mojtaba najafi(مجتبی نجفی)

Канал
Новости и СМИ
Политика
Образование
Семья и дети
ПерсидскийИранИран
Логотип телеграм канала mojtaba najafi(مجتبی نجفی)
@modjtabanajafifranceПродвигать
3,74 тыс.
подписчиков
512
фото
407
видео
646
ссылок
ایران مدنی
در نقد سیاست نظامی گری، نه جنگ نه صلح

مجتبی نجفی

تصویر جنگ همین است. در خاورمیانه برای جنگ و نظامی گری له له زدن، سرانجامی جز این تصویر ندارد. حساب کنید چندین شب است بسیاری از ما از اضطراب نخوابیده ایم. چندین سال است شبح جنگ بر ذهن و روانمان سایه افکنده.

اسراییل هم نقطه زنی می‌کند و هم غیرنظامی را به خاک و خون می‌کشد اما ببینید تا چه مدت جمهوری اسلامی پز پراکسی های قدرتمند را می‌داد، اما در عرض چند روز کل ساختار فرماندهی حزب الله از بین می‌رود. برتری اسراییل در این جنگ، تنها به خاطر ابزارهای نظامی اش نیست، مسأله به قدرت فن آوری و اطلاعاتی اش بر می‌گردد. در مقابل راکت و موشکهای کوری که حزب الله به صخره و ساختمان می‌زند، اسراییل فرماندهان کوچک و بزرگ، سیاسی و نظامی را محو می‌کند.

حالا هدف من، تحلیل جنگ اسراییل حزب الله لبنان نیست، نقد نظامی گری است.‌ مدتها می‌گفتند موشک داریم غم نداریم. پز موشک و قدرتمند کردن پراکسیها را آنگونه می‌دادند که گویی ایران یک ابرقدرت شده. از رهبر جمهوری اسلامی تا اینهایی که تحت عنوان محور مقاومت، دخالت‌ نظامیان را در هر امری توجیه کرده اند همه در این نقطه سخت شکست اند‌. شما موشک دارید؟ اسراییل گنبد آهنین دارد. این چه قدرتی است که در عرض دو هفته کل ساختار فرماندهی اش نابود می‌شود و آنقدر نفوذ در آن ریشه دارد که صدها نفر با انهدام پیجر و بی سیم از کار می افتند؟ چه قدرتی است که توانایی حذف میهمانت را در قلب تهران دارند؟

نقطه کانونی نقد همینجاست: موشک،ساختن لشکر و ...همه اینها فرع بر بنای مولفه اساسی است: انسجام ملی که نه در یکدستی که در تکثر، نه در سرکوب که در آزادی شهروند محق مسوول به دست می آید. اگر به بمب و موشک بود چرا شوروی از هم گسیخت؟ از اینرو قدرت ملی برای محافظت از مام میهن در جنگل خاورمیانه نه با نظامی گری که با بنای ایران شهروند مدار،سکولار و دموکرات دست یافتنی است و قدرت نظامی تنها یک مولفه در میان چندین مولفه دیگر است.

سیاست «نه جنگ نه صلح» رهبر جمهوری اسلامی با تحمیل دیکتاتوری در داخل و با امنیتی کردن ایران در خارج، با میدان دادن به سپاه در همه امور چه دستاوردی جز تخریب و تحقیر داشته؟

