https://t.center/nevisandbdonya
سال ها پیش همه چیز می دانستم،امروز هیچ چیز نمی دانم!
کتاب خواندن یک کشف پیش رونده ی مهیج است تا مدام به نادانی ات پی ببری.
#دورانت
🗯️کپی با ذکر منبع🙏
#نویسندگان_برتر_دنیا
@ketabdostmفایل@Publication20 تبلیغات👈
◀️با وجود تمام این چالشها، ابراهیم رئیسی با بیش از ۷۰ وعدهی مهم روی کار آمد. از جمله وعدههای او میتوان به موارد زیر اشاره کرد: - ریشه کن کردن فقر مطلق اقتصادی و اجتماعی. - کاهش هزینههای مسکن و سلامت برای اقشار کم درآمد. -کاهش ۵۰ درصدی هزینهی درمان. - گشت ارشاد خواهیم داشت اما برای مدیران (نه برای مردم) -خروج خودرو از انحصار و تعیین قیمت عادلانه برای آن. - ایجاد سالی یک میلیون شغل. - رایگان کردن اینترنت برای دهکهای پایین. - ساخت چهار میلیون مسکن طی چهار سال(یعنی تا به امروز باید سه میلیون مسکن ساخته شده باشد.) -تک رقمی کردن تورم. -برنامه ریزی برای تولید و بردن نقدینگی به سمت تولید. - شفافیت و صداقت با مردم.
همچنین او در یکی از مناظرات اعلام کرد که « #برجام » را پیاده خواهد کرد. نگارنده منابع و صلاحیت کافی برای بررسی میزان تحقق وعدههای مرحوم رئیسی را ندارد.
◀️ هرچند در برخی موارد میتوان به حافظهی شفاهی و درک و دریافت عمومی مردم تکیه کرد. اما به نظر میرسد یکی از مهمترین وظایف اصحاب رسانه، دانشگاهیان و فعالین اجتماعی مطالبهگری از احزاب حامی ایشان و بررسی راندمان عملکرد ایشان در تحقق وعدهها میباشد.
◀️به قول « #حسن_نراقی » در کتاب « #جامعه_شناسی_خودمانی » ما ایرانیها ملت مسئولیت ناپذیری هستیم. ایرانی حتیالامکان دوست ندارد مکتوب، شفاف و با عدد و رقم حرف بزند اما شعار دادن شفاهی را خیلی میپسندد. معمولا اگر چیزی تحقق نیابد مسئولیتش گردن هرکسی میتواند باشد جز کسی که وعده داده و مسئول انجام آن کار بوده. سندش اینکه در هیچ کجای تاریخ معاصر ایران هیچ دولتمردی را پیدا نمیکنید که وقتی سوار بر آهوی مراد است، بیاید و بگوید «اشتباه کردم.» و بالاخره هیچوقت معلوم نمیشود که اینهمه اشتباه را در این مملکت چه کسی دارد مرتکب میشود؟ مسئول اینهمه اندوه و آوارگی و مرگ و سیل و افسوس و فروپاشیدگی جمعی کیست؟
◀️به اعتقاد نگارنده پروندهی مسؤولین، سیاستمدارها و افراد صاحب قدرت همیشه باز است و حتی اگر امروز به دلایل مختلف شرایط کنکاش و امتیازدهی را نداشته باشیم، تاریخ با بیپردگی و بیرحمی همیشگیاش به درستی قضاوت خواهد کرد. از ما خاکستری خواهد ماند پراکنده در دست بادها و درسی برای آیندگان.
◀️ کی فکرش را میکرد برنده انتخابات ریاست جمهوری ۱۴۰۰ قبل از اتمام دروهاش اینطور سقوط کند؟ مرگ البته هیچوقت در نمیزند. همیشه پشت سرمان نفس میکشد و آنقدر نزدیک و آرام قدم برمیدارد که حضورش را فراموش میکنیم. شاید برای همین است که هربار شوکه میشویم. یعنی به همین راحتی؟ بله به همین راحتی. اما در میانهی دو عدم، زندگی جریان دارد. جایی که مجال جولان، ساختن، فروریختن یا فروختن خویش و دیگران را داریم. مانند هر انسان دیگری « #ابراهیم_رییسی » هم موافقین و مخالفینی داشته است. برخی معتقدند او برندهی فرمایشی انتخابات ۱۴۰۰ بود و چینش این دوره از انتخابات و رد صلاحیتها و تبلیغات به نحوی بود که گویی چارهای جز بیرون آمدن نام «ابراهیم» از صندوقها وجود نداشت. انتخاباتی با کمترین میزان مشارکت در تاریخ ایران و بیشترین میزان تحریمکنندگان و رای دهندگان ناکام سفید.
