🚩📽 #ژرژ_دیدیاوبرمان
مقالۀ «محسوسساختن» ــ کتاب «#مردم_چیست؟»☆ به این قرار، تظاهرات هنگامی روی میدهد که شهروندان به خود جرأت میدهند بیقدرتی خویش، درد خویش، و عواطف ملازم بیقدرتی و دردمندی خویش را اعلام کنند و از این طریق اعلام میکنند ستمدیده و جورکشیدهاند. این اتفاق هنگامی روی میدهد که رخدادی محسوس تاریخ جماعت را، یعنی دیالکتیک تطور آن را، لمس میکند. به این سان، نیروی عاطفی و نیروی مؤثر به اتفاق هم وارد میدان میشوند. آلن بدیو کوشیده تصوری از تاریخ را مفروض گیرد که نشان میدهد این ملازمهٔ وجه عاطفی و وجه مؤثر سیاست «به حد اشباع و به خط پایان رسیده است» و باید جایش را به «برداشتی غیربیانی از دیالکتیک فلسفی» بسپارد، اما، در مقابل، میتوان در همه جا همچنان بقا و قوت تأثیرِ کهنترین «فرمولهای پاتوس» [یعنی بهاصطلاح ضوابط انفعالات نفسانی] را مشاهده کرد: عزاداریهایی که اوج میگیرند و به صورت دشنام و نفرینگویی درمیآیند، فریادهای لعن و نفرینی که به صورت کنشهایی جمعی درمیآیند. بدون حقیقتِ قلمرو محسوس، به تعبیر بدیو، «سیاستِ حقیقتی» در کار نیست ــ سیاستی که بدیو «واقعی و منطقی» میخواند تا، به سیاقی کاملاً افلاطونی، آنچه را در تراز فعل و انفعلات خیالی یا عاطفی میگذرد فاقد شروط سیاسیبودن بشمارد. همین لحظه که این سطرها را مینویسم (ژوئن ۲۰۱۲)، تمامی چیزهایی که آیزنشتاین در صحنههای عزاداریهای «رزمناو پوتمکین» به تصویر کشید رفتهرفته ارزشی نو و اضطراری تازه مییابد، در ملازمهٔ اشکهایی که در خاکسپاری قربانیان سرکوب مخالفان در سوریه بر خاک میریزد، شیونها و فریادهایی که درست جلو روی مأموران پلیس به آسمان میرود، و سلاحهایی که رفتهرفته تهیهشان برای تضمین آیندهای برای این قسم اعتراضها واجب میشود — حال که درهای گفتگو را بستهاند و حرف خالی به جایی نمیرسد.
@kkfsf :
به ما بهپیوندید