🚩🔥#کاوه در صولت صدای زنانهبا فرا رسیدن نوروز چه زمانی بهتر از نوروز باستانی که برای آرزوی زیر خاک رفتن ضحاکهای زمان، برآمدن کاوهی دادخواه دیگری داریم؟در مقابل «فرومایه ضحاک بیدادگر»، بازگردیم به «گرانمایه جمشید»؛ که ما را با فرّهی ایزدی، هنر شهریاری و روحانیت موبدی کاری نیست، ولو آنکه جمشید در آغاز گفته بود: «منم گفت با فرّهی ایزدی / همم شهریاری همم موبدی»
جمشید قهرمان چونان رویگردانان از خدایان، چون در مقابل خدایان «خودی» کرد: «منی کرد آن شاه یزدانشناس / ز یزدان بپیچید و شد ناسپاس». زیرا که، موبدِ تابعِ خدا و شاه هیچ است: «همه موبدان سرفگنده نگون / چرا کس نیارست گفتن نه چون»
در تاریخ ادبیات معاصر حتی نویسندگانی ظاهرا بیخدا و چپگرای دوآلیست، مانند فرجاله میزانی (ف.م. جوانشیر) در «حماسهی داد: بحثی در محتوای سیاسی شاهنامه» با همان نگرش سنتی در پسزمینهای دینی شاهنامه را تفسیر کرده همچو احسان طبری یا شاهرخ مسکوب که با جستارهایی سراسر تکرار و فاقد نوآوری نوشتهاند و حتی جمشید را بابت این بیدینی شماتت نیز کردهاند.
اکنون اما،
کاوههای ما در سیرتی زنانه از میان تودهی عادی و جمشیدها در لحظهی ایستادن در مقابل ایزدان هستند.
همانطور که میراث جمشید به دست زرتشت زدوده شد تا «اهورامزدا» پاینده گردد و «دیو» یعنی همان خدا، معنای ابلیسی بیابد؛ و اسفندیار که بهعنوان قهرمان دین جدید، در برابر رستم سر برآورد تا مقاومت وی را برانگیزد و بهدستش به هلاکت رسد، تا بدین خاطر میراث بازمانده؛ «به جمشید بر گوهر افشاندند / مر آن روز را روز نو خواندند / سر سال نو هرمز فرودین / بر آسوده از رنج روی زمین» را پاس بدارند.
از اینروست که جمشید قهرمان جهانی شد تا انسان جایگزین خدایان در زمین شود: «جهان را به خوبی من آراستم / چنان است گیتی کجا خواستم / خور و خواب و آرامتان از من است / همان کوشش و کامتان از من است» همچنان که کیکاووس افزون بر ساختن ایران («جهان سر به سر نو شد از شاه نو / ز ایران برآمد یکی ماه نو»)، چون آهنگ پرواز میکند تا نخستین انسانی باشد که بر محدودیت طبیعت فائق میآید و جهان را مسخر میکند، شایستهی ستایش است: «شنیدم که کاووس شد بر فلک / همی رفت تا بر رسد بر ملک / دگر گفت ازان رفت بر آسمان / که تا جنگ سازد به تیر و کمان»
کنونه اسطورهی امروز کسی است که انسان را بستاید و نمایندگان ایزدان را زیر خاک برکشد؛ و انسان را بر کرسی داد بنشاند. از این منظر، در ایران کنونی هم، فریدونهای دروغین، سیاوشهای سیاهباز و گردآفریدهای دروغزن کم نیستند، لیک
کاوههای آهنگر هم در شماران بسیار و در شجاعت نادر، با این تفاوت که بیشترِشان زناناند.
در داستان ضحاک ماردوش که ارمایل و گرمایل به هیئت خوالیگر به خورشخانهی درگاه ضحاک راه مییابند تا با آمیختن مغز حیوانی با مغز انسان برای تغذیهی مارها، هر روز یک نفر را از مرگ نجات دهند؛ اینک آن مردان جوان رسته از مرگ به رزمندگان سپاه قیام امروز فراروئیدهاند و بهزعم حکیم طوس، از خطهی کردستان: «کنون کُرد از آن تخمه دارد نژاد / کز آباد ناید به دل بَرْش یاد»، و آن چند گردآفرید، به صدهزاران مانند
کاوه، ارمایل و گرمایل، رستم و رهام، آرش و اسفندیار، سهراب و سیاوش، فرهاد و فرامرز، بیژن و بهرام، زال و زواره و... مهسا و نیکا و حدیث و سارینا و یلدا و حنانه، غزاله و شیرین و اُسرا و مینو و آیلار و آرنیکا و نگین و مائده .... مردکاوههایی چون مهرشاد و محسن و مجیدرضا و محمدمهدی و محمد حسینی و علی عراقی و خدانور و نیما و .... در کار هستند که عمدهی آنان از زناناند.
🚨 آنکه فریاد برمیآورد که ضحاک را زیر خاک خواهد کشید، کاوهی زمانهی خود است با صدای رسای زنانه. نامش را بر درفشها باید نوشت.#سپیده_قلیان#لینک:
https://t.me/kkfsf/29237به ما بهپیوندید:
https://t.center/kkfsf