◀️بخش بزرگی از فعالان اصلاحطلب در بیانیهای به نام «نه ملی به استبداد، ارتجاع و نقض حاکمیت ملی» این انتخابات را مهندسی شده خواندند. مدیران اسبق در حصر آن را «تحقیرآمیز» و تلویحا تحریم کردند. هیچکدام از روسای جمهور اسبق ایران از او حمایت نکردند و همزمان ۲۳۱ کنشگر مدنی و فعال سیاسی از ۵۰ شهر و ۲۵ استان کشور طی نامهای از مردم ایران خواستند تا این انتخابات را که زعم آنها «نمایشی» بود تحریم کنند. از دیگر سو فعالین رسانهای به شیوههای مختلف تذکر گرفتند که در مورد گذشتهی آقای رییسی و نقش او در اعدامهای سال ۶۷ چیزی نگویند. اگرچه هیچیک از مقامات وقوع این اعدامها را انکار نمیکنند اما گویا گفتگو درباره چرایی و چگونگی وقوع چنین تصمیمی میتواند عواقب داشته باشد.
◀️گفته میشود برخی از اعدام شدگان در دهه ۲۰ زندگی خود بودهاند و فعالیت مسلحانه هم نداشتند و گاها محکومیتشان هم رو به اتمام بوده. اعدام شدگان در بیخبری خانوادهها و در گورهای دسته جمعی به خاک سپرده شدند و «ابراهیم رییسی» در مقام «معاون دادستان» یکی از اعضای هیات اعدام بوده است. لازم به ذکر است که او فعالیت قضایی خود را از ۲۰ سالگی (درست بعد از انقلاب ۵۷) به عنوان دادستان کرج و بعد همزمان دادستان همدان آغاز کرد و یک سال بعد (سال ۵۸)، و در ۲۱ سالگی، با حکم «محمد یزدی» دادستان تهران شد. و تا پیش از ریاست جمهوری پستهای مهمی مانند «معاون اول قوهی قضاییه»، «دادستان کل کشور» و «عضویت در مجمع تشخیص مصلحت نظام» را تجربه کرد.
◀️در طی مناظرات انتخاباتی ۱۴۰۰ حواشی مختلفی به وجود آمد. یکی از این حواشی توسط «محسن مهرعلی زاده» رخ داد. او با مخاطب قرار دادن رییسی عنوان کرد که وی «تنها شش کلاس سواد کلاسیک دارد». البته میدانیم که او تحصیلات حوزوی خود را در رشته «فقه و حقوق» ادامه داد. و در سال ۹۳ از پایان نامهاش با عنوان «تعارض اصل و ظاهر در فقه و حقوق» دفاع کرد. فارغ همهی این گزارهها، پرسش اساسی برای مردم ایران این است که آیا داشتن تحصیلات حوزی برای ریاست جمهوری کشوری مانند ایران که با مخاطرات و چالشهای زیاد منطقهای و جهانی مواجه است کفایت میکند؟ یا فرد تایید صلاحیت شده برای این سمت لازم است دارای درجات بالاتری از دانش سیاسی، اقتصادی و دارای هوش کلامی، منطقی، میان فردی، و توان مدیریت و رهبری در سطوح عالی نیز باشد؟ این پرسشی است که پاسخش را هنوز نمیدانیم و راهی برای سنجشش در اختیار مردم نیست. همچنین پرسش اساسی دیگری مطرح میشود که تحصیلات و تخصص وی از سال ۵۷ (یعنی ۲۰ سالگی ایشان) تا دههی هشتاد چه بوده که در مناصب بسیار حساس و تصمیمات پیچیده کشور نقش پررنگی داشته است؟
به منظور پرورش جامعهای پیشرفته و سرآمد، در آموزش برای كودكان ١٥-٩ سال فنلاند، موارد زیر در نظر گرفته میشوند:
١- مهارت درست لباس پوشيدن ٢- مهارت درست راه رفتن ٣- مهارت خوب حرف زدن ٤- مهارت حرف خوب زدن ٥- مهارت منظم بودن ٦- مهارت شعر خواندن ٧- مهارت نقاشی كردن ٨- مهارت نوشتن ٩- مهارت ترانه و دكلمه خواندن ١٠- مهارت بهداشت ١١- مهارت کار تيمی ١٢- مهارت انتقاد كردن ١٣- مهارت جرات ورزی و تمرین شجاعت ١٤- مهارت تشخيص درست از نادرست ١٥- مهارت درست غذا خوردن ١٦- مهارت گره زدن ١٧- مهارت كار با قيچی و برش زدن ١٨- مهارت سعی در خوش خط بودن ١٩- مهارت شستن اشيا ٢٠- مهارت مطالعه ٢١- مهارت مدیریت زمان ٢٢- مهارت كنترل خشم ٢٣- مهارت انتقاد پذیری و تحمل حرف مخالف ٢٤- مهارت پژوهش و تحقيق ٢٥- مهارت تشخيص دوست خوب ٢٦- مهارت بازی كردن ٢٧- مهارت غذا پختن ٢٨- مهارت كار با سوزن ٢٩- مهارت تشكر و سپاسگزاری كردن ٣٠- مهارت خوب توجه كردن ٣١-مهارت تفكر كردن ٣٢- مهارت تفكر خوب داشتن ٣٣- مهارت دوست خوب پيدا كردن ٣٤- مهارت نگهداری دوست خوب ٣٥- مهارت نگهداری لوازم ٣٦- مهارت_انتقاد_پذیری و نقد شدن ٣٧- مهارت رازدار بودن ٣٨- مهارت برنامه ريزی كردن ٣٩- مهارت گذشت ٤٠- مهارت صبور بودن ٤١- مهارت حل مساله ٤٢- مهارت نگهداري گياه و گل ٤٣- مهارت دقت به پيرامون ٤٤- مهارت صادق بودن ٤٥- مهارت وفادار بودن ٤٦- مهارت نوشتن ٤٧- مهارت آينده نگری ٤٨- مهارت تلاش كردن ٤٩- مهارت نا اميد نشدن ٥٠- مهارت هدف داشتن ٥١- مهارت كار با ابزار ٥٢- مهارت كار با كامپيوتر ٥٣- مهارت در فضای مجازي و سايبری ٥٤- مهارت در تصوير ذهنی داشتن ٥٥- مهارت احترام گذاشتن ٥٦- مهارت كم مصرف بودن ٥٧- مهارت بهره گيری از اشيا ٥٨- مهارت مشورت گرفتن ٥٩- مهارت مشورت و همفكری كردن ٦٠-... مهارت ١٢ و مهارت ٣١ و مهارت ۳۶
فراگیری و ارتقای این مهارتهای فردی میتواند آینده بهتری را برای خودمان و فرزندانمان فراهم آورد و سرآمدی فردی ما را تسهیل نماید. تحول نظام آموزش فنلاند ✍مرتضی_روغنی بنظرتون در مدارس کشورمون این اهداف و مهارت ها دنبال میشه ؟!😐
وقتی صدای آژیر خطر میآمد بزرگتر میگفتند بدویم توی حیاط و پناه بگیریم پشت دیوارهای خانهای که به نظر ما بچهها بسیار بلند میرسیدند. میگفتند سرمان را بین دستهایمان بگیریم و بنشینیم تا آژیر تمام شود. روزی یک یا دوبار این بازی تکرار میشد. اگر هم آژیر نمیزدند خودمان صدایش را در میآوردیم و بعد میدویدیم توی حیاط و پناه میگرفتیم بدون اینکه بدانیم از چه گریختهایم. و اینگونه بود که تار و پود زندگی ما بچههای دههی شصت را با ترس بافتند. ترسی که اوایل منشاءی ناشناخته داشت و سرش میرسید به هیولایی افسانهای به نام "صدام"، که از او فقط اسمش را شنیده بودیم. غولی که در دورها نشسته بود و دلش خون میخواست.
همینطور که قد کشیدیم ترسهایمان نیز قد کشیدند و بزرگتر شدند. ترس از مدرسههایی که معلمان خطکش به دستی انتظار خرد کردن شخصیتمان را میکشیدند به بهای الفبا. مدیرانی که حساب میلیمتر ناخنها و شمارهی موهای پشت لبمان را داشتند، با خودکارهای قرمز و فریادهای حق به جانب. ترس از اینکه نفر وسطی نیمکت باشی و وقت امتحان سُرت بدهند آن پایین، که چمباتمه بزنی، که پایت خواب برود، که گردنت بشکند موقع تقسیم اعشار، که اضافه بیایی مدام، که مجبور باشی هُل بدهی تا آخرین ساندویچ بابای مدرسه را بخری تازه اگر پولت برسد.
ترس از خریدن یک کارت پستال قلبدار به وقت نوجوانی، داشتن یک شمارهی تلفن، تماشای یک تصویر ۳ در۴، بوسیدن کسی حتی در خیال، ترس از بزرگ شدن، بالغ شدن، بودن.
ترس از کافی نبودن، برچسب تنبل و کودن خوردن، بیکار و بیعار خطاب شدن وقتی که باید با هزاران نفر سر نشستن بر یک صندلی دانشگاه رقابت کنی. ترس از خود بودن، خویش را به تمامی زیستن و ترس از گناهِ بزرگ رویا داشتن.
آخر همین که بتوانی زنده بمانی، همین که بمب به کوچهی کناری خورده است و به جای تو کودکان او مثله شدهاند، همین که سر این سفره غذا هست و لباسهایی برای برهنه نبودن هست ولو اینکه به سلیقهی تو نباشد، باید شکر کنی."
ترسهای ما اینک به میانسالی رسیدهاند، خستهاند، فرسودهاند اما هنوز هر بار با هر خبری در تنمان میلرزند. حالا دیگر چیز زیادی برای خودمان نمیخواهیم جز اینکه فرزندانمان با ترس و هراسی مدام در قلبشان زندگی نکنند، بیرویا بزرگ نشوند، بیرویا نمیرند.