وضعیت امروز، نتیجه بی توجهی به همان نقدی است که سالهاست گفته ایم؛آنچه جمهوری اسلامی امنیت می‌نامد،سرابی بیش نیست. هم خودش شهروندان را نادیده می‌گیرد، آزار می‌دهد و هم کشور را در جنگل خاورمیانه آسیب پذیر کرده که نه بویی از توسعه دارد و نه چشم انداز پیشرفت. مگر می‌شود کشوری که سوژه تحریم و جنگ باشد رنگ توسعه را به خود ببیند؟ از نظامی گری نه امنیت می آید نه توسعه.
به عبارتی در «نظامی گری» هیچ خیری نیست. کشور قدرتمند، شهروند آزاد می‌خواهد. شهروند آزاد، جامعه مدنی ناظر، جامعه با نشاط، ضامن توسعه متوازن یک کشور است. مسأله اصلی در نفی جنگ، نظامی گری و تاکید بر توسعه متوازن و همه جانبه است. وقتی قدرت نرم افزاری و سخت افزاری داشته باشی، وقتی انسجام ملی در بستر تکثر داشته باشی، وقتی شور و امید ساختن یک جامعه دموکرات و با نشاط داشته باشی، وقتی توان جذب سرمایه داشته باشی، خانه تو در جنگل خاورمیانه هم امن می‌شود.
https://t.me/modjtabanajafifrance/2379
Forwarded from پارَند - Paarand
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
در جنبش زن،زندگی، آزادی، بسیاری از هنرمندان، با نام و نشان و بی نام و نشان، صدای دفاع از تکثر و همبستگی، مقاومت مدنی و نفی بردگی شدند. آنها هنر را به خیابان و میدان مبارزه آوردند و زخم خوردگان را در خطی همبسته به یکدیگر پیوند دادند.

@paarandiran

https://www.instagram.com/paarandiran
در ستایش پذیرش بحران

مجتبی نجفی

و « نیکا» زاییده بحران بود و یکی از مهم ترین نمادهای جنبش زن، زندگی آزادی است، چرا که این جنبش شهروندانی بود که در بحران زیست می‌کردند و در مقام قربانی بحران، علیه بحران عصیان کردند. و نیکا دو سال است که سوژه اصلی انواع و اقسام روایتهاست و این خود هم نشانی از بحرانی بودن سوژه است. حتی روایت دروغین حاکمیت هم بر فرض درست باشد، باز نشانی از بحران است. هر روایتی که از نیکا منتشر شده بر بحرانی بودن سوژه صحه گذاشته. قصه زن،زندگی،آزادی هم برخاستن در دل بحران بود.

و اصلا چه ایرادی دارد؟ مگر می‌شود وضعیت بحرانی مملو از رنج سوژه ایرانی که از تولد آغاز می‌شود و در خانواده و جامعه جاری می‌شود را انکار کرد؟ و البته که انکار این بحران و این رنج، خود بدترین کار است و اتفاقا راه حل مسأله نه از انکار بحران و رنج که از دل پذیرشش بیرون می آید.

ما در بحران متولد شده ایم،در بحران زیست کرده ایم، بزرگ شده ایم و راه حل هم از دل بحران به دست می آید. نیکا شاکرمی هم نشانه ای از وجود بحران است و هم نشانه ای از عصیان علیه بحران. برای همین آیکونی نمادین برای اندیشیدن مداوم در چرایی وضعیت است و سوژه ای است که همواره ما را به پرسشهای سهمگین فرا می خواند، ما فرزندان بحران...
#نیکا_شاکرمی
https://t.me/modjtabanajafifrance/2374
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
سرود زیبایی است، فردیت در کنار همبستگی. حول محور ایران. کدام ایران؟ ایران شهروندان آزاد با رقص موی رها در باد بر فراز میدان نمادین آزادی به مثابه افق، هدف، دورنما. و البته شهروند به مثابه صاحب وطن. برای همین پیام جنبش زن، زندگی، آزادی واضح بود: ما هم کسی هستیم، شهروندی هستیم و مردمی هستیم. این پیام، تفسیرهای تاج عمامه ای از جنبشی که بر قدرت همبستگی انسانهای شگفتی آفرین سوار شده را به حاشیه می‌برد و همین شهروندان نوجوان،جوان و پیر را به صدر می‌نشاند تا تصویرگر گفتمانی نو باشد با این دورنما که دوران ابرانسانها گذشته و پیروزی در همبستگی همین انسانهای کوچک و خرد است که در با هم بودن خالق معجزه می‌شوند؛ همین جان‌باخته هایی که روزی می‌رقصیدند و زندگی می‌کردند و روزی دیگر در قامت نماد، پیوند دهنده زخمی ها و تحقیرشدگان، ظاهر شدند.
#زن_زندگی_آزادی
#مهسا_امینی
#مجتبی_نجفی
پی نوشت: این اثر از گروه رستاک است...
چون تعدادی از دوستان لینک حساب اینستاگرامم را درخواست کرده بودند موقتا این لینک را اینجا می گذارم: https://www.instagram.com/modjtabanajafi/?hl=fr
Forwarded from پارَند - Paarand
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
دو سال مقاومت مدنی، نه در ابتدا و نه در انتها که در میانه یک مسیر سختیم.

