مونس الدوله ندیمهِ حرمسرای ناصرالدین شاه مینویسد:
آن روزها، زنها حق کار کردن نداشتند و برای زن اصلاً عیب بود که جز پخت و پز و دوخت و دوز و زاییدن و بزک کردن کاری داشته باشد؛ و هر زنی هم که کاری داشت، مردم پشت سرش لیچار میگفتند. من خودم یادم می آید: تا پیش از مشروطه، یک زنِ کلانتری در تهران بود که به او حاجی گیلانی خانوم می گفتند. او سرداری ماهوت قرمز میپوشید و شلوار ماهوت آبی پا میکرد. پوتین پاش بود و کلاه پوست تخم مرغی سرش میگذاشت. یک قمه هم زیر سرداری می بست. حاجی گیلانی خانوم از طرف نظمیۀ آن وقت به کارهای زنانه رسیدگی میکرد و در حقیقت مفتش و کارآگاه زن بود. گاهی گداری که به اندرون ما سر می زد، رنگ از روی کلفتها و کنیزها میپرید. مادرم از حاجی گیلانی رو میگرفت. اما من چون دختربچه بودم با روی باز پیش حاج گیلانی می آمدم. منزل ما منزل اعیانی و بیرونی و اندرونی و حیاط خلوت و حمام سرخانه داشت. پدرم از اعیان و رجال تهران بود.
📚خاطرات مونس الدّوله، صفحه ۸-۹، به کوشش سیروس سعدوندیان، انتشارات زرین، چاپ دوم، تهران ۱۳۸۶ خورشیدی
@na_ta_ma