و شاید برای همین است که سر از مغز آدمهایی که از جنگ حرف میزنند و آن را یک راه نجات میپندارند در نمیآوریم. ناباورانه نگاهشان میکنیم. آیا واقعا معنی این کلمه را میفهمند؟ جنگ؟. مرگ کودکانی که تکه پاره میشوند و زنده ماندن نسلهایی که ظاهرا زندهاند اما در عمل روح زندگیشان دزدیده شده است، چه دستاوردی ممکن است داشته باشد؟ آیا حاضریم به جای آن کودکِ مرز نشین که قربانی بیتدبیریها و توهمها میشود، بمیریم؟ پس چطور اینقدر راحت نسخه مرگ هزاران نفر را میتوان پیچید؟
خدایا! به ما مردم ایران تحملی بده که دوام بیاریم و به حاکمانمان خردی که بگذارند دوام بیاریم.
🎓#وزیر آموزش و پرورش ایران در مصاحبهای فرمودهاند: اگر سن دیپلم از ۱۸ به ۱۵ سال کاهش بدهیم و برای ۳ سال قبل از مدرسه هزینه کنیم، حتما کشور آینده شکوهمندتری خواهد داشت!
🎓در تمام کشورهای دنیا آموزش و پرورش رکن اساسی تعلیم و تربیت و ورود انسانها به سیستمهای اجتماعی و اقتصادی است. لذا هر تغییری در نظام آموزشی، باید سالها زیر نظر متخصصین بررسی شود. روانشناسان و کارشناسان تعلیم و تربیت مساله را به دقت ارزیابی و آزمایش کنند؛ مباحثه کنند و نظرات موافق و مخالف را بشنوند و بعد در فضای عمومی مطرح کنند. فقط در کشور ماست که یک شخص میتواند از روی وهمیاتی که معلوم نیست از کجا آورده برای زندگی میلیونها دانشآموز و خانوادههایشان ایده بدهد و برای خودش کف هم بزند و متاسفانه در کسوت وزارت چنین کاری کند!
🎓آقای صحرایی، شما بارها با اظهارات بیپایه و اساس خود ثابت کردهاید هیچ دانش و بینشی نسبت به امر آموزش ندارید. با چه متر و معیاری به این نتیجه رسیدهاید که میشود بچه پانزده ساله را از مدرسه فارغ التحصیل کرد؟ بعدش قرار است کجا برود؟ آیا قرار است وارد بازار کار شود؟ همین حالا هزاران فارغ التحصیل لیسانس تا دکترای بیکار روی دستتان نمانده؟ واقعا قرار است بچه پانزده ساله را در اوج بحران بلوغ و هویت کجا رها کنید؟ برود توی پارک و کافه سیگار بکشد؟ یا گیم بزند؟ شاید هم توقع دارید ازدواج کند و پدر و مادر بشود؟ شغل و مسکن دارید به او بدهید؟ شاید میخواهید بچههای پانزده ساله را وارد دانشگاه کنید؟ یعنی از فردا پدر و مادرها دم در اتاق استاد صف بکشند تا درس و مشق بچههایشان را چک کنند؟ واقعا قبل از حرف زدن فکر هم میکنید یا لزومی نمیبینید؟
🎓در سیستمهای آموزشی موفق دنیا سن ورود به کار یا دانشگاه هجده سالگی است، به نظرتان این سن را از خودشان درآورهاند و هیچ اعتباری ندارد؟ هیچ پشتوانهی عقلی و روانشناسی پشت این توافق جهانی نبوده است؟ هیچ کار و ایدهی بهتری به نظرتان نمیرسد که در آن وزارتخانه بدهید؟ آیا قرار است تحصیلات ایرانیان را تا سطح #مکتبخانهای پایین بیاورید. دلیل استخدام هزاران #طلبه در آموزش و پرورش همین نبوده که شما به عنوان وزیر آموزش و پرورش اصولا نیازی به آموختن علم نمیبینید و قرار است سطح آموزشی مملکت را به صد سال قبل برگردانید؟
🎓خیلی دوست دارم بدانم آیندهی شکوهمندی که از آن حرف میزنید دقیقا چه شکلی است؟ قرار است مملکت به سمت #ژاپن شدن حرکت کند؟ جایی که مساحت هر کلاس عادی ۷۴ متر مربع است، جاییکه ۹۵ درصد مدارس #سالن_ورزشی ۸۰۰ متر مربعی دارند، استخر دارند، کلاسهای سمعی و بصری و رایانه دارند و دانشآموزان انوع مهارتهای زندگی را در مدرسه و در محیطی پر نشاط میآموزند. کشوری که در آن هزینهی آموزش در تمام شهرها و مدارس یکسان است و دهها مدل مدرسهی تیزهوشان و نمونه و غیرانتفاعی و هیاتامنایی نساختهاند تا انسانها را از بدو تولد با #بیعدالتی آشنا کنند! در این کشور که موفقترین سیستم آموزشی را دارد سن ورود به آموزش رسمی ۶ سالگی است و بچهها در ۱۸ سالگی وارد دانشگاه میشوند. ضمن اینکه از ۸ صبح تا ۵ عصر در مدرسه هستند.