پارند، دو سال ایستادگی ملی در برابر استبداد در کوران جنبش زن، زندگی، آزادی را بازبینی، بررسی و نقد کرده است.
@paarandiran

https://www.instagram.com/reel/C_1ERIRtyV6/?igsh=MTluOHEyZW1teDEzbw==
نامی که رمز شد

مجتبی نجفی

و این جسدی که بر تخت بیمارستان میبینید، بی جان شد اما در روایت ها، در اعتراض هایتان ایستاد و نامش رمز شد. از مهسای خوابیده بر تخت،تا مهسایی که ایران را درنوردید و در جهان هم طنین انداز شد، چند روزی فاصله بود.

مهسا به این خاطر اسم رمز است زیرا به ما نشان داد " ایستادن" در طوفان هم ممکن است و برخاستن نه صرفا به جسد که به نام است. نام او، دختر اهل سقز، غریب در تهران ملی شد،بعد هم جهانی و اینجا دیگر مهسا صرفا متعلق به خانواده امینی و فرزند امجد و مژگان نیست، او دختر ایران شد و نماد پیونده دهنده همه آنها که در برابر زور می ایستند.

جنبشی که به نام او طنین انداز شد به تاریخ نپیوسته و اکنون زمان نوستالژی بازی نیست، اما این جنبش هم مانند هر جنبشی ناخالصی دارد و ناخالصیها را باید تصویه کرد و به جوی سپرد.

بسیاری خواستند با تزریق وهم به جای تخیل، اوهام پامنقلی خود را از فتح تهران با سواره نظام بختیاری تا فرار دسته دسته آخوندها به روسیه و ونزوئلا، تا کودتاهای خیالی سپاه تا میهمانی از این کاخ دولت خارجی به آن دولت خارجی به جای رویکرد واقع بینانه توام با آرمان گرایی بفروشند و البته مشتری هم داشتند اما زمان نشان داد تحلیل آنها درست بود که می گفتند این جنبش در تداوم یک مسیر سخت و طاقت فرساست، قدرت تعیین کننده در شهروندان روایتگر و تغییرات سیاسی پایدار محصول تغییرات رادیکال فرهنگی است و اینجاست بین سیاست و فرهنگ آنقدر مرزها در هم تنیده است که جدایی این از آن دشوار است.

پس این جنبش در اصل توانست با ایستادگی و تحمل هزینه های سنگین به قدرت سرکوبگر بفهماند که خیابانهای شهر رنگارنگ است و سیاه کردن یکسره آن غیرممکن و ایستادن در برابر شهری رنگارنگ از بی حجاب، کم حجاب و محجبه محال است و این حکومت است که باید به این رنگارنگی عادت کند نه مردم به شهر سیاه اجباری. هر چند این پیروزی قانونی نشده اما واقعیتی است که مانند بسیار واقعیت های دیگر با فشار اجتماعی به نظام سیاسی تحمیل شده و این تحمیل هم تنها با قدرت با هم بودن شهروندان میسر شد.

این تنها یک قدم است. پیروزی نهایی جنبش مهسا، در استیفای حق انتخاب کردن و انتخاب شدن، آزادی بیان هم پیش از سخن و هم پس از سخن و تعظیم قدرت مطلقه در برابر شهروند عصیانگر است.

