🚩📚#اشکال_تابعسازی و #دیالکتیک_سازمان، فراتر از #خودانگیختگی
🖌ناصر برین بخش دوم - ۲
در فرایند ظهور ضدانقلاب نولیبرالی از دهه
ی هشتاد سده
ی بیستم، بهتدریج زمینههای غلبه
ی بازار واحد جهانی در عرصه
ی مناسبات سرمایه
ی بینالمللی گسترش یافت. پیشتر ماهیت مناسبات و روابط تولیدی و نقش دولت مستبد سرمایه، بحران را بهطور مکرر در شکاف میان دو متغیر یعنی دستمزدهای واقعی و بهرهوری تولید و چگونگی توزیع سرمایه بازتولید میکرد، اکنون با پدیداری نولیبرالیسم، "دولت" بهمثابه عامل اصلی تعیین و دخالتگری بهعنوان مانع و انسداد حرکت آزاد در رفع بحران فوردیستی قرار میگیرد. خصوصیسازی سیطره
ی دولت بر سرمایه را درمینوردد. اما از آن پس، همنوایی بازگشت به دوران لیبرالیسم، یعنی راهحل "کینزیانیستی"، کنترل و مداخله
ی دولت بر چگونگی سوخت و ساز سرمایه، توافق میان سوسیالدمکراسی راست و میانه را با "چپ" به انحلال میکشاند. اما در حقیقت علت ظهور بحران به هیچوجه مداخله
ی دولت نبوده است، پاسخ سرمایهدارانه
ی انباشت سرمایه به بحران بزرگ ١٩٢٩ با واکنش اجتنابناپذیر دولت مدافع سرمایه در دفاع از آن و از اینرو بهتعویق انداختن بحرانی عمیقتر در بخشها و دیگر شاخههای اقتصاد، مسأله
ی اصلی مداخله
ی دولت را در برقراری و تثبیت نظام بهرهکشی طبقاتی و سرمایهداری را ناگزیر میکرد. اکنون بهجای رویکرد به آلترناتیو جایگزین انقلابی، مشکل نه در نفی و انهدام دولت و مداخله
ی آن بلکه کمبود مداخله
ی دولت به نفع طبقات فرودست به محور مطالباتی تبدیل شده است.
"کمبود مداخلهی دولت"، میتواند راهحلی غیر از آلترناتیو کینزیانیستی داشته باشد؟ زیرا تنها بر اساس "
#نظریهی_کینز" بود که پس از بحران بزرگ جهانی ١٩٢٩ سرمایهداری امکانات خروج از این بحران را برای تهاجم بعدی سرمایه در بهرهکشی گسترده و نرخ بالای شدت استثمار از نیروی کار جهانی هموار ساخت.
روششناسی مهم طبقه
ی کارگر در شرایط کنونی کشف تمایز میان مبارزه
ی طبقاتی ماهیتگرا با استراتژی رفرم درون جنبش کارگری است. تغییر جهت از استراتژی رفرمیسم به استراتژی مبارزه
ی طبقه در برابر طبقه برای کارگران، نه تنها اشکال دمکراسی نمایندگی و اشکال آزادی را از بنیاد تغییر میدهد بلکه به قطع رابطه
ی میان طبقه
ی کارگر با نهادهای برساختهای که اساسا در محدوده
ی عرصه
ی سیاسی، هستی اجتماعی را مینگرد، میانجامد. مبارزه
ی طبقاتی، کارگران را برای تغییر اجتماعی و بهدنبال استقرار جوانههای امر مشترک بهجای اصلاح سیاسی امر بحران تولید مناسبات حاکم سازمان میدهد. بورژوازی، در رویارویی با بحرانهای سرمایهداری بهویژه در اشکال سیاسی، پاسخ به بحران انباشت را با توجه بهگرایش عمومی سرمایه در فقدان راهحل گذار از آن بحران، ظرفیتهای قدرت اقتصادی لازم را در اعطای امتیازاتی که طبقه
ی کارگر را به سازش وادارد، از دست داده است. بهاین ترتیب است که دولتیسازی را تنها بدیل راه خنثیسازی جنبش کارگری، در نقش رفرمیسم برای بهسازش رسانیدن این طبقه توسط نهادهای تنظیم مناسبات میان کار و سرمایه کرده و آنرا به آلترناتیوی صوری به طبقه
ی کارگر تحمیل کرده است.
در رقابت آزاد کلاسیک، قدرت
مداخلهی #دولت در شکستن تنگناها برای تضعیف بحران ناشناخته بود، اما با مداخله
ی کینزی میتواند مؤثر واقع شود. نیروی زنده
ی کار بهعنوان کالا و کالا بهمثابه پایه
ی واحد ثروت جامعه
ی سرمایهداری و ارزش مبادلهای، که رابطه
ی تبادل کار دستمزدی با سرمایه را تحقق میبخشد و نتیجه
ی این تبادل ارزش اضافی را محقق میسازد، بیهیچ ابهامی روشن است. سرمایه یا انباشت کار مرده و قانون عام انباشت سرمایه که با سقوط ذاتی نرخ سود همراه است و به فروکاهی نرخ مزد میانجامد، برای تمامی دوران مناسبات سرمایهداری بهثبوت رسیده و ناگزیری سرمایهدار از جبران فروکاهی نرخ سود در بیکارسازی و ایجاد جمعیت اضافی تجلی مییابد. تصویری عینی از شیوه
ی تولید سرمایهداری، که فعالیت کارگر و فردیت وی را به شئیی صِرف دگرگون کرده و از خودبیگانگی تاریخی که انسان کارگر را درون این نظام غیرانسانی محبوس میسازد، آشکار است. گرایش بهاختلال درون این مناسبات تولیدی از بحران که تبعات آن بهصورت بحرانهای جانبی، نظیر بحران اعتباری، بحران بدهی و غیره نمودار میگردد، اکنون به تابعی از ماهیت روابط و شیوه
ی تولیدی تبدیل شده است. امروزه، تضاد میان انباشت سرمایه در یک طرف و فقر و بیکاری در طرف دیگر و همچنین تضاد میان رشد فنی نیروهای تولیدی با افزایش جمعیت اضافی به معضلی مطلقا غیرقابل رفع بدل شده که بخش واقعی اقتصاد نیز همینجا است که گریزگاهِ انبوه بسیاری از اقتصاددانان سیاسی است.
لینک بخش اول:
https://t.me/kkfsf/20111#ادامه_دارد
https://t.center/kkfsf