🎓باید پرسید منظورتان از آیندهی شکوهمند؛ ژاپن شدن است یا افعانستان شدن؟ لطفا ملاک و معیارهایتان را برای شکوهمندی و شکوفایی تعریف کنید. چون گویا زبان مشترکی بین شما و معلمین وجود ندارد. ما توسعه و شکوهمندی را در اهمیت به علم و فناوری میبینیم و شما بارها ثابت کردهاید به تنها چیزی که اهمیت نمیدهید و از آن سر در نمیآورید "آموزش و پرورش" است.
✍اگر کاری برای بهبود آموزش و پرورش و شرایط معلم و دانشآموز نمیکنید، حداقل #هیچ کاری نکنید. هیچ ایدهای ندهید. بگذارید این سیستم که سالهاست فقط با دلسوزی معلم سرپا مانده، دست و پا شکسته کارش را بکند.
#تلنگر همه ی ما یک عذرخواهی به احساس خود بدهکاریم:) زمانى كه براى نگه داشتن آدم های اشتباه پافشارى كردیم! آن زمان كه دروغ شنيديم وسكوت کرديم جايى كه بايد ميرفتيم اما ايستاديم! چيزهایی که ديديم و نديده انگاشتیم! ازهيچ و پوچ رويا ساختيم وذوق كردیم!!! براى فرار از حقيقت لج کرديم و لج کردیم... ای من تنها از تو معذرت ميخواهم با تمام وجود...
یعنی سرسام گرفتیم. کل سفر کریس رونالدو و کاروان النصر به تهران، حتی چهلوهشت ساعت هم طول نخواهد کشید، اما کل کشور دلشوره حفظ آبرو دارد. هر طرف را نگاه میکنی، یک نفر دارد نسخه میپیچد که برای استقبال از رونالدو باید فلان کار را بکنیم. یکی دنبال زیباسازی مسیر حرکت او از فرودگاه است، یکی دارد محل ورودش به آزادی را موکت میکند، یکی تشکیل ستاد استقبال با حضور مقامات عالی رتبه را سفارش میدهد و یک گروه پرشمار هم به فکر حل مشکل فیلترینگ برای کریس هستند. این وسط حتی جناب ضرغامی نمک ریخته که: «ایتا و بله نصب کند و به بچهمحلهایش هم بگوید نصب کنند.» آنچه به همین صراحت از سوی وزیر مملکت مورد طعن قرار میگیرد، طرحهایی است که با صرف هزاران میلیارد بودجه از جیب ایرانیان راهاندازی شده، اما گویا تنها کارکردش بانمکتر جلوه کردن عزت است! @nevisandbdonya
حال و هوای این چند روز تهران، شبیه فیلم «مهمان مامان» مهرجویی است؛ آنجا که ساکنان آن بیغوله همه همسایهها را بسیج کردند و به آب و آتش زدند تا بلکه یک شام آبرومند برای مهمان ناگهانی خود ترتیب بدهند. او آمد، خورد و رفت، اما آیا بعد از آن همه چیز درست شد؟ خرابی در و دیوارها از میان رفت؟ کار و بار اهالی خانه سامان گرفت؟ سوراخ جوراب مرد خانه رفو شد؟ راستی چه ساختید که حالا این همه نگران حضور موقت یک میهمان سرشناس هستید؟ ما برای کمتر از دو روز پذیرایی از رونالدو اینطور سرگیجه گرفتهایم و داریم به در و دیوار میزنیم، اما کشوری در همسایگیمان ترتیب اقامت دایمی او و اهل و عیالش را داده و نگران چیزی هم نیست. یک شیر پاک خوره پیدا میشود این فاصله بعید را برایمان توضیح بدهد؟
اگر فیلترینگ مایه آبروریزی است، اگر جا دارد تهران زیباتر شود، اگر آزادی رنگ و روی تازه میخواهد، اگر فرودگاه باید خوشگل شود و رفتار مسوولان بهبود بیابد، پس چرا این اشکالات را برای ما ایرانیها رفع نمیکنید؟ کریس برای یک بازی فوتبال میآید و میرود، ما اما ساکنان ابدی این خانه پدری هستیم. آیا بخشی از این احترام و تقلا برای بهتر کردن اوضاع، حقمان نیست؟ رونالدو نیستیم، آدم که هستیم!
