🚩📚 چیزگونگی و انتزاع در نظریهی جامعه
۱ ـ کارل مارکس دربارهی سرشت
انسان و جامعه
🖌 لاورنس کرادر
ترجمهی: کمال خسروی
۴ ژانویه ۲۰۲۰
پیشکش به دانشجویان و دانشپژوهانِ مبارز رشتهی
انسان
شناسی📝 توضیح «نقد»: از «درآمد» مشهور لاورنس کرادر به کتاب «دفتر یادداشتهای قوم
شناسی مارکس»، که مجموعهای است از گزیدهبرداریهای مارکس از متون قومشناختیِ چهار پژوهشگرِ قلمرو
انسان
شناسی، تاکنون ترجمهی پارهی نخست («مقدمه») و پارهی دوم دربارهی مورگان و مقدمه به ترجمهی آلمانی کتاب را عرضه کردهایم.
ترجمهی آلمانی کتاب کرادر شامل سه فصل است. فصل نخست، دربرگیرندهی «درآمد» مشهور کرادر است. فصل دوم، به مقایسهی آثار قومشناختیِ مارکس و انگلس میپردازد و فصل سوم، زیر عنوان «چیزگونگی و انتزاع در نظریهی جامعه» دربرگیرندهی دیدگاههای کرادر پیرامون نقد جامعهی سرمایهداری و ایدئولوژی بورژوایی است. این فصل، شامل سه پاره استکه ترجمهی آنها، بهترتیب در «نقد» عرضه خواهد شد. متنِ پیشِ رو، پارهی نخست از این فصل با عنوان «کارل مارکس دربارهی سرشت
انسان و جامعه» است.
🔸 مارکس برای درک سرشت
انسان، به روابط اجتماعیِ
انسانها استناد میکند و ما را برحذر میدارد از اینکه در جستجوی ذاتهایی باشیم که راه دریافتشان بر احساسهای آدمی بسته است. علاوهبراین، او فرد انسانیِ معین را در متن روابط اجتماعیِ مشخصش قرار میدهد و نه
انسانِ انتزاعیای را که اقتصاد سیاسیدانانِ سدهی هیجدهم به رابینسون کروزویِ دانیل دِفو بدلش کردهاند.
انسان با جامعه در رابطهای متقابل قرار دارد: همانگونه که جامعه
انسان را بهمثابه
انسان تولید میکند،
انسان نیز جامعه را تولید میکند؛ کردار و اندیشهورزیِ
انسان چه در محتوا و چه در شیوهی پایگیری و پیدایش خویش، اجتماعیاند. ایجاد جهانِ انسانی، اجتماعیتیابیِ
انسان است: از راه این اجتماعیتیابی استکه
انسان به جهانش شیئیت میبخشد...
🔸 آفرینش جهان انسانی عبارت است از اجتماعیتیابیِ فرد انسانی و شیئیتیابیِ جهانِ اجتماعیاش که بهنوبهی خود، چیزی جز شیئیتیابی خویشتنِ خودِ او نیست. از اینطریق،
انسان به شئ [یا برابرایستا] بدل نمیشود، بلکه بهمنزلهی موجود زندهی انسانی، یعنی در عطف به خود، در وهلهی نخست، به همان اندازه که یک ابژه است، درعینحال یک سوژه نیز هست و در مناسبات درونی و بیرونیاش موجودی است قائم به خویش. شیئیتیابیِ خویشتنِ او، یکی از شرطهای هستی فردیِ اوست؛ سوبژکتیویتهاش، یکی از شرطهای هستی اجتماعیِ او. از این رو، آن شیئیتیابی نه انسانیشدنِ
انسان است همچون نوعِ انسانی و نه
انسانزدایی از او.
🔸 جهانِ اشیاء با جهانِ طبیعی یکی و همان نیست؛ از همین رو،
انسان به جهان طبیعی تعلق دارد، اما نه به جهان اشیاء. جهان اشیاء با دربرگرفتنِ چیزهایی که
انسان تولید کرده است، جهانی ایستا نیست و سدِ بین امر انسانی و امرِ شیئی، مرزی بهواقع عبورناپذیر نیست. در وهلهی نخست، امر انسانی بخشی است از هستندگیِ انسانیِ ما و روابطیکه روزگاری پیشاانسانی بودند؛ پس از آن، در زندگی روزمرهمان از جهانِ
انسان به جهانِ اشیاء یا به وارونه از جهانِ اشیاء به جهانِ
انسان گذار کردیم...
🔹 متن کامل را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-1by#لاورنس_کرادر #کمال_خسروی #مارکس #انسانشناسی #نقد_بتوارگی naghd@
https://t.center/kkfsf