ضرورت رویکرد به #نقد_اقتصاد سیاسی توسط #مارکس از رویکرد منحصر به فرد وی در برخورد با ذات کار که کارگر محمول آن است و بهعنوان نیروی کار کالاییشده و عینیتیافته ناشی میشود و اهمیت مییابد. #ن_برینعینیتیافتگی کار درون کالا که از طریق مبادلهی نیروی کار کارگر محقق میشود، با برهم زدن نسبت میان اجزاء و برپایه دریافت سوبژکتیو از کار برطرف نمیگردد. همچنین نمیتوان تبادل این نیروی کالایی شده در برابر دستمزد را بدون برهم زدن و لغو آن بر پایهی نظام کار دستمزدی تغییر داد. اما، با دعاوی ذهنی (
#رفرمیسم و یا
#اوپرائیسم/کارگریکارگری) صِرف اینکه، کارگران بتوانند بدون گذار از پروسههای مبارزهی طبقه در برابر طبقه، ریشههای بحران سیاسی را چه در بخش واقعی اقتصاد و یا بدون خودجنبی طبقاتی از پائین، ملغا نمایند؛ در حقیقت عدم رویکرد به ضرورت توجه به نقد اقتصاد سیاسی مارکس از ذات کار میباشد.
اینچنین نگاه پدیدارشناسانه به طبقهی کارگر بهعنوان بخشی از یک کلیت سیاسی، بینش بیگانهشده از دو بنیان واحد متضاد میان کار و سرمایه است (نیروی کار بهمثابه وجه تغییرطلب و سرمایه بهعنوان وجه تثبیتگر)، همچون نمود انتزاعی از یک واقعیت تاریخی است که در پسِ آن پیکارهای تاریخی کارگران را در قلمرو حرکت عینی بهمثابه فرایند دائمی خودتکاملی متوجه نمیشوند.
اینگونه گرایشات نمیتوانند درک کنند تا هنگامی که مبارزات کارگران در قلمرو ناهموار مبارزات واقعی از کارگاه به کارگاه و از کارخانه به کارخانه در زنجیرهای ارگانیک (هموند) و در فرایندی آگاهانه از اتحاد درونی به یک جنبش مستقل طبقاتی نبالد، هرگونه فراخوان به کارگران، بهطور مطلق واگذاری نیروی عینی آنان در اختیار دیگر طبقات میباشد.
طبقهی کارگر در توالی رشد مبارزاتی خود بهعنوان جنبش کارگری به ضرورت تشکلیابی دست مییابد و هم آنجا است که کارگران تحت حاکمیت سرمایهداری و با هر شکل از "شیوهی حکمرانی" اضطرار خودسازمانیابی را درک میکند و در تداوم آن نقطهی عطف رشد تضادها است که فقط بهصورت انقلابی، وجه تثبیتگرای تضاد نفیشونده را که براساس کار دستمزدی حیات دارد، اِلغا نموده و رفع خواهد کرد.
انقلاب تنها راه برای نابود کردن بتوارگی سرمایه میباشد که انسان فروشندهی نیروی کار را در مناسبات سرمایهداری به اسارت میکشاند؛ لیکن بدون خودجنبی و خوداندیشی طبقهی کارگر مفهوم راستین "انقلاب" نفی میشود. همینطور نیز طبقهی کارگر هنگامی میتواند از مبارزات دمکراتیک پشتیبانی نماید که هستهی درونی مطالبات دمکراتیک بهطور شفاف در راستای جنبش کارگری ـ سوسیالیستی قرار گرفته باشد و بخشی از مطالبات عمومی جنبش کارگری را بیان نماید. اگر خیزشهای اجتماعی بیان کنندهی منافع عمومی جنبش دمکراتیک اجتماعی نباشد، خواهناخواه چنین حرکتی را در لفافهای از مشروعیتبخشی طبقاتی به دولت مستبد سرمایه و رژیم سیاسی آن خواهد پوشاند.
بنیان اندیشه و عمل دمکراتیک، پیوند مستقیمی با آزادی دارد، اندیشهی دمکراتیک امکان انتخاب عام و واقعی را هنگامی در اختیار جامعه میگذارد و براساس این رابطهی عام میان آزادی اندیشه و آزادی سیاسی، تشکلها و نهادهای صنفی ـ سیاسی هنگامی ظاهر میشوند که خود را از کلیت دستگاه سرکوبِ مدافع تفکر متحجرِ خودبیگانهکنندهی جمهوری اسلامی در بالای سر جامعه قرار نگرفته باشد.
#دانش_مبارزهی_طبقاتی
به ما بهپیوندید:
https://t.center/kkfsf