دیروز پسر تقریبا شانزده ساله ای را دیدم که توی سطل زباله فروشگاه به دنبال مقوا می گشت.منم بیرون ایستاده بودم.پرسید مقوا ندارید؟ از لهجه اش فهمیدم افغانستانی است.رفتم داخل و چند کارتن آوردم و بهش دادم.ازش پرسیدم چند وقته از افغانستان اومده که گفت دوماه.ازش پرسیدم چقدر درس خونده که گفت بی سوادم.... از موج گسترده مهاجرت که باخبرید. شبکه های اجتماعی پر شده از افرادی که می خواهند مهاجرت کنند.من چند پیج را دنبال می کنم در مورد ایرانیان مقیم کانادا.همه اونها میگن زندگی در کانادا هم سخت شده.قیمت مسکن بشدت افزایش پیدا کرده، کار پیدا نمیشه و اگه کسی بدون مدرک زبان بیاد که دیگه کارش تمومه و گاهی مجبور به برگشت میشه. ولی این باعث نشده ولع مهاجرت ایرانیا به کانادا کم بشه.یک زن و شوهر با من کلاس زبان میاند.اتفاقا وضع مالی خیلی خوبی هم دارند.مرد نتونست زبان بخونه و میخواند با مدرک زبان زن،به کانادا برند. دلیلشو که می پرسم میگند بخاطر بچه هامون.مگه نه مشکل مالی نداریم. از اون طرف کیش خالی شده و مسافرت به وان کولاک کرده.جالب این که چت های یک گروه تلگرامی از مردم عادی شهر وان را در یک پیج خواندم که بخشی از مردم وان از حضور ایرانیها در شهر وان احساس ناراحتی می کردند.در هر حال وان یک روستا شهر بوده که به برکت حضور ایرانی ها تبدیل به یک شهر بزرگ شده.توی کانال عده ای از این که ایرانی ها با خرید هاشون قیمت ها را بالا برده اند و بخصوص این که با لباس باز در شهر تردد می کنند،شکایت داشتند.قرار بود ما الگوی جهان اسلام باشیم ولی کار به اینجا رسید!. فرق وان با کیش چیه؟ به نظرم دلیل اصلی ترجیح شهر وان به کیش، فقدان آزادی های اجتماعیه. مگه نه جذابیت کیش بسیار بیشتر از شهر وان هست. حرف من اینه که قشر متوسط دیگه خودشو توی این کشور راحت نمیبینه.عده ای که می تونند، قصد مهاجرت دارند و عده ای دیگه حتی برای یک تفریح چند روزه میرند خارج از کشور.سیستم هم به نظر میرسه براش مهم نیست که نخبگان و جوانان باهوش و تحصيل کرده از یک طرف خارج میشند و موج عظیم مهاجران افغان از طرف دیگه وارد میشند.بحث نژاد پرستی نیست.بحث اینه که این مهاجرین اغلب بی سواد و فاقد بلوغ و شعور شهر نشینی اند و اینها به فرهنگ و کشور ما چیزی اضافه نمی کنند که از آن می کاهند.کیش داره ورشکست میشه و شهر وان آباد.بچه های ما میرند و افغان ها به جاش میاند. ایران دوران سختی را میگذرونه.شاید در طول تاریخ چند هزار ساله به ندرت در چنین وضعیتی بوده باشیم....
سه ماهه که قدرت اول منطقه، نتونسته ساعت کاری کارمندانش رو تنظیم کنه. یه روز میگن ۶ صبح تا ۱ یه روز میگن ۶ تا ۲ و ۴۵ دقیقه یه روز میگن ۷ تا ۳ یه روز میگن فلان اداره چون شرایطش خاصه ۸ تا ۴ و ۴۵ دقیقه ولی خود اداره سوسکی به کارمندها میگن ۴ برید... تکلیف مردمی که کارشون انجام نمیشه هم معلوم نیست با کیه.
تازه اینها همه در شرایطیه که طرح ترافیک از ۶ و نیم صبح تا ۶ عصر هست، مهدهای کودک هم که طبق معمول زودتر از ۷ باز نمیشن.
خلاصه که این حجم از بلاهت، حماقت و فضاحت نمیتونه کار آمریکا، اسرائیل، انگلیس، حکام خود فروختهی مرتجع منطقه، استکبار جهانی، غرب زدگان خودفروختهی داخلی، خواص بیبصیرت، دولتهای قبل یا جریان نفوذ، به تنهایی باشه. یک مغز متفکر پُرپَکانیتری باید پشت این ماجرا باشه که بتونه لوکوموتیر به گل نشستهی این مملکت رو کماکان گلمال کنه.
❗️پيراهن سفيد نميپوشيدم، چون ميدونستم زود چرك ميشه.
