🚩🚨 #بدیل_مارکس در برابر دولت دینسالار
🖌 نوشتهی: علی رها۲۱ می ۲۰۲۳
💢 در خداناباوری مارکس از دوران دانشجویی در دانشگاه برلین و پیوستن او به «باشگاه دکترها» و «هگلیهای جوان» (۱۸۳۷)، هیچ شک و شبههای وجود ندارد. آنچه مورد مناقشه بوده است، شیوهی برخورد او به
دین بهطور عام، و بهخصوص
دین سیاسی یا دولت دینی است. متن پیشرو برآن است تا با تکیه بر مقالهی «دربارهی مسئلهی یهود» (پاییز ۱۸۴۳) به سهم خود گامی کوچک در تبیین این مهم بردارد.
💢 مارکس جوان با اینکه سالها از باوئر کوچکتر بود، در میان «هگلیهای جوان» جای پایی باز کرده بود. دیری نگذشت که بسیاری، از جمله آرنولد روگه، همکار مارکس در سالنامههای آلمانی- فرانسوی و یکی از هگلیهای جوان، او را «فیلسوف بُن» خطاب کردند. درعین حال باوئر و مارکس از ۱۸۳۸ تا ۱۸۴۲، بهرغم برخی اختلافات، دوست و همکار یکدیگر بودند. دانسته است که مارکس هنگام نگارش رسالهی دکترایش با باوئر مشورت میکرد. آن دو در نظر داشتند نشریهای ناخداباورانه راه بیاندازند و اثری مشترک منتشر کنند. پارهی نخست این اثر را باوئر بهقلم کشید و زیر عنوان «شیپورِ فرجامین قضاوت علیه هگلِ خداناباور و ضد مسیح ــ یک اولتیماتوم» در ۱۸۴۱ منتشر شد. اما پارهی دوم، زیر عنوانهای مختلفی چون «هنر مسیحی»، «دربارهی هنر و
دین» یا «هنر دینی» هرگز منتشر نشد.
💢 در واقع مارکس در فرایند نگارش «هنر و
دین»، از سویی وارد پژوهشی عمیق و تاریخی شد که باورهای دینی اقوام غیراروپایی را نیز دربرمیگرفت، و از سوی دیگر نسبت به
دین رویکردی متفاوت از باوئر پیدا کرده بود. دفترهای بُن مارکس (۱۸۴۲)، شامل هفت دستنوشته، نشانگر پژوهشی گسترده است. مارکس براین باور بود که نمیتوان
نقد دین را از
نقد سیاست، حقوق و قانون جدا کرد، وگرنه خودِ
نقد در چارچوب نقدی الاهیاتی به
دین محصور میشود. فعالیت مطبوعاتی مارکس در راینیشه سایتونگ درهمتنیدگی
دین، سیاست و درنهایت «امور مادی»، «نیازهای مادی»، «منافع خصوصی»، «اوضاع مادی، فکری و دینی»، و غیره را بهروشنی آشکار میکنند.
💢 ارتقاء جایگاه سیاسی انسان برفراز
دین از کلیهی امتیازها و کاستیهای ارتقاء عام سیاسی برخوردار است. به عنوان نمونه، دولت میتواند شرط مالکیت برای شرکت در انتخابات را حذف کند. دراین صورت آیا آنهایی که تهیدست هستند برای صاحبان مالکیت قانونگذاری میکنند؟ آیا الغاء سیاسی شرط مالکیت، مالکیت خصوصی را رفع میکند؟ دولت میتواند به شیوهای سیاسی تبعیض در اصل و نسب، در حرفه یا جایگاه اجتماعی را بهمثابهی تمایزاتی غیرسیاسی رفع و اعلام کند که تمام اعضای جامعه بهطور برابر در سرنوشت کشور شرکت کنند. با این حال، کلیهی آن تمایزات در جامعهی مدنی به قوت خود باقی میمانند. از این رو، مارکس نتیجه میگیرد که «دولت نه فقط این تمایزات واقعی را الغاء نمیکند، بلکه علت وجودی خودش فقط برمبنای وجود آن تمایزات است.»
💢 دولت
دینسالارْ
دین را برای تقدیس و تکمیل کاستیهای خود بهکار میبرد. «از این رو،
دین ضرورتاً به وسیله بدل میشود؛ پس دولتی است عوامفریب.» دولت
دینسالارْ کاستیهای سیاسی خود را پشتِ نقابی دینی پنهان میکند و به
دین نگرشی سیاسی و به سیاست نگرشی دینی دارد. بنابراین، سازماندهی دولت را به نمایشی صرف فرومیکاهد و به همان نسبتْ با تظاهر به
دینداریْ خودِ
دین را نیز پست و خوار میکند. دولت
دینسالار با محروم کردن شهروندان از تصمیمگیری در سرنوشت خود، «اراده» را انحصاری و به یک «رهبر» واگذارمیکند که مشروعیتش «خدادادی» است. از این رو، این «سرور متعال» نسبت به ارادهی عمومی بیگانه است و به همکاری و مشورت آنها نیازی ندارد. در اینجا، سلطهی
دین همانا
دین سلطه است!
🔹 متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-3uz
#علی_رها
#مارکس #نقد_بتوارگی #نقد_دین #دولت @naghdبه ما بهپیوندید:
https://t.center/kkfsf