🚨🛎⚫️ #حزب_کارگزاران سازندگی و شبهدیالکتیک لیبرالیسم مسخشده‼️“
روح #کانت در عذاب است!”
📌 شبهدیالکتیک لیبرالیسم-اسلام
را در چهرهی آکادمیکترین و متشخصترین فرد حزب کارگزاران سازندگی میتوان شناخت، وقتی که همسرش را با اسلحهای غیرقانونی و در غیرانسانیترین حالت و در خانهی خود و در حالتی بیدفاع در حمام کشته، و سخنان زنستیزانهی دیگر عضو این حزب در گفتکو با ظریف برای ما هیچ عجیب نخواهد بود. اما حزب کارگزاران را که چند سال پیش محمد قوچانی (پادو نولیبرالهای ایرانی) بهعنوان «لیبرالیسم» مطرح کرد، چه پاسخی به این پرسشها دارد؟
انسان لیبرال میتواند با توسل به شریعت اسلامی چندهمسری اختیار کند؟ میتواند زنان را به سخره گرفته و توهین جنسی کند؟ آیا میتواند زنهای غیرمسلح را در خانهی خودشان بکشد؟ و وقتی کشت، میتواند با استناد به حیلههای شرعی، قتل او را با اتهام فساد توجیه نماید؟
لیبرالیسم در ج.اسلامی و در حد شعار ممکن است؛ چنانچه نولیبرالیسم میتواند در خیابانها سیل خون راه بیاندازد و در روزنامهی حزبی، تاریخخواندهی مدعی اقتصاددانی هم مدعی باشد که؛ «بالا بردن قیمت بنزین به گرانی منجر نمیشود.» این معجزهی دیالکتیک لیبرالیسم-اسلام در حزب کارگزاران سازندگی است.
“ممد قوچانی” کاسب سیاسی است. وقتی در حزب اعتماد ملی ستاد انتخاباتی کروبی را سامان میداد، آنها را «سوسیالدموکرات» نامید، در حالی که روح شیخ شجاع از سوسیالدموکراسی بیخبر بود. و زمانی که اصلاحطلبی و خیزش سبز با قدرت به بنبست رسید، در دنبال راه بازگشت به قدرت، در عدول از هرگونه نقدی به مشی اصلاحطلبی، طرفدار مهندس بازرگان شد و از او چهرهای «کنسروات» ارائه کرد، در حالی که دید سنتی-مذهبی بازرگان هیچ قرابتی به معنای مدرن با کنسرواتیسم نداشت (در معنای جمهوریخواهی یا سلطنت مشروطه). بعد هم که عضو حزب کارگزاران شد، آنها را «لیبرالدموکرات» معرفی کرد که نه لیبرال بودند و نه دموکرات. نه تنها محمد هاشمی (رفسنجانی)، بلکه خاندان هاشمی فهمی از لیبرالیسم ندارند. اما ما میدانیم که کارگزاران یک حزب خانوادگی (و نه حتی دولتساخته) است و حسین مرعشی هم پسرعموی عفت مرعشی (همسر اکبر هاشمی رفسنجانی).
شاید مرام حزبی بهعنوان شغل افراد این خاندان جای اصول تشکیلاتی را بگیرد، اما مغزهای سنتی این خاندان را با یک فوت نمیشود یکشبه لیبرال کرد. دیالکتیک لیبرالیسم فائزه با چادر سیاهتر از پوشش حرمین!
📌 دیالکتیک مدارک آزاد-مشاغل دولتی
همهی افراد (اصولگرا-اصلاحطلب) همگی دانشگاهرفته و تحصیلکرده و مدرن شدهاند. اما به قول باباطاهر، «اگر دردُم یکی بودی چه بودی». شما به جهانگیری بنگرید. او میتوانست با لیسانس فیزیک دانشگاه کرمان معلم خوبی در شهرستانهای کرمان باشد، اما ترجیحا خود را بهعنوان نمایندهی مجلس به دانشگاه شریف تحمیل کرده و فوقلیسانس مهندسی صنایع میگیرد، سپس مدرک دکترای مدیریت از دانشگاه دونبش آزاد که توسط جاسبی راهاندازی شد تا ابتدا به همهی صاحبان پستهای مدیریتی کشور مدرک دکترای مدیریت دانشگاه آزاد و به همهی دکتراهای مدیریت دانشگاه آزاد پست مدیریتی کشوری داده شود (دیالکتیک مدارک آزاد-مشاغل دولتی)
از اندک تحصیلات حوزوی شیخ غلامحسین کرباسچی (اسطورهی سازندگی شهری حزب) هم بگذریم.
📌 دیالکتیک کشتنِ “مردم” از افسانهی نخبگی و آکادمیک بودن کارگزاران سازندگی هم چیزی دست ما را نمیگیرد. ممکن است از دکترای ریاضی نجفی از آمریکا گفته شود، اولاً او هرگز دکترا نگرفت، ولی در شریف تدریس کرد، و اکنون هم باید بهعنوان قاتل همسرش در زندان و منزوی باشد، نه مایهی افتخار حزب کارگزاران.
موضوعی که باید مایهی تأمل بیشتر باشد؛ مسئولی، انسان بیدفاعی را از فاصلهی نزدیک هدف قرار داده و با اسلحهی دولتی کشته؛ و چند بار هم شلیک کرده تا تیر خلاص زده باشد؛ سپس بر درستی کار خود اصرار ورزیده؛ و از محل وقوع جنایت مستقیم به زیارت حرم رفته و تجدید میثاق نموده؛ و بعد با خیال راحت گزارش قتل دهد، آیا این فرد میتواند لیبرال، روشنفکر، آکادمیسین و... باشد؟
اصلاحطلب چطور؟ بین اصلاحطلبی او با رهبری که در نماز جمعه با “امام زمان” گفتوگو میکند تا بار گناه کشتن مردم در خیابانهای خرداد ۸۸ را سبک کند، چه فرقی هست؟ هر دو از یک جنس نیستند؟!
ادامه در 👇🏼👇🏽👇🏾