Mahtabpoems

#شعر
Канал
Искусство и дизайн
Персидский
Логотип телеграм канала Mahtabpoems
@mahtabpmsПродвигать
155
подписчиков
4,53 тыс.
фото
2,8 тыс.
видео
591
ссылка
Audio
🦋🦋🦋🦋

#شعر _فریاد
#زنده یاد مهدی اخوان ثالث

🦋🦋🦋
#مهتاب
🦋🦋🦋🦋🦋🦋

#شعر حرامم باد خواب و راحت و شادی ... سروده زنده یاد حمید مصدق
🦋🦋🦋

شبي آرام چون دريا بي جنبش
سكونِ ساكتِ سنگينِ سردِ شب
مرا در قعر اين گرداب بي پاياب مي گيرد
دو چشم خسته ام را خواب مي گيرد
من
اما ديگر از هر خواب بيزارم
حرامم باد خواب و راحت و شادي
حرامم باد آسايش
من امشب باز بيدارم
ميان خواب و بيداري
سمند خاطراتم پاي مي كوبد
به سوي روزگاركودكي
دوران شور و شادمانيها
خوشا آن روزگار كامرانيها
به چشمم نقش مي بندد
زماني دور همچون هاله ابهام ناپيدا
در آن رويا
به چشم خويش ديدم كودكي آسوده در بستر
منم آن كودك آرام
تهي دل از غم ايام
ز مهر افكنده سايه بر سر من مام
در آن دوران
نه دل پر كين
نه من غمگين
نه شهر اين گونه دشمنكام
دريغ از كودكي
آن دوره آرامش و شادي
دريغ از روزگار خوب آزادي
سر آمد روزگار كودكي اينك دراين دوران دراين وادي
نه ديگر مام
نه شهر آرام
دگر هر آشنا بيگانه شد با آشناي خويش
و من بي مام تنها مانده در دشواري ايام
تو اما مادر من مادرناكام
دلت خرم
روانت شاد
كه من دست نيازي سوي كس هرگز نخواهم برد
و جز روح تو اين روح ز بند آزاد
مراديگر پناهي نيست ديگر تكيه گاهي نيست
نبودم اين چنين تنها
و مادر در دل شبها
برايم داستان مي گفت
برايم داستان از روزگار باستان مي گفت
و من خاموش
سراپا گوش
و با چشمان خواب آلود در پيكار
نگه بيدار و گوش جان بر آن گفتار
در آن شب مادر من داستان كاوه را مي گفت
در آن شب، داستان کاوه آن آهنگرِ آزاده را مي گفت
در آن شب، داستان کاوه آن آهنگرِ آزاده را مي گفت.

🦋🦋🦋🦋🦋🦋
#مهتاب_جهانفر
Audio
🦋🦋🦋🦋

گذشتم از سر عالم ،کسی چه میداند
که من به گوشه ی خلوت،چه عالمی دارم

تو دل نداری و غم هم نداری اما من
خوشم از این که دلی دارم و غمی دارم

#شعر
#بانو _سیمین_بهبهانی

🦋🦋🦋🦋🦋
#مهتاب
🦋🦋🦋🦋🦋🦋


فرهاد در بیستون

تا به کی سختی کشی ای کوهکن در نیستون

میکِشد شیرین ترا آخر بقربانگاه خون

سنگ خارا میشود چون موم نزد تیشه ات

مزد عشقت میدهند آخر به نیرنگ و فسون

آن دل بی کینه ات در کوی کی گیرد قرار

یاد شیرین میکند هردم به غمهایت فرون

تیشه بر جان میزنی اما وفای یار کو

جای شیر جاری شودترسم زجانت جوی خون

تیشه شیرین میزنی با یاد شیرینت ولی

بی قراریهای تیشه سر کشد روز جنون

مجلس شیرین شبی بی یاد خسرو سرنشد

شام کوهکن میشود چون موی شیرین قیرگون

ذرّه ذرّه آب کردی شمع جان خویش را

تا قیامت میدهد آن تیشهُ تو بوی خون

داد مردی داده ای در بیستون اما چه حیف

سفله پرور باشد این گردون سپهر نیلگون

(شاهد)از اهل هنر نام بزرگان شد بلند

ورنه هرکوهی نشد بی نام کوهکن بیستون


#شعر از استاد *نادر*
#استاد (شاهد)

بیستون را عشق کند شیرین یک بهانه شد

تیشه بشکست بیستون فرهادهم افسانه شد

🦋🦋🦋🦋🦋
#مهتاب
💦💦💦💦💦
#شعر

در جنگل انبوه شعر
مرغ غمگینی
از شاخه ی لبانم
جورچین می کند
واژه واژه
شعر چشمانت را

#مهتاب جهانفر

#سپکو

💦💦💦💦💦
💦💦💦💦

#باد و فریاد
#شعر و بیدا د
بی وساطت شب #چراغ خیابان
ای دل #آزار پر درد
شعشعه #دلکش واژه ،
#شقیقه سندان نخواستن نیست مگر
دل که نباشد تداوم عشق را به چه!؟ ...م.ن