پس هر جنبشی برای تداوم باید نقد کند، دور بریزد، جذب کند و دوباره سازماندهی کند و دوباره خیابان و زندگی را پیوند دهد. در نتیجه «با هم بودن ها»ی اعتراضی دوباره خواهند رسید؛همچنانکه سرکوب جنبش سبز دی نودوشش و آبان نودوهشت پایان کار نبود. برنده نهایی مردمی اند که از گذشته خود درس بگیرند.
https://t.me/modjtabanajafifrance/2367
#زن_زندگی_آزادی
#مهسا_امینی
ملی گرایی و ورزشکار ملی

مجتبی نجفی

استرداد طلای «صادق بیت سیاح» در بازیهای پارالمپیک پاریس، درسی باشد برای همه ورزشکارانی که یاد نگرفته اند اولا ورزشکار ملی، نماینده ملت است نه یک مذهب خاص. دوما ورزشکار ملی باید در قامت یک قهرمان با وقار عمل کند، این نشانه سربریدن نشان میدهد، «بیت سیاح» از رخدادهای سیاسی به دور است و حساسیت این نشانه خشونت را درک نکرده. یادم می آید در بازی پرسپولیس و النصر هم مهدی طارمی بعد از گلش چنین نشانه ای را به کار برد. طارمی الان را نبینید تا حدودی حاشیه هایش را جمع کرده. او بچه ساده ای بود که خیلی زود جوگیر شد و فراموش کرده بود کیست و کجاست. شانس آورد به اروپا رفت و انسان دیگری شد هر چند که در اروپا حرفه ای است و در تیم ملی پر از حاشیه است.

«بیت سیاح»یک پرچم مذهبی به میدان آورده تا ارادتش را به امام حسین نشان دهد. این هم خطاست. نشانهای مذهبی جای نشانه‌ ملی را نمی‌گیرند. بگذریم از آن آرم زاید بر پرچم سه رنگ که نشانه ای از حکومت دینی تباه است، اما تنها نشان ملی برای آوردگاهی اینچنین،همان ترکیب سه رنگ زیباست چرا که ورزشکار ملی نه ورزشکار یک مذهب خاص که نماینده یک ملت متکثر است که در آوردگاههایی اینچنین،به وحدانیت می‌رسد. پس هر پرچمی زمانی و مکانی دارد و اقدام بیت سیاح از روی جهل او بود و ریشه همه این مصیبتها به فقدان آموزش می‌رسد.

شما همین گزارشگر نادان را ببینید برای اقدامی که نشان طلای پارالمپیک را به باد می‌دهد چه به به و چه چهی کند. همه اینها به نظام سیاسی بر می‌گردد که اصلا « ملی » نیست. به هیچ واژه ای به اندازه «ملی بودن» ظلم نشده چرا که «ملی بودن» با پذیرش یک تکثر و یک وحدانیت توامان رابطه دارد و نه هیچ دیکتاتوری در تاریخ معاصر و نه هیچ عنصر سیاسی که علیه مردم ظلم پیشه کند در مقام ملی تعریف نمی‌شود چون ملی بودن فقط ایران ایران گفتن نیست،کسی که ملی است باید بداند اصل اساسی پذیرش تکثر است و این تکثر در میدان‌های مهم به وحدت می‌رسد و معنای همبستگی می‌دهد. این «ملی بودن» فهم من به عنوان سوژه ایرانی از جنبش مشروطیت به بعد است.

اگر « بیت سیاح» آموزش درست دیده بود درک می‌کرد در چنین میدانی باید نماینده وحدت در کثرت باشد نه مذهب خاص ولو با طرفداران میلیونی. و البته باید سفیر ملی باشد و از هر حرکتش مراقبت کند. همه بحرانها به فقدان آموزش می‌رسد. تحول دایمی در آموزش مستمر است. ملی بودن و چگونه ملی رفتار کردن نیازمند آموزش است. ملی بودن و دموکرات بودن دوشادوش هم اند چون حامل تکثر و وحدانیت همزمان اند‌. فردهای به رسمیت شناخته اما همبسته.
#بیت_سیاح
#ملی_گرایی
https://t.me/modjtabanajafifrance/2365
Forwarded from پارَند - Paarand
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
#ایرانسازان ۶
محمود خیامی،خدمت بدون مرز به میهن

ما در پرونده ایرانسازان، اینبار از “محمود خیامی” گفته ایم؛ یکی از کنشگران مدنی که در سخت ترین شرایط هم از ساختن خسته نشد.

