🚩🚨#پست_مدرنیسم، طنزی تلخ برای جهان سومی (رهرو جهان مرکز) که هنوز مدرنیسم را تجربه نکرده است.
#کانت در مقالهی «
روشنگری چیست؟» روشنگری را «رهائی انسان از نابالغی خودخواسته» تلقی میکند. در واقع پیام روشنگری توان اندیشیدن و پرسش کردن است. از نگاه کانت روشنگری خروج انسان از نابالغی خویشتن به دوران بلوغ است. با عصر روشنگری است که انسان از تابعیت ماورائی به واقعیت جهان عقل و تجربه روی آورده و به طرح پرسشهای اجتماعی میپردازد. انسان عصر روشنگری در نگاه قدرتمندترین اندیشمند خود، کانت، ریشه در رادیکالیسم فکری دارد، رادیکالیسمی که قادر است، تعصبات و انباشتههای هزاران ساله بر روی بافتهای نرم مغز انسان را به پرسش گرفته و دریچههای فکری جدیدی را به روی او بگشاید. روشنگری خروج انسان از انقیاد و ذوبشدگی در برابر تمام ایدئولوژیها و سلسله ساختارهای پدرشاهی و توان ایجاد مسئله و سوال در برابر هر نظم پذیرفته شدهای است. روشنگری به مبارزه طلبیدن دگماتیسم و جمود فکری شکلگرفته در اذهان آدمی است.
نظام اجتماعی غرب، با تمام تجربههای تلخ و شیرین خود، جامعهای است که بر شانههای عصر روشنگری و متفکران آن دوره ایستاده است. به لحظهای از بلوغ رسیده است که در مورد هر مسئلهای پرسش کند و از منطق رومانتیسم در طرح مسائل سیاسی و اجتماعی دست شوید.
عصر روشنگری تجربهای مختص جوامع غربی بود برای گذار از شرایط مادی تاریخ که دیگر جوامع، خاصه خاورمیانه و “جهان سومی” با آن پروسهی تاریخی مواجه نشدند و درک چندانی هم از آن نیافتند و آنجایی هم که نسیم واپسین جنبشهای قرون وسطایی وزیدن گرفت، فرانروئید، کالای غرب تاسیس آنرا مسدود ساخت و آنتیتز آنرا به موضوع نقدش آلود. هنوز با نگاه ماقبل عصر روشنگری به مسائل فرهنگی، سیاسی و اجتماعی خود مینگرند. نه آفریقا و نه خاورمیانه، تجربهای شبیه تجربه "عصر روشنگری" غربیها را از به پرسش گرفتن هر امر طبیعی شدهای را برای خروج از صغارت در معطوف به بلوغ اندیشگانی بهدست نیاورد. از اینرو، تا هنگامی که خاورمیانه و جوامع “رهرو جهان مرکز” هنوز گریزان از راسیونالیسم “عقلگرایی” در سنگ محک قرار دادن کردارهای خود به عنوان معیار اصلی فرایند رسیدن به مرحله شناخت از هستی، با نیروهای ماوراءالطبیعی و اوهام سعی در حل مسائل سیاسی و اجتماعی خود داشته باشند، نتیجهای جز غلطیدن در بلاهتی جدید به دست نخواهند آورد، جمهوری اسلامی با تمام کثافاتش محصول این درماندگی تاریخی است.
انقلاب ۵۷ به هدف خود دست نیافت، سوژهی خودرهایی انقلاب، در نظم نظام طبقاتی بهمثابه یک شئی گرفتار شد و “منفیت تکمیل نشدهی خود” همانند این گفته هگل دربارهی انقلاب فرانسه، که به دوران ترور و وحشت انجامید. خودجنبی انقلاب، در مفهوم درونیاش به ایجابیت مطلق تغییر یافت، و در تاریخ رها گشت.
#نکته:
شکست چپ بهعنوان خودبازنمای طبقاتی، و بدون درک از سوژهی طبقاتی در هیئت سازمانها و احزاب نماینده، و طنز بخش دیگری از روشنفکران چپ آنجا است که اولی، اساسا با مسألهی روشنگری و دیالکتیک انقلاب بیگانه است و در توهم بتوارگی حزب/دولت مشغول سیاستگرایی است، و دومی هم در جامعهای بدون داشتن حتی تجربهای شبیه تجربهی روشنگری به تقلید از برخی متفکران نئوچپگرا و
پستمدرن به بزرگترین منتقدان عقلانیت و روشنگری بدل شدهاند. این بزرگواران که اغلب فلسفه و اندیشهی سیاسی را هم به مانند سلبریتیها به صورت مد روز مصرف میکنند و از هفتتپه تا هپکو، از شرکت واحد و اتوبوس و بوفهی دانشگاه و فیسبوک گرفته تا کتاب فروشیها در حال بحث در مورد دریدا و دیلوز و فوکو و نیچه و آدورنو هستند و با آبو تاب به کلان روایت "عقلانیت" میتازند، کلان روایتی که چون پکیجی دست نخورده فقط نامی از آن شنیدهاند و کل حیات و تجربهی زیستهشان را در جهانی شبیه جهان ماقبل روشنگری غرب زندگی میکنند.
https://t.center/kkfsf