🔵🎭 (
#کمدین)
دلقک، سادهترین نماد «
شادی»
در زیست نرمال است.
#خندهی_باختینی در مقابل #ژوکرهای_سرخچشم●
در اوکرائین دولت دستراستی حاکم است، مگر دولت سرمایه در جایی میتواند «
چپ»
باشد، اگر که مناسبات سرمایه را بازسازی نکند؟! پس، پیشتر موضع خود را به دولت اوکرائین روشن کنیم که حکم ارتداد دریافت نشود. اما کنونه بازار «دلقک» نامیدن رئیسج اوکراین (زیلنسکی) داغ است. و آن حضور یک کمدین در راس دولت است، اگر چیزی غیر از جنس «ضرورت تخصصگرایی» نباشد؛ مثلا دکتر رئیسی (۶کلاسه) و مهندس موسوی و دکتر احمدینژاد که بعید است پوزیتیویستهای تخصصگرا، که البته دامنهی این تخصصگرایی به حوزهی علمیه و «پولتیک» هم گسترش یافته که اگر حداقل به مدللی و عقلانى بودن علم پایبند باشند؛ یک استاد فیزیک هرگز نمیگوید «شما بالذات فیزیک را نمیفهمید»! دانش و تخصص، آموختهها و تجربیات عقلانی بشر هستند و همه میتوانند بیاموزند؛ اما نگرش اینگونه کسان به آنچه «منطق جهان سیاست» میخوانند بهگونهای نگاه «هویتی» است. انحصار ذاتگرایانه دارد، چنین
میفهمند که جنس «زن اساسا نمیتواند قاضی باشد».چنین افرادی را «
ژوکرهای سرخ
چشم» بنامیم که اغلب در زیست شخصیشان انسانهایی «شکستخورده» هستند. به این معنا نیست که در سلسله مراتب اجتماعی هیچ پیشرفتی ندارند؛ آنان حتی تا راس هرم قدرت وسیعترین کشور جهان هم میتوانند پیش بروند، اما همچنان انسانهایی روبوتیک، آموختهشده، منزوی، ترسخورده، و بویژه عاجز از برقراری یک رابطه عاطفی سالم هستند. فهمی از احساس محبت و درد مزمن «دوست داشته نشدن» آنان را لحظهای آرام نمیگذارد واکنش آن به صورتِ توفانِ «نفرت از همه» بروز پیدا میکند.
آنان از «زیست نرمال اجتماعی» بازمانده و در نتیجه به دشمنان کینهتوز همین زیست نرمال بدل شدهاند.در گذار از حیوانیت به انسانیت و خاصه در دنیای مدرن، زیست نرمال نسبت مستقیمی با «خنده و شادی» دارد. تصویری از جامعهی سعادتمند، آن جامعهای است که انسانهای آن همه «شاد» باشند. اما در دنیای ماورایی ذهنیتها، انسانهایی به هر دلیل از چنین سعادتی محروم و احساس محرومیت میکنند، به شادی دیگران کینه و نفرت میورزند.
دنیایی که آنرا شهادت، گریه، ایثار، سیاهپوشی، عاشورایی القا میکند، میتوان فهمید که چرا این گروه دشمنان خود را «دلقک» خطاب میکنند: سادهترین نماد دلقک «شادی» در زیست نرمال است و در برابر بزرگترین کانون نفرت برای کسی که خودش را از این شادی دور میبیند.
«میخائیل باختین» (که در ۱۸۹۵ متولد شد و استالین او را به قزاقستان تبعید کرد و سپس در ۱۹۷۵ درگذشت) روایتی دارد از پیدایش
«رمان» که بهعنوان یکی از بزنگاههای «مدرنیته» ارائه میدهد که بر پایه
«خنده» استوار است. به باور او، دوران فئودالیتهی کلیسایی زمانی فروپاشید که «دلقک»ها فرصت یافتند در کارناوالها ارزشهای پوسیدهی کهن را به ریشخند بگیرند!
خندههای باختینی، بهگونهای سرمنشاء مدرنیته و زمینی شدن ارزشها هستند! خنده تمامی قداستها را به سخره گرفته، و ساختارهای سلسلهمراتبی ارزشها را فرو میریزد، باورهای ارعابانگیز برای انسانها اهمیت خود را میبازد، و عملا روح آزادهگی زاده میشود.
اکنون میتوان گفت که چرا تعبیر «ژوکر» برازندهی دشمنان خندهی باختینی است. این روحهای مرده ظاهرا مشغول تمسخر این «دلقکها» هستند، اما بهواقع خندههایشان محصول نفرت از شادی اجتماعی است. کینهای درونسوز، در دل چنین انسانهای جامعهستیز.
سرخچشمیشان را بهعنوان نمادی از شعلههای خشم و نفرت بروز میدهد.
اجتماع تاریخی انسان، عرصهی نبردهای پنهان و آشکار «دلقکها» با «
ژوکرهای سرخ
چشم» بود. هنگامیکه
#چارلی_چاپلین «#دیکتاتور_بزرگ» را میآفرید، با همین سلاح «خندهی باختینی» به نبرد
#هیتلر (ژوکر
سرخ
چشم) رفته بود.
در برابر چنین حملات طنزآمیز دلقکها،
ژوکرهای سرخ
چشم ناگزیر هستند
چشمانتظار «پیشوای مقتدر» بمانند تا با سودای تحقق آرزوی مشترکشان، یعنی نابودی تمدن و جامعهی انسانی حول او گرد آیند.
این پیشوا میخواهد، هیتلری در آلمان یا فقیه ابلهی در ایران، یا یک دیکتاتور یخی در کرملین باشد؛ به محض ظهور پیشوا،
ژوکرهای چشم
سرخ از سرتاسر جهان و با اشتیاقی دیوانهوار و سرگشته دور او جمع میشوند؛ اما اگر شکست بهخوردند چه؟ ارواحی در هم شکسته و مرده!
اکنون از همینروست که نفرت
ژوکرهای سرخ
چشم، مقاومت تودهای را با زیلنسکی کمدین در برابر پوتین، با تمسخر و خشم و حمایت روزافزون جهانی ضدجنگ روسیه بر علیه اوکرائین، محصول یک جدال مقطعی سیاسی تلقی میکنند.
وحشت بزرگ مواجهه با این حقیقت که: توان زندگیبخشی اتحاد دموکراتیک، به مراتب بیشتر از مرگآفرینی تانکها و موشکها است.
به ما بهپیوندید:
https://t.center/kkfsf