“پارند” رسانه مستقل با گفتمان “ایران شهروندمدار”است. با همراهی،معرفی به دوستان و نقد، این رسانه مستقل را در ارتقای مطالب یاری کنید.
@paarandiran

https://www.instagram.com/paarandiran
در نفی خشونت ساختاری

مجتبی نجفی

#سیدمحمد_میرموسوی را در نیروی انتظامی لنگرود آنقدر کتک زده اند تا جان داده. این رخداد نه تازه که در تداوم خشونت ساختاری حکومت به شهروندان است. حتی مسأله، هویت میرموسوی و چرایی بازداشتش نیست، مسأله امتداد خشونت ساختاری در مکانهایی خارج از دید ناظران در عرصه عمومی است که میدان تاخت و تازه خشونت طلبان در آن گسترده است.

چندروز پیش نوشتم، شک نکنید نیروی انتظامی که اینگونه پا بر گردن یک بچه چهارده ساله افغانستانی می‌گذارد و تا سرحد جان فشار می‌دهد، به موقعش خدمت شهروندان ایرانی می‌رسد و آنجا مسأله اصلی نه مهاجر که خود خشونت بود. در نفی خشونت اگر تبصره بیاید خالی از محتوی می‌شود.

بسیاری از پرسنل نیروی انتظامی به خصوص در اداره آگاهی آموزش ندیده اند و در نگاه آنها متهم یا مجرم با انگیزه های غیرسیاسی یا شهروند معترض علیه سیستم همه انسان زدایی شده اند. در نتیجه باید اینقدر اینها را زد تا آدم شوند و اگر لازم باشد محو شوند. بسیاری از این پرسنل تحصیلات لازم ندارند. از حکومتی که اینچنین از علوم انسانی متنفر است هم انتظار زمینه آموزش این پرسنل را نباید داشت. اینها چون قربانی سلطه هستند انتقام خود را نه از سلطه گر که از زندانی تحت سلطه می‌گیرند. این نگاه خشونت محور در ساختار سیاسی ایران ریشه دوانده و در بخش‌هایی از جامعه هم پذیرفته شده برای همین یک روز گردن رومینا در شمال به خاطر جهل و تعصب ناموسی بریده می‌شود و یک روز خبر قتل مبینای هفده ساله در ایلام قلب ما را آزار می‌دهد.

باید با خشونت ساختاری مقابله کرد، خشونتی که از بدو کودکی بر ما تحمیل شده و تبعاتش روزی در زندانهای سیستم سیاسی و روزی در جهل و تعصب عده ای از مردم پدیدار می‌شود.

برای همین، گفتمان نفی خشونت که در جنبش های مدنی ما حیات دارد، نیازمند تقویت بیشتر است. خشونت، فقط شلیک گلوله به معترضان در خیابان نیست، در نقطه نقطه کشور ساری و جاری است، گاهی در قالب حکومتی و گاهی در قالب غیر حکومتی اما مسأله این است حکومت به عنوان یک موجود عظیم الجثه و صاحب امکانات با ولع تسخیر همه ساحت های فردی و جمعی، هم جامعه مدنی پیشرو را فلج می‌کند و هم خود بدون آموزش و بدون نگاه انسانی مولد خشونت است و هم از تدوین قوانین به روز برای محافظت از شهروندان ممانعت به عمل می آورد. برای همین گفتمان نفی خشونت، همزمان هم باید سیستم سیاسی مزاحم و‌خشونتگر را هدف بگیرد و هم ساختارهای فرهنگی که مولد خشونت و تقویت کننده خشونت ساختاری حکومت اند‌؛ این ماموریتی است سترگ، دشوار اما نه غیرممکن برای جامعه مدنی زیر ضرب استبداد و تحت فشار.
جنبش مهسا علیه نفله بودن

مجتبی نجفی

در صداو سیمای جمهوری اسلامی، از عبارت نفله شدن کرد سنی برای « مهسا امینی» استفاده شد، از طرف فردی به نام انتظاری که استاد دانشگاه است. این ویدیو ویترین جمهوری اسلامی است، هم صداوسیمایش را به تصویر می‌کشد و هم آکادمی اش را. هم رسانه منحط دارد و هم دانشگاه منحط؛ چرا که سالیان طولانی است نهاد دانشگاه زیر ضرب رانت و سازماندهی برای ورود نورچشمی ها به هیات های علمی بوده و اساتید مستقل یا تحت فشارند یا تعلیق و اخراج شده اند. همین ویدیو، تصویری راستین از کلیت نظام جمهوری اسلامی است که بر مبنای تبعیض استوار شده و چاره ای جز این هم ندارد؛ چرا که نظام مبتنی بر ولایت فقیه مصداق عینی از حکومت فرقه گراست که نه برآمده از خواست ملت در عرصه عمومی که برآمده از نظام سلطه است که هم فردیت افراد را می‌کشد و هم امکان با هم بودنشان را. برای همین یکی نفله می‌شود، یکی منحرف، یکی فتنه گر،...

