🚩📕اعتبارزدایی از "قانون ارزش" #مارکس
🖌#ناصر_برین
بخش چهاردهماین سرمایهی پولی که از گردش بیرون کشیده میشود و در اندوختههای منفرد یا سرمایههای پولی بالقوه انباشت میشود، به تدریج به یک عنصر درونماندگار تبدیل گشته و با تمرکز و تراکم در دست خود و یا بانکها به سرمایهی پولی جدید بالقوهای تبدیل میشود. اما این اندوختهی جدید بهعنوان ثروت اجتماعی محسوب نمیشود بلکه در فرایند تولید سرمایهداری و به شکل
نظام اعتباری و به صورت سرمایهی استقراضی ـ یعنی سرمایهی پولی ـ و با وام دادن به سرمایهداران صنعتی به کار میرود، که از این طریق شکل پولی مزدها و وسیلهی تولید و یا اجزای سرمایهی ثابت را به خود گرفته و سرمایهداران دیگر با به گردش درآوردن آن، میتوانند ارزش اضافی را از طریق بهره به تصاحب خود درآورند.
مارکس آنرا
دومين مرحلهی دورپيمايی سرمايهی پولی كه اكنون بدل به نيروی كار و وسايل توليد شده است، گردش "سرمايه مولد" که همان "منزلگاه پنهان" توليد است، جاییكه ارزش اضافی توليد میشود، مینامد. بنابراین و اکنون، به محض اينكه ارزش اضافی در هیأت سرمایه از نو وارد فرايند گردش میشود، این بار نه در مقام ارزش اضافی بلكه صرفاً در مقابل پول وارد گردش میشود، یعنی پولی كه در آن تمايز بين سرمايهی اوليه و ارزش اضافی محو میشود. پولی که بازمیگردد تا صرفاً كاركردهای پولی را انجام دهد. که مارکس آنرا "سرمايهی كالايی بهعنوان محصول مستقيم فرآيند توليد سرمايهدار، يادآور خاستگاهاش است و بنابراين در شكل خود از سرمايهی پولی ـ كه هر رد و نشان اين فرآيند در آن محو شده، چنانكه همهی شكلهای مصرفی ويژهی كالاها عموماً در پول محو میشوند ـ عقلانیتر است و تمايز مفهومی بيشتری دارد» (مارکس، جلد دوم ـ ص١۵٩) مینامد.
بخش اعظم جلد دوم و تمامی فصل بیستویکم همان جلد سرمایهی مارکس معطوف به توضیح این انباشت و بازتولید آن است.
هیلفردینگ که لنین نیز آنرا تأئید میکند، این پروسه را که سرانجام آن به بالاترین مرحلهی سرمایهداری، یعنی به امپریالیسم میانجامد، بهعنوان ادغام دوسنخ از سرمایه و سرمایهی مالی در نظر میگیرد که؛ "سرمایهی بانکی و سرمایهی صنعتی را در ارتباطی هر چه تنگاتنگ و صمیمانه فراهم میآورد." (هیلفردینگ ـ سرمایهی مالی)
به تلقی ماركس، پول سرمایه نیست. پول در طول تاریخ فقط كاركردهای پولی را انجام داده است، یعنی خریدوفروش كالاها را میسر کرده است.
سرمایه را نمیتوان به پول تقلیل داد، اما میتواند به صورت سرمایهی پولی ظاهر گشته و بهمثابه سرمایهی پولی هم تبدیل شود. پول در هیأت قدرت اجتماعی پیش اشخاص خصوصی به نیروی محركی تبدیل میشود كه در گذار از فرایندهایی به صورت انباشت خصوصی عمل میكند. چنانكه ماركس نشان میدهد دورپیمایی پول، دورپیمایی برجسته و چشمگیر سرمایه است. چنانکه قبلاً نشان دادهایم، سرمایهی صنعتی در نقطهی معینی در گردش خود شكل پولی میگیرد و از این طریق به شكل سرمایهی پولی در میآید.
کالاها در مراحل مختلف تاریخی همواره به اشکالی پدید آمده و مورد مصرف واقع شده است. آنچه ویژگی مناسبات سرمایهدارانه را به کالا میبخشد، این است كه كالاها در سرمایهداری با ارزش اضافی بارور میشوند. زیرا، در این مناسبات است که خریدوفروش نیروی كار بنیادی شمرده میشود، اگر چه خدمات كار هم میتواند بهازای پول و بدون اینكه به صورت سرمایه بتواند نیروی كار را بهعنوان كالا بخرد وجود داشته باشد.
در اشارات ماركس ما متوجه آن هم هستیم كه تولید كالایی سرمایهداری در همان شكلی انجام میپذیرد كه تولید به صورت عام میتواند صورت پذیرد. یعنی اینگونه تولید با هیچ مشخصهی مادی خاصی از فرآیند تولید غیرسرمایهداری متمایز نمیشود. تولید محصولات کشاورزی درنهایت تولید همان محصولات است بیآنکه شیوهی تولید آن، موضوع پرسش واقع شود. به این معنی که روندهای مادی تولید ارزش مصرفی، سرمایه را ماهیت نمیبخشد. در مراحل مناسبات اجتماعی فئودالی، سرمایهداری یا سوسیالیستی، فرآیندهای تولید مادی همسانی میتواند رخ دهد. فقط در روابط تولیدی و مناسبات اجتماعی/طبقاتی تولیدی بین سرمایه و كار است كه تولید و استخراج ارزش و ارزش اضافی پدید میآید و توسط خریداران نیروی کار تصاحب میشود. ماركس در فصل بیستویكم جلد اول به صراحت مینویسد؛ كه تولید بهمثابه تولید ارزش اضافی به ازای پراخت دستمزد، بیش از هرچیز بر فرایند مادی خود تولید، حاكم است. این چنین است که؛ بازتولید سرمایه همواره باید بهعنوان بازتولید مناسبات طبقاتی بین سرمایه و كار درك شود. هدفِ رهایی از این مناسبات مطلقاً با الغای این مناسبات طبقاتی بهمثابه کار دستمزدی است.
ادامه دارد
#لینک بخش سیزدهم:
https://t.me/kkfsf/32517
@kkfsf