🚩✊🏽 صحنهی شکنجههای وارطان را يکی از شکنجهگران بعدها چنین توصیف میکند: انگشت سبابهی وارطان را گرفتم و به عقب فشار دادم. وارطان گفت میشکند.من باز هم فشار دادم.لعنتی،حرف نمیزد. وارطان گفت:میشکند با تمام نيرويم فشار دادم . صورت وارطان مثل سنگ بود. لب از لب باز نمیکرد.باز هم فشار دادم .وارطان گفت:می شکند. خشمگين شدم.مرا مسخره میکرد.باز هم فشار دادم.صدايی برخاست. وارطان گفت که ديدی گفتم میشکند. نگاه کردم انگشت شکسته بود. وارطان به من پوز خند میزد.
واراطان در ١١ ارديبهشت(روز جهانی کارگر) در زندان،روی در سلول رنگ گرفت و به شادی پرداخت و بوسيله شکنجهگران فورا به شکنجهگاه برده شد و چنان مورد شکنجه قرار گرفت که ٢۴ ساعت بيهوش بود.
سرانجام در روز ١٨ ارديبهشت ١٣٣٣، مامورين رژيم پهلوی،
جمجمهی وارطان را در حالی که اثرات سوختگی و شکنجه در تمام بدنش عريان بود با مته سوراخ کردند و به زندگی او پايان دادند.
جسد وارطان را در رودخانهی جاجرود رها کردند تا وانمود کنند که بر اثر حادثه به درون رودخانه افتاده و غرق شده است.
بعدها احمد
شاملو در ستایش وارطان شعر مرگ نازلی را سرود:
نازلی! بهارخنده زد و ارغوان شکفت
در خانه، زیر پنجره گل داد یاس پیر
دست از گمان بدار!
با مرگ نحس پنجه میفکن!
بودن به از نبود شدن، خاصه در بهار...
نازلی سخن
نگفت،
سر افراز
دندان خشم بر جگر خسته بست رفت.
نازلی! سخن بگو!
مرغ سکوت، جوجه مرگی فجیع را
در آشیان به بیضه نشسته ست!
نازلی سخن نگفت
چو خورشید
از تیرگی بر آمد و در خون نشست و رفت.
نازلی سخن نگفت
نازلی ستاره بود:
یک دم درین
ظلام درخشید و جست و رفت
نازلی سخن نگفت
نازلی بنفشه بود:
گل داد و
مژده داد: زمستان شکست!
و
رفت...
#شاملوhttps://t.center/kkfsf