يه روز تصميم گرفتم لذت پوشيدن پيراهن سفيد رو از خودم نگيرم . پوشيدم ، چرك شد. يكى ديگه خريدم ، بازم سريع چرك شد. مدام ميخريدم و مدام چرك ميشدن . تا بالاخره يه روز فهميدم چطور رفتار كنم كه چرك نشه ، كه يكبار مصرف نباشه. از اون روز به بعد با خيال راحت پيراهن سفيد ميپوشيدم و نگران چرك شدنش نبودم.
نگرانى لذت رو از بين ميبره.
❓ميدونى ميخوام چى بگم؟
براى انجام دادن هر كارى بايد خطر كرد تا تجربه به دست بياد. من اگر خطر چرك شدن پيراهن سفيد رو قبول نميكردم، تا آخر عمرم پيراهن سفيد نميپوشيدم كه نكنه چرك بشه ! اما خطر كردم و حالا ياد گرفتم كه چطور مراقب پيراهن سفيدم باشم.
اين پيراهن سفيد ميتونه آرزوهاى ما باشه . دنبال فلان آرزو نميريم چون ميترسيم عمرمون تلف بشه و نتيجه خوبى در انتظارمون نباشه . ما بايد اقدام كنيم ، تا شايد نتيجه خوبى بگيريم ، اما اگر اقدام نكنيم ، هرگز نتيجه خوبى نميگيريم. بريد دنبال آرزوهاتون ، نترسيد از هزينه هاى مادى و معنوى. اگر حاصل باب ميل نشد ، حداقل تجربههاى خوبى رو بدست آورديد . هرگز خودتون رو از لذت پوشيدن پيراهن سفيد محروم نكنيد ...
همزمان با جمشید، در سرزمینی در همسایگی ایران ضحاک تازی با کشتن پدر خویش به حکومت میرسد، وی آنگاه از آشفتگی اوضاع استفاده میکند و به ایران میتازد و مردم که از جمشید برگشتهاند رو به ضحاک میآورند. ضحاک دیرزمانی با کشتن جوانان و ایجاد ترس و وحشت در دل مردمان بر ایران حکومت میکند تا شبی که خوابی هولناک میبیند. او از این خواب هراسان و آشفته میشود. خوابگزاران او را آگاه میسازند که به دست فرزندی از تبار شاهان، که هنوز زاده نشده، از میان خواهد رفت. پس ضحاک دستور میدهد تا هر نوزادی که در خانوادهای از تبار شاهان زاده میشود در دم بکشند. بیدادگری ضحاک سالیان دراز ادامه مییابد تا آنکه روزی آهنگری به نام کاوه، که ضحاک فرزندانش را کشته، سر به شورش مینهد. کاوه پیشبند چرمین خود را بر سر چوبی میکند و مردم را به پیکار با ضحاک فرامیخواند. این تکهچرم بعدها با نام درفش کاویان نماد ملی ایرانیان میشود. ضحاک اهریمنی در نهایت به دست فریدون در غاری در کوه دماوند به بند کشیده میشود. در تاریخهای دورۀ اسلامی باب کردن کارهای ناپسندی همچون بتپرستی، قطع اعضا و دار زدن را کار ضحاک دانستهاند.
در حالیکه جهان در جهت رفع تبعیضهای جنسیتی در حوزههایی از این دست تقلا میکند و کتاب و مقاله مینویسد، ما ناچاریم هنوز درباره موضوعاتی نظیر آزادی پوشش، حق طلاق، حق حضانت فرزند، حق آزادی انتخاب شغل و محل زندگی و...در خیابان، زندان، یا خانه کشته یا کورشویم. البته حق داریم سکوت کنیم و زنده به گور شویم. در جامعهای که زنان کمتر در سیاست و تصمیمگیریها دخالت دارند و اگر هم مجالی باشد برای زنانی است که در نگرشهای مردانه مستحیل شدهاند و مردانه میاندیشند، شاید بد نباشد درکنار خرس و شکلات، گهگاه #کتابی#هدیه دهیم. حالا که قوانین اجتماعی به نفع هیچکس نیست، شاید بتوانیم در حوزههای فردی عادلانهتر و انسانیتر تعامل کنیم و ادامهدهندهی #تبعیض نباشیم.
