قدر مسـلم کاکاروس ماده بیآنکه جلب توجه کند داشت قابلـیتهای مرا از هر جهت مـیسنجید. مـیبایست سنگتمام مـیگذاشتم. سرمستـانه، پایکوبیام را ادامه دادم. سرم را برای آواز دومم چنان به سمت پهنای آسمان نشانه رفتم که کمرم تیر کشید. گویی تمام خاک بیشهزار را روی پشتم حمل میکردم ــ تمامی رسالت بقای یک نسل در حال انقراض را. چه بسا قناسی گردنم و قوز پشتم داشتند کار دستم میدادند. خرید از کتابفروشیها و سایت نشرمرکز
سلام، من سه تا اسم دارم. نمیدونم از کدومشون بیشتر خوشتون میاد. خودم از هرسهشون متنفرم. راستش از همون موقع که تو یه بادکنک، داخل رحم مادرم مشغول شنا بودم، از شنیدن این اسمها حرص میخوردم، سرم گیج میرفت و دلآشوب میشدم. درست مثل اونایی که توی کشتی حالشون خراب میشه. این بود که همون تو دنبال راه چارهای میگشتم تا یه جوری حالیشون کنم، اینقدر منو حرص ندن. راهحلی که پیدا کردم، لگد زدن اعتراضی بود. به این صورت که...