🚨⚙️🔩ساختبندی طبقات اجتماعی
#ن_برین
#بخش_بیست_و_سوممفهوم ارزش هنگامی در چارچوب روششناسی مارکسی قرار میگیرد، که بهطور مشخص در قلمرو تولیدی یک نظام معین اجتماعی ـ طبقاتی مفهومبندی شود. اگر این مفهومبندی، خوانش خود را از عرصهی توزیع به اشکال تصاحب
و استثمار متمرکز نماید، متضمن هیچگونه تمایزی از درک عمومی استثمار نخواهد بود. صِرف برآورد نیازهای کارگران از نقطه نظر توزیعی، خصلت مناسبات استثماری در عرصهی تولید را رفع نمیکند. در شرایط عینی تولید، که کارگران آنجا با صرف نیروی زندهی کار خویش به تحققیابی خروجی کالا میپردازند تا به حاصل نیازهای انباشت بهعنوان ارزش اضافی تبدیل گردد، وجه مشخص تاریخی آن روشن میگردد. در چنین فرایندی است که جنبهی دیگر استثمار بهعنوان توزیع که وجه دیگر ضروری استثمار میباشد قابل توضیح
و تبیین خواهد بود. در چنین بستری از قلمرو مشخص تولید
و توزیع، خصلت مناسبات استثمارگرانه برای کارگران روشن میشود که امر تولید چگونه متحقق شده، برای کیست
و چه چیزی تولید میشود، در غیر این صورت کارگران هیچ شناختی از چگونگی تحققیابی شرایط عینی کار استثماری به دست نخواهند آورد. مارکس در ادامه میگوید: *"اکنون پردهی دوم این فرایند آغاز خواهد شد. کل این حجم کالاها، کل محصول باید فروخته شود... اگر این امر رخ ندهد یا فقط بخشی از آن رخ دهد،... آن گاه اگر چه کارگر بیگمان استثمار میشود، استثمارش به معنای دقیق کلمه برای سرمایهدار تحقق نمییابد... شرایط استثمار بیواسطه
و تحقق آن استثمار، همانند نیستند... شرایط استثمار فقط با نیروهای مولد جامعه
و تحقق آن استثمار با تناسب بین شاخههای متفاوت تولید
و قدرت مصرف جامعه محدود میشود. اما قدرت مصرف جامعه نه با قدرت مطلق تولید
و نه با قدرت مطلق مصرف، بلکه در عوض با قدرت مصرف بر پایهی شرایط متضاد توزیعی تعیین میشود... تضاد درونی با گسترش قلمرو بیرونیِ تولید راه حلی میجوید".
بر این اساس،
رایا دونایفسکایا میگوید: **"شکل ارزش نمودِ رابطهی کژدیسهی سوژه
و ابژه است
و چون ماشین بر انسان مسلط است، این رابطه برای سرمایهداران
و ایدئولوگهایشان به مذهب جامعهی سرمایهداری تبدیل میشود... در فرایند تولید
و نه توزیع است که کنش کژدیسهی سوژه به ابژه انجام میشود".
اما مفهومبندی استثمار از قلمرو توزیع بدون پردهی اول فرایند تولید، آنرا در سطح درک عمومی از استثمار به صورت غیرتاریخی
و رازآلود در ارتباط با آن نگه خواهد داشت؛ چنانکه در چارچوب فکری
لاتزاراتو هم دیده شد رهیافت نفی
و رفع مناسبات استثماری در چارچوب مناسبات تولیدی که شرط توزیع برابر ثروت را به ذهنیت کارگران تبدیل مینماید، آنان را تنها به
استراتژی اصلاحطلبانهی رادیکال درون همان مناسبات متوهم خواهد ساخت. از همین نگرش، تمامی مصادرههای اموال دولتی
و خصوصی توسط دیگر دولتهای جانشین در جابهجایی سیاسی قابل توجیه میگردد،
و همهی این تحولات نیز به نام دگرگونیهای رادیکال (دمکراتیزم سرمایهداری، سوسیالیسم دولتی)
و یا فرودستان (مستضعفین) انجام میگردد، تا این اموال بهطور "عادلانه" توزیع شود،
بیآن که موضوع اساسی مناسبات استثماری یعنی الغای کارمزدی بهمثابه بنیان آن مناسبات مطرح گردد.در آغاز تقسیم تاریخی کار، مشاهده کردیم
و در ادامه نیز به این موضوع خواهیم پرداخت که، مجموعهای از حقوقها
و قدرتهای متفرع از بنیان اصلی مالکیت بر وسایل تولید
و توزیع در فرایندهای تاریخی پدیدار گشت، که نه تنها "قدرت" در آغوش اصل مالکیت سازماندهی شده
و سپس به اشکال گوناگون تاریخی در
هیئت "دولت" [به گفتهی
هگل، به عنوان یک چیز ماشینی] صورتبندی گردید
و توسعه یافت، بلکه همچنان به نسبت مقاومتی هم که با آن مواجه گشت به صورت امرِ مطلقِ برآمده از تعالی نیز ریشه یافت تا سرانجام، در انتقال از تاریخ تئوری به تاریخ مناسباتی که فعالیت کارگر را به شیء صرف دگرگون میسازد، درون مبارزهی طبقاتی ـ درون مناسبات تولید ـ
و از طریق آشکار ساختن شکل سیاسی به رهایی اقتصادی، بتوارگی تاریخی دولت برافکنده شود؛ در غیر این صورت هیچ اتفاق بینادی تاریخی در دگرگونسازی ماهوی جهان بردگی رخ نخواهد داد.
در بحث
رایت،
مفهوم استثمار به منزلهی تصاحب دسترنج کار استثمارشوندگان است. این گونه درک از استثمار اساساً مراحل تاریخی را نادیده انگاشته
و نقش شیوههای تولیدی
و نیروهای کار در روابط تولیدی را فراموش میکند.
برای او، در فرایند نابرابری تنها تشخیص تصاحب دسترنج کار استثمارشوندگان کفایت میکند.پینوشت:*سرمایه جلد
سوم، ص.۴ـ۲٩٣
**ر. دونایفسکایا، فلسفه
و انقلاب، ص.١۵١
ادامه دارد
ادامه از لینک #بخش_بیست_و_دوم:
https://t.me/kkfsf/30850
به ما بهپیوندید:
https://t.center/kkfsf