من از اولِ همان بارانِ بیخبر، که ناگهان کوچه تا انتهای گفتوگوی گریه خلوت شد جوری غریب دلم روشن بود که سرانجام یکی از همین روزهای رهگذر دوباره به خوابِ خانه برخواهی گشت
امتحان گواهینامه داشتم.... سرهنگ پرسید: دورزدن کجاممنوعه؟ گفتم توعالم رفاقت... لبخندزدوگفت:پیاده شوقبولی...؛هفته جهانی "رفاقت" فرخنده باد. بفرست برای اونهایی که تو زندگیت با ارزشند.