#منوچهرافتخارزاده


💦💦💦💦💦
#مهتاب
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
💦💦💦💦

#شعر

قایق شعرم را
با پاروی احساس
از امواج متلاطم چشمهایت
رهایی می بخشم
تا در ساحل نگاهت
به آرامش برسند
شعرهایم

#مهتاب جهانفر
#سپکو

💦💦💦💦
💦💦💦💦

#شعر

در جنگل انبوه شعر
مرغ غمگینی
از شاخه ی لبانم
جورچین می کند
واژه واژه شعر چشمانت را

#مهتاب جهانفر
#سپکو

💦💦💦💦
شب بر دوستان خوش
💦💦💦💦
#شعر

در دفتر شعر
طلایه دار عشقی
بگو
چگونه باید ترا سرود
که با یک جرعه از نگاهت
تمام شعرهایم مست می شوند

#مهتاب
#سپکو

💦💦💦💦

ظهر بخیر جانا

https://t.center/mahtabpms
💦💦💦💦
#شعر
دستانت شاعر
شبهای خیال است
چشمهایت قافیه لبخند
و نگاهت نصف غزلهای عالم را
سروده است
تو آن شعری که
شاعر را سرودی

#مهتاب
#سپکو

💦💦💦
Audio
اهل دلی، ترکِ جهان کرده بود
همدم او، آهِ سحرگاه او
ساخته‌ام در به رُخَت، استوار
می‌روی از درگه من، شرمسار
از این دربه‌دری، سود چیست؟
بِهْ که درِ خانه براری به گل
#وحشی_بافقی
#شعر_کلاسیک


م. ذهبی.


وقتی کمان مغربی ساعت،

سرخی زد

مردی درون دایره ­ی مسدود

سرگردان بود

اشباح از حواشی میدان،

جوشیدند

و اسب­های سیمانی

با شیهه­ های خاموش

روی دو پای خویش،

خروشیدند

خورشیدهای کاذب،

گل کرد.

فواره­ های سرخ

سبز،

نارنجی،

شلیک شد

و مرد با خود اندیشید:

آیا غبار خستگی را،

از دل­ها،

این آب­های رنگین،

خواهند شست؟

#شعر_و_خوانش
#استاد_حسین_منزوی
به مناسبت #زادروز #فروغ_فرخزاد

فروغ فرخزاد:
«آرزوی من #آزادی #زنان #ایران و #تساوی حقوق آن‌ها با مردان است... من به رنج‌هایی که خواهرانم در این مملکت در اثر بی عدالتی مردان می‌برند، کاملاً واقف هستم و نیمی از هنرم را برای تجسم دردها و آلام آن‌ها به کار می‌برم. آرزوی من ایجاد یک محیط مساعد برای فعالیت‌های علمی هنری و اجتماعی زنان است.»

فروغ‌الزمان فرخزاد هشتم دی‌ماه ۱۳۱۳ در خیابان معزالسلطنه در محله امیریه تهران به دنیا آمد. پس از گذراندن دبستان و دبیرستان به هنرستان بانوان رفت و خیاطی و نقاشی فراگرفت. تا سال سوم در دبیرستان «خسرو خاور» درس خواند. یکی از هم‌کلاسی‌های فروغ می‌گفت: زنگ‌های انشا برای فروغ بدترین ساعات درس بود؛ همیشه می‌گفت که من از #انشا متنفرم و بیزارم چرا که معلم انشا همیشه او را توبیخ می‌کرد و می‌گفت: فروغ تو این ‌ها را از کتاب‌ها می‌دزدی؟ فروغ گویا به خیاطی علاقه‌ی وافر داشت و می‌گفت وقتی از خیاطی برمی‌گردم بهتر می‌توانم #شعر بگویم.

فروغ تنها شانزده سال داشت که به یکی از بستگان مادرش دل بست و او کسی نبود جز پرویز شاپور که خود #نویسنده بود و از لحاظ سنی پانزده سال از فروغ بزرگتر بود. خانواده فروغ با این ازدواج مخالف بودند. محصول این ازدواج فرزند پسری است به نام کامیار. این وصلت چندان نپائید و از همسرش جدا شد و این جدایی موجب شد که از دیدار فرزندش محروم بماند. فروغ هم‌واره نگران قضاوت فرزندش در مورد خود بود.

او در جایی در این باره می‌گوید:
«کامی یک روز بزرگ خواهد شد و مرا چنان که هستم خواهد شناخت نه آن‌طور که درباره من به او تلقین می‌کنند و معصومیت او را با تفتیش‌های بیمارانه‌ی خود آلوده می‌سازند.»

فروغ سیزده یا چهارده ساله بود که شعرگفتن آغاز کرد. او در مصاحبه‌ای می‌گوید:
«وقتی سیزده یا چهارده ساله بودم، خیلی غزل می‌ساختم و هیچ‌وقت هم آن‌را چاپ نکردم. وقتی #غزل را نگاه می‌کنم با وجود این‌که از حالت کلی آن خوشم می‌آید به خودم می‌گویم خوب خانم، کمپلکس غزل‌سرایی آخر تو را هم گرفت.»

