👆👆👆#ادامه از #پارهی_نوزدهم: #قسمت_دوم
#گذار_مضاعف
واقعیت "لغو تقسیم کار" به تحقق "لغو کار مزدی" گره خورده است. اما تکرار منفعلانهی مفهوم "لغو کار مزدی" بدون جنبش سوسیالیستی کارگری و بدون بازتولید آن جنبش بهصورت حرکتِ بالفعلِ اجتماعیِ، تحقق این مفهوم را عینیت نخواهد بخشید. فقط جنبش کارگری در حال حرکت میتواند واقعیت را دگرگون سازد. بنابراین خودتکاملی جنبش کارگری برای تحقق بخشیدن به جنبش "لغو کار مزدی" زمانی مُهر اضطرار خویش بر تداوم حرکت و استقرار این جنبش خواهد زد که جنبش طبقاتی کارگران همزمان مبارزهی جاری خود را بر علیه
موانع پیشینی در تحقق لغو کار مزدی پیوند زده باشد.
"استبداد مضاعف" یک مانع ترکیبی است که در آن
استبداد فراطبقاتی (نظیر قوانین حقوقی رژیم جمهوری اسلامی) به انضمامِ دولت مستبد سرمایه درآمده و بهعنوان
مانع پیشینی، بهمثابه نفیِ اول در "گذارِ مضاعف" به حلقهی تداومِ نفیِ دوم پیوند زده میشود (که چکامهی انقلاب مداوم برعلیه سرمایه آماج آن است و در آن لغو کارِ مزدی متحقق میشود). اینجا ناگزیر از تأکید هستیم که؛ این نگرش به منزلهی
دو مرحلهای کردن فرایند پروسهی انقلاب نیست. بلکه آشکارگی و رمززدایی از خصلتِ معماگونهی مبارزات ضداستبدادی در برهههایی از تاریخ
مبارزات ضداستبدادی جامعه ایران است که همواره مبارزهی طبقاتی در لحظات حساسی به انحلال مبارزات ضداستبدادی رفته و به مانعِ تاریخیِ آشکار شدنِ تمایزات مناسبات طبقاتی گردیده است. مناسبات در مبارزات ضداستبدادی بهشدت آشفته است. در مبارزات ضداستبدادی،
مناسبات تمایزنیافتهی پوپولیستی این واقعیت را پنهان میکند که
ضداستبدادیون برای چرخهای دیگر از برقراری استبداد میستیزند؛ برای کارگران هم مناسبات بیتمایز پوپولیستی این واقعیت را پنهان میسازد که کارگر برای لغو کار مزدی درگیر سرمایه است. اگرچه کارگران خود را در برابر سرمایهداران یکسان نمیانگارند، اما همین مناسبات طبقاتی در مبارزات ضداستبدادی چنان کژدیسه است که طبقاتِ متضاد و نابرابر کار و سرمایه، برابر بهنظر میرسند.
تحت این شرایط دولت مستبد سرمایه در مرگ خود، هستی خویش را حفظ میکند و آنان که در پسِ مبارزات ضداستبدادی دوباره و سرافکنده پوست خود را برای فروش به دباغی میبرند، کارگران خواهند بود. مبارزه برای "لغو کار مزدی" نمیتواند یک ایدهی صِرفِ نظری بالاتر از عمل باشد. اما غرق شدن در اندیشهی ذهنی همچون
"#نئوکانتی"های کارگری [#اوپرائیست] هم که تمامی تضادها را در اعمال خیرخواهانه، اما رفعشدنی درک میکنند، تثبیت در ایدهی عملی بهعنوان حوزهی کنش، بیشتر معطوف به اراده میباشد تا تحقق واقعیت از طریق جذب اندیشه بهعنوان کار درونیشده از طریق شناختِ واقعیت. "اگر زمان زیادی لازم بوده تا تاریخ جهان به رازِ مزدها پی ببرد، برعکس هیچچیز آسانتر از آن نیست که ضرورت، یعنی دلیل وجودیِ این شکلِ پدیداری را درک کنیم". (مارکس، سرمایه، جلد١ ص ۵٨٠)
مفهوم صرفاً ذهنی "لغو کار مزدی" بهعنوان نفیدرنفی نظام سرمایهداری فقط در تکبُعدیِ اندیشه، نقد مداوم را جایگزین رفع تضادِ استبداد
مضاعف میکند که نه تنها در پروسهی انقلاب شکستخوردهی ۵۷ گواه آن بودیم؛ حتی در
"خیزش سبز" ۸۸ هم بهطور وخیمی آنرا تجربه کردیم. طوریکه چپ شکستخورده را بار دیگر دچار سرگشتگی کرد.
بخشی از #چپ آنرا خود انقلاب تصور کرد، بخشی دیگر به کارگران هشدار "در خانه بمانید" را داد و بخشی هم آنرا مبارزهی #ضدسرمایهداری مراد کردند. در حالیکه آنها متوجه پارادکس فرایند متمایز درونماندگار نقش فریبندهی رازورزی استبداد
مضاعف نشدند.
سازمانیابی انقلابی کارگران، #حلقهی تداوم جنبش سوسیالیستی طبقه کارگر در گذار مضاعف، برای تحقق بخشیدن به لغو نظام دستمزدی است. ایدهی عملیِ جنبش "لغو کار مزدی" فاقد عنصر مادی در غلبه بر محدودیت آن ارادهای میباشد که بهطور خودبهخود در مقابل دستیابی به هدفاش قرار میگیرد و بدینسان ضرورت مفهوم "لغو کار مزدی" در هوا رها میگردد و شکل هستی واقعی را نمییابد. به این ترتیب: "ایدهی خیر تنها در ایده حقیقت ادغام میشود". (هگل، علم منطق)
#ادامه_خواهد_یافت
به ما بهپیوندید:
https://t.center/kkfsf