این خاصیت نظام های تمامیت خواه است که بر ستیز با « دیگری» استوار شده اند و این نظامها هم امکان تکوین شهروند به عنوان عنصری منحصر به فرد جامعه را می‌خواهند سلب کنند و هم از امکان« پابلیک» به عنوان همبستگی همگانی در عین تکثر را. پس عجیب نیست، در رسانه جمهوری اسلامی از مهسا امینی نقطه وصل همه تحقیرشدگان در جنبش زن، زندگی و آزادی اینگونه کینه و نفرت داشته باشند چرا که قتل تراژیک مهسا امینی فاش شد و با کلمات و تصاویر شهروندان به نماد وحدت بخش همه تحقیرشدگان با تکثرشان تبدیل شد و ریشه این کینه در نمایش همبستگی در عین تکثری بود که پیام داد ما فارغ از هر تعلقی، شهروند این سرزمینیم و ایران به مثابه خانه، عرصه زیست همه شهروندان با همه تعلقاتشان است و من ایرانی نه نفله است، نه فتنه گر، نه خرابکار ، تنها شهروند است و شهروند صاحب خاکی است که در تملک حاکمانش نیست، حاکمانی که از قرارداد اجتماعی تخطی کرده و نه وکیل که صاحب همه ساحت های وجودی شهروند ایرانی شده اند

و جنبش مهسا،جنبش بازپس گیری ساحتهای زیست شهروند ایرانی است و جالب است پس از نزدیک به دو سال از همبستگی که حول محور سه کلمه زن، زندگی، آزادی شکل گرفت، کینه های حکومت از آن جنبش زیبا رویت پذیر می‌شود و فراموش کرده اند‌ مشکل اصلی اینها نه در خارج از مرزها که با همین شهروندان داخل است که عاملیت دارند. و مسأله اینجاست که منظور گوینده از «نفله»، نه فقط مهسا که همه شهروندانی است که علیه نظم استبدادی عصیان کرده اند. چرا که نفله در فرهنگ لغت « بی دست وپا» معنا شده و هدف این همه جنبش در تاریخ معاصر برای اثبات این است که شهروند ایرانی نه « نفله» که عامل تغییر است.
https://t.me/modjtabanajafifrance/2361
Forwarded from پارَند - Paarand
ایستادگی بر مشروطیت، نفی مطلق قدرت مطلقه

از اصول مشروطیت نباید کوتاه آمد.
کوتاه آمدن از اصول مشروطیت، کوتاه کردن قد دیوار سیاست در ایران است.
مشروطیت جز در بستر دموکراسی، امکان تولد یا بقا ندارد؛
محدود شدن قدرت خیره‌سر، تاسیس نهاد عدالت خانه، حاکمیت قانون برآمده از اراده ملت را نباید پای ایده هایی چون بهبودخواهی بروکراتیک ذبح کرد، این نکته را همه ناراضیان حتی کسانی که با رویکرد سلبی در انتخابات شرکت کردند بهتر است در کانون توجه قرار دهند.
از این منظر، در برابر هر پدیده ای و رخدادی، حفظ و ارتقای رویکرد انتقادی یک اصل راهبردی است.
به همان اندازه که تخیل ورزیدن با غرق شدن در اوهام متفاوت است، واقع گرا بودن با کوتاه آمدن و تن دادن به هر سفله گری متفاوت است. در مقابله با سفله گری و سفله پروری در امر سیاسی، ایستادن در جایگاه شهروند متعلق به عرصه عمومی و تقویت و ارتقای نگاه انتقادی، تداوم نشر و بازپروری مطالبات اصیل شهروندی، نقد فراگیر و صریح نهاد قدرت، همیاری و سازماندهی شهروندی در قالب جمع ها و انجمن‌های مستقل در بستر زندگی روزمره، راهبردی ترین اصول برای بقا و ارتقاست.
قدرت مطلقه، مادر بحران‌های ملی و دشمن حاکمیت شهروندان بر ایران است.
از اصول باید مراقبت کرد؛ ایران بدون استقرار مشروطیت، فرسوده و پژمرده خواهد شد.