فروغ هفده سال داشت که نخستین مجموعه‌ی اشعار خود به نام «اسیر» را در سال ۱۳۳۱ چاپ کرد و بیست‌ویک‌سال داشت که مجموعه «دیوار» را منتشر ساخت. در این هنگام بود که ناسزا و دشنام‌های بسیاری بر فروغ باریدن گرفت. عصیان فروغ به فرهنگ ِ نرسالار خوش نیامد و تهمت‌ها بود که از چپ و راست بر او فرود می‌آمد.

در سال ۱۳۳۶ و در سن بیست‌ودو‌سالگی فروغ سومین مجموعه #شعر خویش به نام «عصیان» را به چاپ رساند. فروغ کم‌کم داشت سینما را هم تجربه می‌کرد. در شهریور ۱۳۳۷ و در سن بیست‌وسه‌سالگی به جهان سینما نزدیک شد. در این مسیر با ابراهیم گلستان آشنا شد؛ آشنایی‌ای که مسیر زندگی فروغ را تغییر داد. در سال ۱۳۴۱ فروغ فیلم “خانه سیاه است” را در آسایش‌گاه جذامیان بابا باغس تبریز می‌سازد. تهیه‌کنندگی این #فیلم را #ابراهیم_گلستان بر عهده می‌گیرد و در واقع این فیلم حاصل هم‌کاری فروغ فرخزاد و ابراهیم گلستان در استودیو فیلم گلستان است.

این فیلم توانست جایزه‌ی بهترین فیلم مستند همان سال را در فستیوال فیلم آلمان غربی از آن ِ خود کند


.
با نام یزدان پاک به رسم آغاز سلام🌺🌺





پرودگارا
تو در جویبار رگهایم جاری هستی
با تک تک نفسهایم تو را نفس میکشم

در هستی ام چه ماهرانه خود را به تماشا گذاشته ای
با هر ضربان قلبم تورا فریاد میزنم
خدایا
در کعبه نه تو جایگاهت در قلب من است

در بیابانها نه تو در وجود منی

در بیکرانها نه تو درجان و روح منی
پردگارم تو هستی مرا پر کرده ای
نه اصلا من ذره ای از تو هستم که مرا در زمین به نمایش گذاشته ای
پس از تو میخواهم که این نمایش های قدرت و عزمتت را تنها نگذاری و برای تک تک شان سلامتی ونیکبختی عطا کنی

و خدایا آرزو دارم برایشان هر آنچه در امروز و روز های دیگر خیر است ارزانی داری


صبحتان زیبا
🌺🌺🌺❤️

..
....
مادرم گندم درون آب می ریزد
پنجره بر آفتاب گرمی آور می گشاید
خانه می روبد ، غبار چهره ی آیینه ها را می زداید
تا شب نوروز
خرمی در خانه ی ما پا گذارد
زندگی برکت پذیرد ب ا شگون خویش
بشکفد در ما و سرسبزی برآرد

ای بهار، ای میهمان دیر آینده
کم کمک این خانه آماده ست
تک درخت خانه ی همسایه ی ما هم
برگهای تازه ای داده ست

گاه گاهی هم
همره پرواز ابری در گذار باد
بوی عطر نارس گلهای کوهی را
در نفس پیچیده ام آزاد

این همه می گویدم هر شب
این همه می گویدم هر روز
باز می آید بهار رفته از خانه
باز می آید بهار زندگی افروز ...


#سیاوش_کسرایی
#شعر
م. ج:
🌿
#شعر_و_ترجمه
"Love"
Then said Almitra:
"Speak to us of Love." 
And he raised his head and looked upon the people, and there fell a stillness upon them. And with a great voice he said: 
When love beckons to you follow him, 
Though his ways are hard and steep. 
And when his wings enfold you yield to him, 
Though the sword hidden among his pinions may wound you. 
And when he speaks to you believe in him, 
Though his voice may shatter your dreams as the north wind lays waste the garden. 
For even as love crowns you so shall he crucify you. 
Even as he is for your growth so is he for your pruning. 

📚 The Prophet,
📝 #Khalil_Gibran
-----------------------------
"عشق"

آنگاه المیترا گفت:
با ما از عشق سخن بگوی.
پیامبر سر برآورد و نگاهی به مردم انداخت، و سکوت و آرامش مردم را فراگرفته بود. سپس با صدائی ژرف و رسا گفت:
هر زمان که عشق اشارتی به شما کرد در پی او بشتابید،
هرچند راه او سخت و ناهموار باشد.
و هر زمان بالهای عشق شما را در بر گرفت خود را به او بسپارید،
هر چند که تیغهای پنهان در بال و پرش ممکن است شما را مجروح کند.
و هر زمان که عشق با شما سخن گوید او را باور کنید،
هرچند دعوت او رویاهای شما را چون باد مغرب در هم کوبد و باغ شما را خزان کند.
زیرا عشق، چنانکه شما را تاج بر سر می‌نهد به صلیب نیز می‌کشد.
و چنانکه شما را می‌رویاند شاخ و برگ شما را هَرَس می‌کند...


📝 #جبران_خلیل_جبران