💠 کرم
امام هادی در هدایت
آیت الله
#وحید_خراسانی درباره این عبارت فرموده بودند « شیخ الطائفه که قول او سند است برای کل، صلواتی بر آن حضرت نقل میکند؛ قسمتی از آن صلوات این است: اللهم صل علی علی بن محمد وصی الاوصیاء و
امام الاتقیاء وخلف ائمة الدین و الحجة علی الخلائق اجمعین»
بعد می افزایند: « امامت از مقولهی اضافه است. این مفهوم متقوم است به طرفین اما متشابهة الاطراف و اما متخالفة الاطراف.
امام بدون مأموم محال است. مأموم بدون
امام هم محال است.در این بیان، امامی تعریف شده به امامت بر مأمومی که از مقام مأموم باید پی برد به مقام آن
امام. گفتنش سهل است اما فهمش فی غایة الاشکال..»
ایشان پس از شرح اینکه بر اساس آیات قرآن و کلام
#امیرالمؤمنین علیه السلام متقین چه کسانی هستند؛ بهره بردن از
#امام_هادی علیه السلام را به کوچکترین خدمت، چنین نقل می کنند: « قطب الدین راوندی آن مردی که در رجال، مقامات او روشن است و قبر او در قم مزار اهل فضل است، او این قضیه را نقل میکند: یکی از حجّاب
#متوکل عباسی که از اسرار آن دستگاه خبردار است، گفت: متوکل تصمیم گرفت که روز سلام، خودش سواره
امام دهم در رکابش پیاده، بیرون برود. وزیر گفت: این کار، بسیار گران بر تو تمام میشود، کاری کن که نیت تو بر مردم آشکار نشود. گفت: چه بکنم؟ گفت: اعلان کن که همه -بدون استثناء- از اشراف، اعیان، قواد جیش، امراء بلاد همه پیاده بیایند تا علی بن محمد هم در آنها، مقصد اصلی تو به این وسیله مخفی بشود؛ چون وقتی با جمع بود کسی متوجه نیت تو نخواهد شد. قبول کرد و اعلان شد.
فردا همه بیرون آمدند، آن متوکل آن
#سامره آن روز و آن منویه، آن حشمت ظاهری.
امام دهم هم در میان جمعیت بیرون آمد. تا مقصد او حاصل شد و جمع متفرق شد و
امام برگشت به خانه. این حاجب متوکل میگوید: وقتی نشست در دهلیز خانه، من دیدم عرق بر جبینش نشسته، مندیلی آوردم و عرق آن جبین را گرفتم، همین اندازه، حالا ببین آخر چه میشود، وقتی عرق را از جبین گرفتم به آن حضرت گفتم: متوکل نیت بدی نداشت نسبت به شما، تا این کلمه را گفتم یک جمله گفت: فرمود: تمتعوا فی دارکم ثلاثة ایام؛ سه روز از این زندگی تمتع کنید، ذلک وعد غیر مکذوب؛ این وعده خلاف ندارد. این جمله را گفت، برخواست به اندرون رفت، من هم بیرون آمدم. معلمی داشتم شیعی مذهب؛ چون من از درباریان متوکل بودم، با او مزاح میکردم و او را رافضی میخواندم. وقتی آمدم گفتم ای رافضی!
امام تو همچو جملهای گفت. گفت: تو خودت از او این جمله را شنیدی تمتعوا فی دارکم ثلاثة ایام، گفت: چون من حق این صحبت را با تو دارم به تو سفارش میکنم الآن برو هرچه اموال داری جمع کن پراکنده کن خودت هم از خانه دیگر بیرون نیا. تا این کلمه را گفت، گفتم: چرا؟ گفت: روز سوم متوکل بر میافتد تا این کلمه را گفت، من بر او پرخاش کردم او را از خانه بیرون کردم، بعد در فکر فرو رفتم که احتیاط طریق نجات است. رفتم همهی اموالم را جمع کردم، در اقوامم پراکنده کردم در خانه هم خودم ماندم و یک حصیر. بودم در آن خانه . شب چهارم به دست پسر پدر کشته شد. فقطع دابر القوم الذین ظلموا والحمد لله رب العالمین
تمتعوا فی دارکم ثلاثة ایام، یک آیه خواند، این ارادهی متصل به ارادهی خدا، عالمی را به یک نفس زیر و رو میکند. عمده این است: این مرد که از حجاب متوکل بود، بعد آمد به خانهی آن حضرت، زانو به زمین زد، نشان تشیع و ایمان به ائمهی معصومین را بر سینهی خود نصب کرد. هم در دنیا امان یافت هم در آخرت. از اسفل سافلین رسید به اعلی علیین. چرا ؟ برای این که یک آن با آن مندیل عرق از این جبین گرفت. »
@mm_eslamy