@paarandiran

https://www.instagram.com/paarandiran

https://t.me/paarandiran/127
روایتگری علیه سلطه گری

مجتبی نجفی

میکروفن صداوسیما، امتداد نهادهای امنیتی در بیمارستان است تا مبادا آسیب نخاع « #آرزو_بدری»، دختری که با شلیک مامور نیروی انتظامی شهرستان نور بر بستر درد و رنج افتاد به یک چالش امنیتی دیگر تبدیل شود. حکومت اصرار دارد که شلیک نیروی انتظامی به او نه برای حجاب که به علت مشکوک شدن ماموران به ماشینی بوده که شیشه های دودی و سرعت بالا داشته. اما همزمان بی بی سی بر اساس سندی فاش کرده، ماشین خانم بدری به علت عدم رعایت حجاب تحت تعقیب بوده. این سند می‌تواند بار دیگر پرده از دروغ حکومت بردارد و آرزو بدری را در ردیف دهها قربانی اجبار پوشیدن یک پارچه بر سر قرار دهد.

میکروفن، اینجا یک نشانه از سیطره حکومت بر ساحت زیست شهروند است، اعتراف اجباری همه جا هست، فرقی ندارد از زندان تا تخت بیمارستان، اعتراف اجباری برای انکار و کتمان است و صدور این پیام که ما همه جا هستیم حتی بر جسد بیمارتان.

چند هفته پیش هم اگر دوربین های افشاگر نبودند توحش ماموران گشت ارشاد علیه #نفس_حاجی_شریف دختر چهارده ساله فاش نمی‌شد و خدا می‌داند در گستره سرزمین پهناور ایران چه آرزوها و نفس هایی اند که در سکوت مانده و واقعیت شان را از دست داده اند، چرا که دیده نشدن با وجود و واقعیت مرتبط است و در نگاه آرنتی، آنچه که دیده نشود و بیان نشود وجود ندارد. از این منظر، افشای آنچه که بر آرزو بدری رفته تلاشی است برای ممانعت از نابودی هویت قربانی؛ آرزو بدری با نخاع آسیب دیده یک واقعیت جدید از وجود اوست که در فقدان افشای آنچه که بر او رفته این واقعیت نابود میشد.

می‌گویند ضارب آرزو بازداشت شده اما مسأله فراتر از فرد بازداشت شده، قانون حجاب اجباری و پلیس سرکوبگر است که به جای محافظت از شهروند، مزاحم شهروند می‌شود. قانون و پلیس ما با حقوق شهروندی در تضادند و تا این مسأله حل نشود ما با باز هم قربانی حجاب اجباری خواهیم داشت. برای همین، تداوم مبارزه با این اجبار یک خط است که انتهایش به قانونگزار و حاکم می‌رسد که اصل وجودی « شهروند» را نادیده گرفته.

اگر حاکم بخواهد با داستان سازی، پرونده آرزو بدری را ماست‌مالی کند ما باز هم شاهد این شلیک ها و کشتن ها و بی احترامی ها خواهیم بود. روایت آرزو بدری، نفس حاجی شریف و بسیاری دیگر یک کنش موثر است جایی که روایت کردن، نقطه هراس حاکمی است که از فاش شدن در اضطراب است، داروغه ای که شهر را ساکت و تحت سلطه می‌خواهد. قدرت مای شهروندی در جنبش زن، زندگی، آزادی، در روایت گری اش بود، در کلماتی بود که مهسا امینی را نقطه اتصال همه تحقیرشدگان قرار داد و او را نماد ملی کرد.
https://t.me/modjtabanajafifrance/2358
Ещё