🚩🚨 اقتصاد، سیاست و بحران تئوری
▫️لوکزامبورگ، بوخارین و گروسمن: محدودیتهای سرمایه۱۰ آوریل ۲۰۲۴
🖌 نوشتهی: پُل مَتیک
ترجمهی: کمال خسروی💢هنریک گروسمن در اثرش
قانون انباشت و فروپاشی نظام سرمایهداری مینویسد: «این ادای سهم عظیم رزا لوکزامبورگ بود که در مخالفت آگاهانه و اعتراض علیه جاروجنجالهای نئو-هارمونیستها [پیروان تعادل فاکتورهای اقتصادی، ضرورت طبیعی پیدایش
سرمایه
داری و همکاری طبقاتی] به ایدهی بنیادین کتاب کاپیتال با استواری وفادار ماند و کوشید با اثبات این امر که برای تداوم و بقای توسعهی شیوهی تولید
سرمایه
داریْ مرزها و محدودیتهای مطلقی وجود دارد، ایدهی مذکور را تحکیم کند.» او در ادامه مینویسد: اما لوکزامبورگ در این تلاش ناکام ماند. گروسمن با صرف انرژی قابل ملاحظهای میکوشد در شُماری از مقالاتی مهم و در اثر اصلیاش، علل این ناکامی را نشان دهد و ریشههایش را در بدفهمی لوکزامبورگ از روش نظری مارکس بجوید. او با ادای احترام نسبت به تلاش لوکزامبورگ و با احساس همدلیِ بنیادین نسبت به اهداف او حتی بر آن میشود که بیندیشد، وظیفهی تحقق آن اهداف به او محول شده است.
💢«نئو-هارمونیست»هایی که لوکزامبورگ در پاسخ به آنها قلم میزد، «مارکسیستهای قانونی» روسی دههی 80 سدهی نوزدهم بودند، از جمله و بیش از هرکس میکائیل فون توگان بارانُفسکی. پشت سر این افراد شخصیتهایی مانند ادوارد برنشتاین و کارل کائوتسکی در کمین بودند که خود دشمنانی سرسخت در مبارزه بین رویزیونیسم و راستآئینیِ مارکسیستی بهشُمار میآمدند که در حزب سوسیال دموکرات آلمان (اس. پ. د)، در نقطهی عطف سدههای نوزدهم و بیستم، آشوبی به پا کرده بود. لوکزامبورگ و کائوتسکی در حمله به برنشتاین متحد و متفق بودند. اما سیاستهایی که از سوی رهبریِ «راستآئین» حزب سوسیال دموکرات تعقیب میشد، در عمل تفاوتی تعیینکننده با سیاستهای کسانی نداشت که از برنشتاینِ رویزیونیست دفاع میکردند، مثلاً دفاع کائوتسکی از راستآئینی در تئوریْ اصراری بر «محدودیتهای مطلق»
سرمایه
داری نداشت. کائوتسکی در عطف به استدلال مخالفان مبنی بر اینکه
سرمایه
داری به مراتب برکنار از آن است که بهسوی واژگونگی و
فروپاشی رود و برعکس، در حال تعقیب منحنی صعودی بهسوی رونق است، میگفت که مارکس هرگز قصد طرح نظریهای در جهت
فروپاشی اقتصادی
سرمایه
داری بهمثابهی شالودهای برای جنبش سوسیالیستی، را نداشت.
💢ایدهی مشترک گروسمن و لوکزامبورگ دال بر محدودیتهای اقتصادیِ کارآییِ
سرمایه
داری که در خشونت امپریالیسم و در تأثیرات اجتماعی شرایط بحران بیان میشوند، محتوایی مادی برای امید به آیندهای سوسیالیستی را فراهم میآورند. همین ملاحظه به تنهایی میبایست برای سکوت کسانیکه هنوز نگران گرایش لوکزامبورگ به «جنبش خودبهخودی» و درک «مکانیستی» گروسمن از
فروپاشی سرمایه
داری هستند، کافی باشد. دیدگاههای لوکزامبورگ با دیدگاه گروسمن در اساس تفاوتی ندارند: گروسمن مینویسد که در زمان بحران بهواسطهی اثرات نزولِ امکان انباشت در قالب بیکاری، وخیمترشدن شرایط کار، و جنگ، «نظام
سرمایه
داری نشان میدهد که دیگر نمیتواند شرایط زندگی مردم را تأمین کند. بر پایهی این موقعیت عینی و به میانجی آن، مبارزهی طبقاتی حدت مییابد … .»
سرمایه
داری نمیتواند «بهطور اتوماتیک» دچار
فروپاشی شود، زیرا
سرمایه
داری نظامی از روابط بین مردم است که با کنشهای آنها بنیان نهاده شده، بازتولید میشود و تغییر میکند؛ مردم «بهطور خودانگیخته» شورش نمیکنند، بلکه بر اساس فهمشان از تجربههایشان، عمل میکنند. آنچه منظور لوکزامبورگ از «خودانگیختگی» بود، مخالفتش با دیدگاهی بود که لنین و کائوتسکی مشترکاً (همراه با رویزیونیستها و در واقع اغلب رهبران سوسیالیست آنزمان) مدافعش بودند، دیدگاهی که بر اساس آن، تاکتیکهای مبتنی بر تئوریِ رهبران احزاب سیاسی میتواند و میبایست راهبر جنبش سوسیالیستی باشد. رویدادهایی مانند موافقت حزب سوسیال دموکرات با جنگ در سال 1914 و برپایی دیکتاتوری حزب بلشویک در روسیه پس از 1918 از یک سو، و تلاشهای گوناگون کارگران انقلابی برای مبارزه، بدون یا علیه حزب و سازمانهای اتحادیهی کارگری چپ، از سوی دیگر، درستی دیدگاه لوکزامبورگ را ثابت کردهاند...
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:https://wp.me/p9vUft-41W
#پل_متیک
#کمال_خسروی
#فروپاشی_سرمایهداری #قانون_انباشت #رزا_لوکزامبورگ@naghdبه ما بهپیوندید:
https://t.center/kkfsf