⬅️در کتاب «#زنان_نامریی» نوشته «#کرولاین_کریادوپز» مساله اینگونه عنوان میشود که حتی جهان فیزیکی را جوری ساختهایم که گویی «مرد»، «انسان مرجع» است. ⬅️ تلفنهای هوشمند برای دست مردان مناسبند، ⬅️دمای استاندارد ادارات بر مبنای متابولیسم بدن مردانه تنظیم میشود و حتی آزمایشهای ایمنی خودرو، روی آدمکهایی به شکل مرد انجام میشوند که سبب میشود، زنان تا ۴۷ درصد در تصادفات رانندگی آسیبپذیرتر شوند. سرویسهای بهداشتی زنان، دسترسی دشوارتر و فضای کمتری دارند(با وجود اینکه زنان به دلیل بارداری و نگهداری از نوزاد نیاز سریعتری به اینگونه خدمات دارند و شرایط اضطراری فشار مضاعفی بر سلامتی آنها دارد.) ⬅️ حتی برای باستان شناسان سوئدی هم تا صد سال سخت بود قبول کنند اسکلت وایکینگ زره پوشی که کشف کردهاند، متعلق به یک زن است. ⬅️مردان در طی تاریخی بسیار طولانی در تمام جهان «مبنا»ی سیاست، قانون، تحقیق، اقتصاد و حتی هنر بودهاند. کلاویههای پیانو برای دستان یک مرد طراحی شده و از ۱۲ پیانیست مشهور فقط سه نفر زن بودند. زنانی که شانس آورده و دستان بزرگتری داشتند. در واقع ۸۷ درصد زنان پیانیست از طراحی کلاویههای متناسب با بدنشان محرومند! ⬅️در تحقیقات پزشکی نیز دادههای مربوط به بدن زنان سه برابر کمتر از مردان است. (باعث میشود دوز و نوع داروهای تجویز شده برای زنان خطای قابل توجه داشته باشد.). ⬅️همچنین عدم توجه به کارهای بدون دستمزدی است که زنان در خانه انجام میدهند و فقط در آمریکا ارزشی معادل ۱۶ تریلیون دلار_ معادل ۲۰درصد تولید ناخالص ملی_ دارند. کارهایی که هیچ کجا به حساب نمیآیند و به همین دلیل مانعی برای رشد اقتصادی شناخته میشود.
⬅️فیلم «#عرق_سرد» روایتگر زندگی زنی است موفق، که کاپیتان تیم ملی فوتسال است و به دلیل «ممنوع الخروج» شدن از سوی شوهرش از فینال بازیهای آسیایی جامیماند. شوهری که مجری معروف تلویزون است، به قاضی میگوید که «نه طلاق می دهم، نه اجازه خروج، دلیل هم نمیخواهد!» و قانون جوری دست خودش را بسته که ظاهرا کاری از هیچکس برنمیآید. قانون مردسالارانه جسم زن را به بستر برمیگرداند تا روحش را بکشد. زنی که حتی درآمدش از تیم کفاف اجاره خانه را نمیدهد و هنوز بردهی مردی توسعه نیافته است، که پشت نقابهای خوش آب و رنگ پنهان شده. قانون دست مرد را باز گذاشته تا هویت، بدن، شغل، خانه و شخصیت زن را به نفع خود مصادره کند. قانون، مرد را صاحب صلاحیت دانسته و گویی فرض را بر این گذاشته که او «ابرانسان» است. او دستخوش خطا، حسادت، جنون، ستمکاری، لجبازی، خشم و تمام خصائص طبیعی انسانی نمیشود. اما آیا چنین مردی میتواند طعم عشق واقعی را بچشد و به آرامش دست یابد؟ یا فقط بیماری است که از شکنجه و آزار زندانیاش_زنی که از او بیزار است- لذت میبرد؟
⬅️اگر از افرادی هستین که منتظر وقوع #ولنتاین و خرس و شکلاتی یا مناسب های شبیه این هستید این مقاله مختص خودتان است. شاید بدانید که در ده سال اخیر نرخ طلاق در ایران 40 درصد افزایش یافته. برخی آمارها نشان میدهند به ازای هر ۱۰ ازدواج ۶ طلاق رخ میدهد. تازه اینها آمار رسمی است. هیچکس آماری از طلاقهای عاطفی، بسترهای سرد، یا زنانی که سالها پیش از مرگ مُردهاند و فقط جنازهشان است که این سو و آنسو میرود، ندارد. نمیخواهم مرثیه بخوانم. میدانم حوصلهاش را ندارید و گوش بزرگان مدتهاست شنوا نیست، اما آیا در جامعهای که زنان از آزادی، احترام، برابری و حقوق انسانی خود محروماند، مردان روی خوشبختی و آسایش را خواهند دید؟ مردانی که باید یک پایشان در دادگاههای خانواده، درگیر و دار مهریه و نفقه باشد و به جای طی مسیر رشد و بالندگی و تعالی فردیشان سُر داده میشوند به این سمت که قاتل و جانی شوند؟ در این جامعه مردان هم محکوم به بیاعتمادی، تنهایی و ناکامیاند. رابطهی نامساوی انسانی، در هر سطحی محکوم به شکست است.
#تلنگر @nevisandbdonya شاید پیش اومده که دوتا کتاب با نام متفاوت خریدی اما دیدی که یکی هستن😤 گمون نکنم تاکنون به این جریان توجه کرده باشی که چه کتاب هایی نام هاشون فرق میکنه اما یکی باشن😉 اگه کتاب دیگه ای هست که میتونی به این لیست اضافه کنی، برام بنویس☺️ شده دوتا کتاب با نام متفاوت بگیری اما یکی باشن؟