🚩🚨 #مفهوم_تاريخى «
#طبقهی_کارگر»
بهمثابه يك طبقه در تمایز با #طبقهی_متوسط#ن_برینکارگر بهعنوان دارندهی #نیروی_زندهی_کار، آفرینشگر ارزش اضافی است.
در حالی که طبقهی متوسط، مولد نیروهای #بارآوری_تولید هستند. در سه قسمت
#بخش_یکم:
افراد طبقه كارگر را نمىتوان بر حسب درآمد تعریف و یا تفکیک کرد؛ يا در میان لایهبندهاى اجتماعى بهعنوان طبقهی بالادست، متوسط و پایین، آنرا جزء لایهی پايين تلقى نمود. يا آنچه امروزه پیش برخی رایج هست که يا همه كارگر هستيم و يا بورژوا ! و اساساً چیزی بهعنوان «طبقهی متوسط» هم یک توهم انتزاعی بوده، يا احتمالاً یک اقلیتی از «مردم فقیرتر از بورژوا» میباشند.
استفاده از این اصطلاحات سطحی و گمراهکننده، اگر غیر از کاربرد توصیفی داشته باشد، بیشتر به مبهم کردن جامعهای میانجامد كه در آن زندگی میکنیم. چنین نگرشی تفکیک و تمایز مناسبات طبقاتی را در شناخت از روابط تولیدی مختل کرده و نقش جایگاه طبقاتی را در عرصهی مبارزات طبقاتی به اغتشاش میکشد. اینگونه مفهومبندیها، ما را از این واقعیت دور میسازد که انگل واقعی در جامعه، نه به اصطلاح «طبقهی پایین»، بلکه برعکس سرمایهدارانی هستند که با انباشت ارزش اضافی، قدرت اجتماعی سرمایه را اعمال میکنند.
#مقولهی_درآمد، همهی آن چه را که باید دربارهی جایگاه یک فرد در نظام اقتصادی بدانیم به ما نمیگوید. مثلا این که آیا فرد مذکور برای چنین درآمدی «کار» کرده یا نه. حتی مفهوم «دارا» در برابر «ندار»، هرچند اندکی معقولتر بهنظر میآید، اما هنوز کاربرد توصیفی دارد و در این مورد هیچ توضیحی نمیدهد که چرا برخی «دارند» و برخی دیگر «ندارند».
در هر جامعهی مفروضی، طبقات بر حسب رابطهی خود با فرایند تولید، و بهویژه تولید و کنترلِ «مازاد» تعریف میشوند. چنانکه مارکس در کتاب «سرمایه» مینویسد:
«هرجا که بخشى از جامعه انحصار ابزار تولید را در دست دارد، کارگر، آزاد یا غیرآزاد، باید مدت زمان اضافهای را به مدت زمان کاری که برای تأمین بقای خودش لازم است بیفزاید تا وسایل زندگی مالک ابزار تولید را تولید کند، حال این مالک ابزار تولید یک ... حاکم مذهبى اتروریایى باشد، یا یک شهروند شهرنشین رمى، یا یک بارون نورمن، یا یک بردهدار آمریکایى، یا یک بویار والاشیایى، یا یک زمیندار مدرن و یا یک سرمایهدار»
تمامی جوامع طبقاتی، جوامعی هستند که حول یک شکل خاص از استثمار متمرکز میشوند، و از این طریق یک گروه اقلیت (طبقهی حاکم که «انحصار ابزار کار و وسایل تولید را در دست دارد») کار اضافی اکثریتی را نصیب خود میکند.
در نظام سرمایهداری، دو طبقهی اصلی وجود دارد ـ طبقهی سرمایهداران یا طبقهی حاکم (حکومتکننده با دولت تنظیمگر مناسبات و روابط تولیدی میان کار و سرمایه) که مالک ابزار کار و وسایل گستردهی تولید است (بانکها، کارخانهها، ساختمانهای اداری، انبارها و سوپرمارکتها و ...)؛ و طبقهی کارگران مزدی یا “طبقهی کارگر” (حکومتشونده)، که دقیقا بهدلیل سلب مالکیت و فقدان مالکیت بر ابزار تولید، باید نیروی کار خویش را بر اساس قراردادی به صورت مدت زمان معینی (زمان کار اجتماعا لازم، ساعتی، روزانه، هفتگی یا ماهانه) به همین مالکین سرمایهدار بفروشد. طبقهی سرمایهدار، بهخاطر مالکیت بر ابزار تولید، قادر است بر کارِ دیگران سلطه داشته باشد، دیگرانی که برایشان صرفاً «نهاده»های تولید هستند.
سرمایهدار، مازاد تولیدی کارگران مزدبگیر را بهعنوان سود به جیب میزند، آنهم از طریق فروش اجناس و کالا و پس دادن تنها بخشی از ارزشی که کارگران در قالب کالاها تولید کردهاند. به این معنا که یک مکانیک ماهر ماشین که برای «مرسدس» کار میکند، ممکن است که پول به مراتب بیشتری از یک جمعکنندهی سیب و یا پاکبان دربیاورد ـ اما هر سه، بخشی از طبقهی کارگر هستند، چون هر سه «کار اضافی» برای سرمایهداران انجام میدهند. (کارگران
بخش بازرگانی گرچه نیروی کار خود را میفروشند، و جزیی از طبقهی کارگر محسوب میشوند، اما ارزش اضافی تولید نمیکنند. بازرگان فقط از سود حاصلی که سرمایهدار تولیدکننده در کالا بر جای گذاشته بهرهمند میگردد.)
https://t.center/kkfsf⇩ ⇩ ⇩ ⇩ ⇩