یورگن کلوپ و حکایتی از اسرارالتوحیدامین ماریفبه یورگن کلوپ(سرمربی لیورپول) گفتند که سادیو مانه(بازیکن تیم لیورپول) به شما بی احترامی کرده است؛ در این باره نظری نداری! گفت پنج میلیون بار مرا احترام گذاشته است و ترجیح میدهم هر پنج میلیون بار احترامش را به یاد داشته باشم تا این یک بار بی احترامی را!
ابتدا به متن زیر از اسرارالتوحید
در کانال رقص واژهها (ن.ک: رقص واژه @raghsevazheha2) برخوردم و با سخن کلوپ متناسبش دیدم. سپس به دنبال آدرس منبع آن رفتم:
روزی دهقانی نشسته بود؛ برزگر او را خیار نوباوه آورد. دهقان حساب خانه برگرفت و هر کسی را یکی بنهاد و یکی فرا غلام داد که برپای ایستاده بود. دهقان را هیچ نماند. غلام خدمت کرد و بستاند و میخورد. خواجه را نیز آرزو آمد. گفت پارهای به من ده. غلام پاره کرد و پارهای بخداوند داد. دهقان چون به دهان برد، تلخ بود. گفت ای غلام خیاری بدین تلخی و تو بدین خوشی میخوری!
گفت از دست خداوندی که چندین سال شیرین خورده باشم به یک تلخی چه عذر آرم که رد کنم ای استاد! شعر:
از دوست به هر چیز چرا باید آزرد
کین عشق چنین باشد گه شادی و گه درد
گر خوار کند مهتر خواری نبود عیب
گر باز نوازد شود آن داغ جفا سرد
صد نیک به یک بد نتوان کرد فراموشگر خار بیندیشی خرما نتوان خورداو خشم همی گیرد تو عذر همی خواه
هر روز به نو یار دگر مینتوان کرد!
محمد بن منور(۱۳۱۳)اسرارالتوحید فی مقامات الشیخ ابیسعید، تصحیح: استاد احمد بهمنیار، انتشارات طهوری، صص ۶۲ و ۶۳.
ویدئوی کلوپ بازدید بسیاری در فضای مجازی خورده است. به خاطر سخن خردمندانهاش. شاید بشود دنیا را در همین جملات بخردانه دید که سابقهای بلند در ادبیات ملتها دارد! ادبیات ما نیز همینگونه است. مشحون از خرد و حکمت.
پ.ن: این حکایت به شکلهای دیگر در مصیبتنامهٔ عطار و مثنوی معنوی مولوی نیز آمده است.
https://t.center/marif_Amin