🚨⚙️🔩ساختبندی طبقات اجتماعی
#ن_برین
#بخش_شانزدهملاتزاراتو در کتاب ساخت انسان بدهکار از "دو مارکس" صحبت میکند؛ مارکسی که در دوران جوانی "کاملا نیچهای" به رابطهی "طلبکارـ بدهکار" میپردازد و نسبت "طلب" (اعتبار) را در مقالهی «نظراتی در مورد جیمز میل» که فقیر بدهکار است و طلبکار، فقیر را با ارزیابی تواناییاش مورد قضاوت "اخلاقی" قرار میدهد، به تحریر در میآورد، و
مارکس جلد سوم سرمایه، که رابطهی طلبکار/بدهکار را بهعنوان یکی از "سه شکل سرمایه (مالی، صنعتی و تجاری)" و "امری میان کاپیتالیستها در نظر" میگیرد. لاتزاراتو مارکس نیچهای را برای فهم
"انسان بدهکار" و برای اهمیت اقتصاد بدهی مورد نظر خود قرار میدهد. در نخستین دید، مارکس از قضاوت اخلاقی میان بدهکار/طلبکار، بهطور وارونه به نظر میرسد که در این رابطه "از خودبیگانگی" انسان لغو شده و انسان با "اعتماد" کردن به همنوعش رابطهای مستقیم با او ایجاد میکند و "بشر دیگربار مناسباتی انسانی با بشر داشته باشد". اما در واقعیت امر این یک نمود ظاهری بوده و *"از خودبیگانگی یا انسانزدایی بیش از هر زمانی ننگآور و افراطی است، چون مبنایش نه دیگر کالا، فلز، کاغذ، بلکه وجود اخلاقی انسان، وجود اجتماعیاش، یا درونیترین اعماق قلبش است"، چرا که در بازنمایی چنین اعتمادی، اوج بیاعتمادی نهفته است.
لاتزاراتو با این
دوگانهسازی از مارکس، این نتیجه را بیان میکند که از نظر مارکس بیگانگی انسان با "طلب" کامل شده، زیرا که کار اخلاقی بنیان خود و اجتماع است که به استثمار کشیده میشود. اما موضوع اصلی اینجا است که مارکس با یک لحظهی تاریخی که سرمایهداری است سر و کار دارد و نه با مسألهی غیرتاریخی و نه جوامع بدوی. اما استنباطی که لاتزاراتو از نظر مارکس در فصل بیست و سوم کتاب سرمایه جلد سوم [بهره و سود بنگاهدار (نفع تصدی)] دریافت میکند، نظریهی مارکسی پول است. مارکس مینویسد: **"تفاوت بین کسی که با سرمایهی قرضی عمل میکند و کسی که با سرمایهی خودش کار میکند، فقط در این است که اولی باید بهره بپردازد و دیگری خیر، اولی کل سود p را به جیب میزند، دومی p-i، یعنی سود منهای بهره؛ هر چه i به صفر نزدیکتر باشد، p-i به p نزدیکتر است، یعنی دو سرمایه بیشتر در یک تراز قرار میگیرند. یکی باید سرمایه را پس بدهد و از نو وام بگیرد؛ و دیگری، تا هنگامی که سرمایهاش عمل میکند باید به همین ترتیب، از نو آن را به فرایند تولید تخصیص دهد و هیچ کنترلی که مستقل از این فرایند باشد بر آن ندارد".
لاتزاراتو با مراجعه به نظریهی پول نزد مارکس و با تأکید بر"مقالهی غیرهگلیاش در مورد
جیمز میل، نسبت طلبکارـ بدهکار"، در مغایرت با تلقی او در نسبت میان سرمایه و کار، بر این نظر است که بدهی اکنون به خودش در مقام نابودی/خلق اقتصاد و جامعه، قدرت انباشت/توزیع پول تجلی میبخشد. از این فرایند، بدهی به عامل دگرشدگی سوبژکتیویتهی بیواسطه اقتصاد از پول به پول ـ بدهی مواجه هستیم، که دوگانهی کلاسیک مارکسی سرمایه ـ کار، مفهوم اساسی تولید و بسیاری دیگر از مسائل پایهای در مناسبات سرمایهداری را بازتعریف میکند.
این سوبژکتویته از باورداشت "نیچه"ای بوده، که برخوردار از حافظه، وجدان معذب، و اخلاق گلهای میباشد، سوبژکتویتهای که فرد را ناگزیر میسازد تا در پیشگاه سرمایه گناهکار جلوه کند. به اینترتیب، لاتزاراتو نقد اقتصاد سیاسی را به تفکر
"اسپینوزایی/نیچهای" پیوند میزند: ***"اقتصاد بدهی اغلب مردم را از سهم رو به رشد ثروتی محروم کرده است که مبارزات پیشین از چنگال انباشت کاپیتالیستی درآورده بود. و مهمتر از همه، این اقتصاد آنها را از آینده، یعنی از زمان، از زمان در مقام تصمیمگیری، انتخاب، و امکانپذیری محروم کرده است".
لاتزاراتو بر این نظر است، که میتوان با نظریهی
"تبارشناسیِ اخلاق نیچه و نظریهی پول نزد مارکس دو فرضیه را احیا" کرد. نخست، این فرضیه که "پارادایم امر اجتماعی نه در مبادله (اقتصادی و/یا نمادین)، بلکه در بدهی مستتر است؛ نه برابری (در مبادله)، بلکه عدم تقارن بدهی و طلب (اعتبار)، که از حیث تاریخی و نظری بر عدم تقارن تولید و کار مزدی اولویت دارد، بنیان مناسبات اجتماعی را میسازد. دوم، این فرضیه که بدهی رابطهای اقتصادی را نمایندگی میکند، که از تولیدِ سوژهی بدهکار و "اخلاق"اش تفکیکناپذیر است.
پینوشت:*همانجا ، ص.٧ـ ۴٨، داخل قیومهها از لاتزاراتو
**مارکس، جلد سوم سرمایه، ترجمه: ح.مرتضوی ص.۴١۲
***لاتزاراتو، ساخت انسان بدهکار، ص.٢٣
****همانجا، ص.٢۵
ادامه دارد
ادامه از لینک #بخش_پانزدهم:https://t.me/kkfsf/30689به ما بهپیوندید:
https://t.center/kkfsf