🚩🚨هر
دم از باغ پوزیسیون بری میرسد!
🖌#وضعیت ج.اسلامی بشدت آشفته است، لذا موسوی خوئینیها بعد از سه دهه عطسهای نموده، بیدار شده و نامهای سرگشاده و به غایت محافظهکارانه و آن هم در چند سطر کوتاه، که صرفاً وضع جامعه و فشارهای وارده بر روح و روان و معیشت جامعه را تصویر کرده است؛ و مواردی که اظهر منالشمس هست و حتی از سوی برخی سران هم بیان میشود به خامنهای نوشته که طبیعتاً در نزد تودهی مردم هیچ بازخوردی نداشته و نخواهد داشت. اعتراض شدید محافل اعتدال هم این به اندک نغمههای انتقادی کمترین تفاوتی در سرنوشت کلی اصلاحطلبان و اعتدالگرایان که عمیقاً به یکدیگر پیوند خوردهاند، ایجاد نمیکند. معترضانه میگویند وضع موجود ثمره کار شماست!
تازه مگر انتقاد خوئینی چیست؟ او میگوید؛ در پروسه سیاسی میان دو مقوله «تصمیمگیری»[رهبر] و «تصمیمسازی»[دولت] باید تفکیک قائل شد. او از دو نوع تصمیمسازی «متعارف» و «نامتعارف» سخن گفته، که متعرض تصمیمگیر نشده بلکه از فرآیند تصمیمسازی گله میکند. وی بر این باور است که، در فرآیند تصمیمگیری کسی قادر نیست آن تصمیمات را نقد کنند، که تنها در اختیار خواصی از بندگان “خداوند” است و صرفاً حواله به تقدیر کرده و راضی به قضا شده، درباره نوع دوم تصمیمسازی از حق نقد و تذکر گفته؛ یعنی کشک! لذا روشن نیست دعوا و هتک ناظر به کدام بخش از این نامه است!
اما در اینجا نکتهای از نظر مقایسهی تاریخی وجود دارد؛ محفل کارگزاران در مقام مدعی «حزب راستگرای اصلاحطلب» ایران همان کاری را میکند که بهعنوان خطای «چپ حزبی» ایران در ابتدای انقلاب بر سر حزب توده و فداییان اکثریت کوبیده میشود: پیوند زدن سرنوشت خود و جامعه به تداوم استبداد مذهبی حاکم.
در یک نگاه باریکبینانه بین این دو تفاوتهای آشکار و ظریفی وجود دارد؛ حزب توده و فداییان اکثریت، یکی بهعنوان باسابقهترین و دیگری پرنفوذترین جریانات چپ غیرمذهبی ایران آگاهانه این راه را بهعنوان مصلحت جامعهای برگزیدند که تکثر آن در معرض اضمحلال در استبداد اکثریت بود، اما راستگرایان امروز ایران فرصتطلبانه منافع شخصی و جناحی خویش را در پیوند با اقلیت حاکم به مصالح جامعهای که دچار شکافهای شدید طبقاتی و تعارض اساسی با هیئت حاکمه است، ترجیح میدهند.
رهبران توده و فدائیان اکثریت، با گرایش به زرادخانهی ایدئولوژیک جهانی اردوگاه سوسیالیسم دولتی، و بهعنوان اکثریت اپوزیسیون غیرمذهبی ایران در اوان حاکمیت رژیم میدانستند که جریانات چپ و جریانات غیرمذهبی در برابر اکثریت مذهبی ایران، چیزی بیش از اقلیتی در اقلیت نیستند (مهمترین جریان اپوزیسیون جمهوری اسلامی، «مجاهدین خلق» بود که خود پایگاه اجتماعی کاملاً مذهبی و ایدئولوژی مذهبی چپ داشت). و تصور میکردند در جامعهای که احساسات اکثریت مردم تماماً با مذهب گره خورده و انتظارات آرمانی از نمایندهی “خدا” چنان به اوج رسیده که دستاوردهای پیشین افکار و جریانات مدرن به هیچ انگاشته میشود، جز از مسیر پیوستن به نظام و کنشهای اجتماعی- فرهنگی و با توجیه سوسیالیسم الهیاتی نمیتوان کاری صورت داد. در همین چارچوب بود که در تمام تهدیدهای داخلی و خارجی پای تحکیم رژیم ج.اسلامی، حفظ تمامیت ارضی، امنیت داخلی و وحدت به اصطلاح ملی ایستادند. بر اساس همین درک هم بود که آنان در اولین ضرورت تمایز مواضع، آشکارا اقدام کردند و تاوان آن را با خون خود پرداختند و برای همیشه از حوزه چپ به بیرون پرتاب گشتند.
اما آنان که از اصلاحطلبی و لیبرالیسم ادعایی به اعتدال و محافظهکاری غلتیدهاند و تمام سنگهای سیاست خود را در سبد اتحاد ارتجاع سرمایه و نظامیگری جناح/باند حاکم میگذارند تا سهمی از قدرت و اقتصاد رانتی به آنان نیز برسد، نه تاریخ را درست خواندهاند و نه تاریخ را درست روایت میکنند و نه تاریخ به آنان وقعی مینهد. چپ ضدآمریکا (چون غالب چپ ضدامپریالیست هستند) در زمانی با جمهوری اسلامی همراهی کرد که اکثریت جامعه مذهبی و طرفدار این حکومت بود، و اینان در زمانی جمهوری اسلامی را همهگونه همراهی میکنند که تودهی مذهبی اکثریت جامعه نیست و جمهوری اسلامی هم کمترین میزان محبوبیت را دارد.
میان آن مشایعت "مردم مسلمان" و این تشییع "مُردار" چنین تفاوتی است.
https://t.center/kkfsf