🦋#مستانه_نمیبینمسرمست مِی عشقم ، پیمانه نمیبینم ،
آن زلف پریشان را ، در خانه نمیبینم ،
از خویش جدا گشتم ، تا خویش در او بینم ،
حقا که به غیر او ، فرزانه نمیبینم ،
هر لحظه مرا داغیست ، از آتش هجرانش ،
هیهات در این محفل ، پروانه نمیبینم ،
آن حور پری رخ را ، در خواب گران دیدم ،
زین باب که مجنون را ، دیوانه نمیبینم ،
درچشمِ سخنگویش، صد منظر و صد دریاست ،
جز شعر در آن دریا ، دردانه نمیبینم ،
تا کی به سحر ناله ؟ ، ویرانه شدم از او ،
ولله ، که بیش از خویش ، ویرانه نمیبینم
زآن زلف سیاه او ، عمریست به هجرانم ،
یک موی زِ ، آن طره ، در شانه نمیبینم ،
در سینه نهان کردم ، صد دفتر و دیوانی ...
مستانه نوشتم من ، افسانه نمیبینم
زان روز که از لعلش ، مارا قدحی سَر شد ،
مستانه فتادم من ، مستانه نمیبینم ،
در دفتر عمر مااا ، جز هجر نمیباشد ،
میسوزم و میسازم ، پایانه نمیبینم ،
چون هست دلت محرم ،دردم بشنو یک دم ،
راحم چه کند با غم ؟ جانانه نمیبینم ،
#راحم_تبریزی
🦋❀═༅
✨عشق سنگے من
✨༅═❀
🍂❀═༅࿇✤ ⃟
🦋 ⃟ ✤࿇༅═❀
🍂