🚩⚙️#مارکسیسم_سوژهی_خودرهایی
انقلاب دگرگونی شرایط زندگی روزمره برمبنای ریشهکن کردن شرایط بنیادی ازخودبیگانگی است. انقلابی که مسئله
ی ازخودبیگانگی را مطرح نکند مشکل بنیادی وجود صورتبندیهای اجتماعی سرمایهداری را مطرح نساخته است. از اینرو نقد مارکس به بلانکی از رهبران کمون پاریس و یک مبارز انقلابی که همیشه مورد تکریم او بود، نقدی فروشکنانه بود که درستی خود را در کمون پاریس به ثبوت رساند. همچنین نقد مارکس به بلانکیستها این بود که آنان ناتوان از تحققبخشیدن به انقلابی موفقیتآمیز خواهند بود که پتانسیل الغای بنیادی قانون ارزش را داشته باشد، اگر که اکثریت توده
ی عظیم کارگرانی که کنشگران اصلی انقلابات را تشکیل میدهند. آنان نیروی بهمثابه فعال و نه ناظران منفعل تمامی انقلابات هستند.
برای همین طبقهی کارگر برای مارکس بهعنوان قدرت اصلی هرگونهای از دگرگونیهای اجتماعی شمرده میشود.مارکسیسم فلسفهی رهایی انسان از قید از هرگونه بندگی است به این معنی که صرفاً نظریهی مبارزهی طبقاتی نیست، گرچه مبارزه
ی طبقاتی مهمترین وجه از تمامی وجوه مناسبات انسانیتزدای نظام تولیدی مبتنی بر ارزشآفرینی کار دستمزدی میباشد. بنابراین،
مارکسیسم با هر نوع مناسبات اجتماعی که در آن انسانیتزدایی عاملی برای از خودبیگانگی انسان از اینکه خود
سوژه
ی رهاییبخش از انقیاد بردگی میشود مخالفت میکند و این مناسبات را تبیین و به آنها افقهای نظری شفافی میبخشد. نظام سرمایهداری بهعنوان یک دوران تاریخی، همزمان ظهور مراحلی از پدیدارهای انضمامی را سپری کرده که در اشکال بحران متجلی شدهاند.
دروان مارکس ظهور طبقهی کارگر صنعتی بهمثابه نیروی اصلی و بنابراین نقش کانونی این طبقه را برمیساخت. در این راستا، کشمکشهای طبقاتی بر محور کار بر علیه سرمایه، شاخص متعین مبارزه
ی طبقاتی محسوب میشود. اما به تدریج و با گسترش تقسیم کار اجتمای در سرتاسر بخش اعظم سده
ی بیستم، و بهیژه از دهههای ۵۰ و ۶۰ به اینسو، یگانگی طبقه
ی کارگر بهمثابه تنها
سوژه
ی انقلاب، همراهان دیگری را علاوه بر مبارزات کارگران بر بسترهای اعتراضی و مبارزات اجتماعی فراخوانده است؛ مبارزات زنان، مبارزات جوانان، مبارزات اقلیتهای ملی، مبارزات علیه نژادپرستی و سلطه
ی امپریالیستی ــ و در چارچوبهای تاریخی مشخص نیز مبارزات ضداستبدادی طبقه
ی توسط و کشاورزان ــ را داریم. بنابراین مفهوم پایهای مخالفت مارکس با بلانکیسم امروز همانند ۱۵۰ سال قبل همچنان پا برجاست است، هرچند ائتلاف نیروهای اجتماعی که میتوان بهمثابه بخشی از شرکتکنندگان انقلاب اکثریت تصور کرد به شکلی بنیادی تغییر کرده است. اما همچنان بایستی تأکید ورزید که
مارکسیسم مجموعهای از نتیجهگیریهای یک علم کاربردی و یا تکنسینیستی نیست که بهسادگی در وضعیتهای متفاوت مورد استفاده قرار داد. یک روش صوری نیست؛ بلکه مارکسیسم متدولوژی تبیین امکانات دگرگونی اجتماعی از دل واقعیتهای در حال تغییر است.#مارکسیسم_سوژهی_خودرهایی
#متدولوژیبه ما بهپیوندید:
https://t.center/kkfsf