🚩🚨چرا #اختلافهای_نظری خود به خود منحل نمیشوند!
🖌#علی_رهاشرایط عینی نوینی که یورش نظامی روسیه به اوکراین به وجود آورده است، بین گرایشهای سوسیالیستی، واکنشهای متفاوت و متضادی را برانگیخته است. طبعا روی سخن با چپهای مستقل و اصیل است. بنابراین آن دستجاتی که از حملهی امپریالیستی روسیه دفاع میکنند و یا آن را به هر نحو توجیه میکنند، قطعا در اینجا مد نظر نیستند. اما موضوع این پست، تحلیل جنگ کنونی نیست. اصل موضوع احیای مباحثی است که بر حسب ظاهر مختومه بودند اما دگربار به شدیدترین وجهی بر صحنهی تاریخ حضور یافتهاند.
شاید برای گشایش بحث بازگشت به انقلاب اکتبر و تنشهای بین #لنین و #تروتسکی آغاز مناسبی باشد. ریشهی اختلاف نظر در چگونگی رویارویی با جنگ جهانی بود. تروتسکی در برابر نظر لنین -
«تبدیل جنگ امپریالیستی به جنگ داخلی» و «شکست کشور خودی بلایی کمتر است» - نظریهی
«صلح بدون الحاق» و «بسیج پرولتاریا برای صلح» را ارایه داد.
لنین، تروتسکی و سایر انترناسیونالیستهایی که برای اتحاد کوشش میکردند، همگی مارکسیستهایی اصیل بودند.
تاریخ گواه صحت نظرات لنین است که از پشتوانهای فلسفی برخوردار بود. هنگامی که تروتسکی در سال ۱۹۱۹ مقدمهی جدیدی بر اثر «جنگ و انقلاب» (۱۹۱۴) نگاشت، مدعی شد که
#انقلاب «تمام اختلاف ها را از بین برد.» اما این ابدا صحت ندارد. اختلافهای نظری به خاطر اینکه تروتسکی هم مانند لنین یک انقلابی انترناسیونالیست بود، خود به خود حل نمیشوند! برعکس. وقتی گرمای نبرد از بین رفت، انحراف از مارکسیسم تازه مثل طاعون به سراغ شما میآید.
حقیقت این است که درست هنگامی که شرایط عینی جدیدی پدید میآید، اختلافهای نظری به شدیدترین وجه از نو ظهور میکنند. آنگاه بر مبنای نقاط اوج نظری و نیز عملی بهدست آمده، باید در اعماق فلسفی جدیدی کندوکاو کرد. در عوض، اگر بدون یک محور فلسفی باقی بمانیم، آن بهاصطلاح تحلیلهای «درست»، اگر نه به یک ضدانقلاب تمام و کمال، قطعاً به دنبالهروی میانجامد. این مصداق وضعیت
تروتسکی در ۱۹۱۷ است،
چرا که او در آن زمان از لنین دنبالهروی کرد. اما در یک دورهی دیگر، یعنی جنگ جهانی دوم. به نحو خطرناکی حقیقت یافت، چرا که
تمام اعتراضات و مبارزات عظیمی که بر ضداستالینسیم انجام شده بود، نهایتا به دنبالهروی از #استالین و معاهدهی هیتلر-استالین منجر شد.آنچه در وضعیت معین کنونی باید بر آن تاکید کرد، بازگشت اختلافهای نظری در بارهی حق ملل در تعیین سرنوشت است.
#رزا_لوکزامبورگ، چپهای رادیکال، از جمله #آنتوان_پانهکوک، مسالهی ملی را منتفی شده و یا حتی واپسگرا ارزیابی میکردند. اما مساله اینجاست که حتی پس از انقلاب اکتبر و اثبات صحت نظرات لنین، همهی بلشویکها با نظرات او توافق نداشتند. نمونهی معینی که ضرورت بازنگری دارد،
اختلاف نظر بر سر استقلال اوکراین است. لنین با تشبیه کردن اوکراین به ایرلند، معتقد بود که « منافع پرولتاریای جهانی به طور کل و پرولتاریای روسیه به طور خاص ایجاب می کند که اوکراین استقلال ملی خود را دوباره به دست آورد. متأسفانه برخی از رفقای ما
میهنپرستان امپراتوری روسیه شدهاند. ما مسکوویها به بردگی گرفته شدهایم، نه فقط به این دلیل که اجازه میدهیم تحت ستم قرار بگیریم، بلکه به این دلیل که انفعال ما به دیگران نیز اجازه میدهد که تحت ستم قرار گیرند.»
در واپسین دقایق زندگی، لنین #شوونیسم_روسی، و تجلی آن در شخص استالین، را زنگ خطری برای تداوم انقلاب میدانست.
گئورگی پیاتاکف، سرپرست «دولت موقت کارگری-دهقانی» اوکراین، یکی از رهبران گرایش رادیکالهای چپ بود. پیاتاکف به «شورای اقتصاد ملی»، نظر خود را علیه حق تعیین سرنوشت اوکراین، اینگونه ابلاغ کرد: «امپریالیسم و تضادهای درونی انترناسیونالیسم، شعار حق تعیین سرنوشت را از اعتبار ساقط کرده است.» نهایتا نه در مواجهه با واقعیتهای اوکراین، بلکه به خاطر تفوق گرایش نظری خود، پیاتاکف با کمی تعدیل، خواهان خودمختاری از مسکو گردید.
به همین خاطر بود که نام «حزب کمونیست روسیه در اوکراین» به «حزب کمونیست اوکراین» تغییر پیدا کرد.با این وجود، مسکو پیاتاکف را از سمت خود برکنار کرد و
کریستین راکوفسکی را به جای او نشاند.
ادامه ⇩ ⇩
♦️