🚩🚨⭐️ #رهبری_انقلاب بدون وکالتهیچ انقلابی با مجوز وکالت به انجام نرسیده، اما کودتای با وکالت چرا❗️
⚙️★ اگر
انقلابات کلاسیک اروپا با نوعی ریاضت مذهبی مبنی بر ارزش کار زیاد به انباشت ثروت و شکلگیری نوعی عقلانیت بورژوایی حسابرسانه و ریاضت اولیه در گروهی از صنعتگران، بازرگانان و بانکداران خودساختهی اروپایی منجر شد که طبقهی بورژوازی اروپا و سپس آمریکا را برساختند.
در ایران بر جای مانده از قافلهی تمدن، نه دین گامهای نقد را به جان خریده بود، نه ثروت مراحل انباشت مبتنی بر کار را پیموده بود و نه عصر روشنگرانه رخ داده بود.
اگر در اروپای کلاسیک، نسلهای بعدی بورژوازی لزوماً مذهبی، باتقوا و صرفهجو نبودند؛ بورژواها به تقلید از سبک زندگی اشراف فئودال روی آوردند،
ایدئولوژی لیبرالیسم را برساختند و انقلاب بورژوا-دموکراتیک فرانسه را پدید آوردند که بساط مشترک دین و دولت را در فرانسه برچید. نتیجه: یک پدیدهی اجتماعی میتواند از علت خود جدا شود و به حیات خویش ادامه دهد.
با انقلاب ۵۷ ایران، ج.اسلامی هم پدیدهای برآمده از انقطاع تداوم میان نقد دین و انباشت ثروت به پدیداری فلسفه و انقلاب بورژواها نیانجامید. رهبری خمینی، با دریافتهایی از شرع، باورهای مذهبی تودهی شیعه را به دولت پیوند زد و آنرا در مبارزات ضداستبدادی-سلطنتی به سرانجام رساند.
در برابر موانع تاریخی بر جای مانده از نهضت مشروطه، انقلابیون ۵۷ در واقع قدرت آنرا نداشتند، انقلابی چنان سترگ را به ثمر برسانند که دوگانهی تاریخاً در هم تنیدهی سلطنت و دین چند هزارساله را به یکباره به نقد انقلابی سپرده و جامعه را بهسوی رهایی از ضرورت کار و فتح آزادی هدایت کنند. چنین شد که تودهی مذهبی در انقلاب ۵۷ بهجای گذار از نقد دین و بر کشیدن تمام مراجع سنت برای تحقق ایدههای مدرن انقلابی، به دام ارتجاع ولایت فقها با توهم دلخوشکنندهی «جمهوری» افتاد؛ بدعت تازهای در تاریخ انقلابها که افتادن در دامن حکومت روحانیت با ماهیتی سرمایهدارانه بود. اگر ۵۷ رخدادی تراژیک را برای تاریخ انقلاب ما رقم زد، بار دیگر اگر انقلابی را با خونمان تحویل سلطنت پهلوی با نام توهمانگیز «سکولاریسم» بدهیم، نه تنها خودمان را کمیک و رسوای جهان کردهایم؛ که بدعت تازهای را برنهادهایم که انقلاب ما (۱۴۰۱) نه تنها برای احیای سلطنت است، بلکه این یکی هم در تاریخ بشر نمونهای نداشته و مایهی ننگ تاریخ ایرانیان خواهد بود.
★
سلطنت ژوئیهی فرانسه که در پی انقلاب ۱۸۳۰ رخ نمود و در انقلاب ۱۸۴۸ سرنگون شد، هرچند بهعنوان انتقال سلطنت از بوربونها به اورلئانها قابل مقایسه با سناریوی پیش روی ایران نیست،
اما تجربهی خوبی است در اینکه توکیل (کسی را وکیل خود کردن) به کاندیدای سلطنت برای گذار به دموکراسی شوخی زشتی است؛ «دوران گذار» مورد ادعای سلطنتطلبان میتواند بسیار طولانی باشد و بهجای «#دوران_ترمیدور» به «#دوران_ترور» در توجیه تروریسم رژیم ج.اسلامی بدل شود.★
مثال تاریخی گذار از سلطنت #قاجار به سلطنت #پهلوی که دکتر مصدق در نطق مخالفت خود در مجلس ایراد کرد را بهخاطر آوریم: «اگر آمدیم و گفتیم خانوادهی قاجار بد است، بسیار خوب هیچکس منکر این نیست و باید تغییر کند و البته امروز کاندیدای مسلم ما شخص
رئیسالوزرا است. خوب آقای رئیسالوزرا
سلطان میشوند و مقام سلطنت را اشغال میکنند.
آیا امروز در قرن بیستم هیچکس میتواند بگوید یک مملکتی که مشروطه است پادشاهش هم مسئول است؟... هیچکس چنین حرفی نمیتواند بزند و اگر سیر قهقرایی بکنیم و بگوییم پادشاه است، رئیسالوزرا، حاکم همه چیز است، این ارتجاع و استبداد صرف است ... امروز مملکت با بعد از بیست سال و این همه خونریزیها میخواهد سیر قهقرایی بکند... که یک شخص هم پادشاه باشد و هم مسئول مملکت باشد ... در مملکت مشروطه رئیسالوزرا مهم است نه پادشاه»
اما در آنزمان صدای مصدق شنیده نشد و
قانون اساسی مشروطه که شاه را فاقد مسئولیت میدانست، زیر پای رضاخان چکمهپوش مستبد رفت، در
دوران محمدرضا پهلوی هم صدای مصدق که گفت؛ «شاه باید سلطنت کند نه حکومت» خفه شد. بدین ترتیب بود که شاه جوان پس از تحکیم شتابان پایههای قدرت مطلقهی استبدادی مانند پدرش با تشکیل مجلس موسسان برای تغییر دلبخواهانهی قانون اساسی، تحکیم نظامیگری (تحت لوای حفظ تمامیت ارضی در کردستان و آذربایجان) و سرکوب احزاب و هر گونه نهادهای سیاسی-اجتماعی
در دههی ۱۳۲۰، با انجام کودتای ۲۸ مرداد پایههای دولت مستبد تمامعیار سرمایه را در ایران چنین تحکیم بخشید.
ادامه⇩ ⇩
♦️