🚩🚨 #هدف_اجتماعی_کاپیتالیسم🖌#ساسان_صدقینیا۱- یکی از دلایل پروپاگاندای جمهوری اسلامی در مورد کاهش نرخ زاد و ولد، غارت بیشتر صندوقهای تامین اجتماعی و بازنشستگی و بالابردن سقف سنی برای کار و نهایتا حذف سن بازنشستگی است. به دلیل ناامنی شغلی و نبود قراردادهای کاری، پرداخت بیمه مشاغل به صندوقهای تامین اجتماعی کاهش و میزان تقاضای مستمریبگیران افزایش پیدا کرده. ورودی و خروجی یا دخل و خرج صندوقهای بازنشستگی و سازمان تامین اجتماعی توازن خود را به همین دلیل از دست داده. یک حاکمیت نولیبرال از جمله جمهوری اسلامی، سازماندهی کار نولیبرالی را پیاده کرده و مدعی است دلیل کمبود منابع صندوقهای بازنشستگی، پیری و کاهش رشد جمعیت است! در حالیکه عامل اصلی ورشکستی و بحران، عدم پرداخت بیمههای مشاغل و منعطفسازی کار توسط دولت و طبقه سرمایهدار است.
۲- از کار انداختن فلسفه وجودی صندوقهای بازنشستگی، بستر مناسبی برای افزایش سن کار و بیمعنا ساختن خود مفهوم بازنشستگی و کاهش هزینههای مربوطه است. شیوه کار و تولید، قدمبه قدم نشان میدهد از کارافتادگی، پیری، سن و عمر یک عدد طبیعی و ذاتی مربوط به بیولوژی بدن نیست. نولیبرالیزاسیون فقط محدود به بازنشستگان و بالا بردن سن کار نیست. ورودی چرخه کار بموازات انتهایِ آن دستخوش دگرگونی شده. آستانهها و مرزها در حال زوالاند. یعنی از این طرف نیز سن ورود به کار کاهش یافته. فیگورهای جدیدی چون دانشجو/کارگر و کارورز/کارگر بوجود آمده و شمار کودکان کار نیز افزایش یافته. در میانسالی یا میانه کار نیز با بیثباتکاری یا باصطلاح چابکسازی بازار کار و افزایش میزان مهارتها و دانشها و تجارب کاری، هم نرخ استثمار افزایش مییابد و هم از ارتش ذخیزه بیکاران به منزله اهرمی برای تسهیل جایگزینی، اخراج و استهلاک نیروی کار استفاده میشود.
۳- این اهداف میتواند از چند مسیر برآورده شود اما آشناترین آنها افزایش نرخ زاد و ولد یا بکارگیری ماشینها است. سرمایهداری نولیبرال سن ورود به بازار کار را کاهش و سن خروج از آنرا مرتب افزایش میدهد و این یکی از دلایلی است که زمان کاری در طول زندگی هر کارگر کش یافته و افزایش مییابد.
هدف اقتصادی شدت بخشیدن بیامان به یک روند همیشگی است: کاستن از میزان کار لازم که به شکل دستمزد بیان میشود و افزودن بر شدت و میزان کار اضافی و مجانی. دگرگونی در زمان کار کردن، تاثیرات خود را در زمانبندی زندگی نشان داده و آنرا متناسب با اهدف خود تغییر میدهد. کار شکل خطی ندارد بلکه دایرهای است و باید مرتب به نقطه اول برگردد یعنی کارگر باید در معرض استخدام و اخراجِ همیشگی باشد. زمانِ خطی و یک به یکِ تحصیل، کار، ازدواج و بازنشستگی بهم ریخته، مرزهای خود را از دست داده و تداخل پیدا میکنند.
۴- آموزش، سکسوالیته و «از کار افتادگی» بر روی هم میلغزند، باهماند و نهادها و قراردادهای خود را از دست داده و در همه لحظات زندگی منعکس میشوند. زندگی جنسیتزده، وجدان معذب بدردنخوردن با انواع و اقسام مدرک که هرگز از چیزی فارغ و بازنشسته نمیشود. هیچ کدام کلید خاموشی و کنارهگیری ندارند. رقابت برای عدم اضمحلال جنسی، رقابت «جوان» نگه داشتن و مولد کردن بدن، رقابت برای «مفید» واقع شدن، رقابت برای آموختن و مدرک و مهارتآموزی، رقابت برای سرمایهگذاری و پول درآوردن از شیر مرغ تا جون آدمیزاد و... نمایی از این وضعیت است. به همین دلیل فشار برای خروج زنان از بازار کار، تبلیغ برای افزایش رشد جمعیت و راندنشان بسمت مشاغل شبهرایگان و سیاه همگی در یک راستا نه برآمده از باوری ایدئولوژیک که ابزارهایی هستند که در خدمت انباشت سرمایه و افزایش مولفههای رقابتی مذکور، عمل میکنند.
۵- فاز کنونی انباشت توسط منعطفسازی و بیشینه کردن زمان کار صورت میگیرد و اینجاست که فشار بر سر مساله نرخ رشد جمعیت تبدیل به تجربه مشترک حرکت بازنشستگان با زنان میشود و هر یک را تبدیل به عرصههای نبرد طبقاتی میکند. از این زاویه پروپاگاندا برای افزایش رشد جمعیت چیزی نیست جز ابزاری برای تولید ارتش بیکاران، تسهیل بهرهکشی از بازنشستگان، تاراج صندوقهای بازنشستگی، افزایش کار رایگان همگی در راستای منعطفسازی حداکثری زمان کار. میل به بیشینهسازی زمان کار نامربوط به دستمزد از زادو ولد زنان تا حذف سن بازنشستگی و بیثباتکاری و کارورزی، اقامت و... یعنی روشهای استخراج ارزش اضافی مطلق به همراه بردگی بدون مزد بر میگردند و در کنار ماشین دیجیتال، کارکرد جدیدی پیدا میکنند. ترکیبی از تابعیت صوری و واقعی در دیدگاه مارکس که فرانکو براردی آن را «کنترل ذهنی» مینامد. اقتصاد دیجیتال ریتم کار را متزلزل و از پروسه تولید «انسانزدایی» میکند و زمان کار بخصوص کار رایگان و بازتولیدی را افزایش میدهد.
#ادامه👇🏻👇🏼👇🏽👇🏾