خدا را شکر که من هیچ خدایی را از هيچکس به ارث نبرده ام من آزادم که خدای خود را آنطور که دلم میخواهد مجسم و انتخاب کنم خدای من مهربان، بخشنده، دلسوز، چیز فهم و اتفاقاً خیلی هم شوخ است.
خجالت از احساس حقارت ناشی می شود. در حقيقت هر کس که خجالت بکشد يعنی اينکه خودش را در برابر ديگران کوچک می بيند و اين بزرگترين ضعفی است که يک انسان ممکن است داشته باشد
من رمز واقعی خوشبختی را کشف کردم ! و اون اینه که باید تو زمان حال زندگی کرد و اصلا افسوس گذشته رو نخورد ؛ مهم اینه که آدم بتونه با چیزهای کوچیک خیلی خوش باشه ..!
بیشتر مردم زندگی نمیکنند، فقط با هم مسابقه دو گذاشتهاند. میخواهند به هدفی در افق دوردست برسند ولی در گرماگرم رفتن آنقدر نفسشان بند میآید و نفس نفس میزنند که چشمشان زیباییها و آرامش سرزمینی را که از آن میگذرند نمیبینند و بعد یکوقت چشمشان به خودشان میافتد و میبینند پیر و فرسوده هستند و دیگر فرقی برایشان نمیکند به هدفشان رسیدهاند یا نرسیدهاند...
قبلا می توانستم دختری بی فکر و بی خیال و آسوده باشم ! چون چیز ارزشمندی نداشتم که از دست بدهم. ولی حالا ... تا آخر عمر یک نگرانی بزرگ خواهم داشت. هر وقت که تو از من دور باشی به همه ی اتومبیل هایی فکر می کنم که ممکن است تو را زیر بگیرند. یا همه ی تخته های اعلامیهای که ممکن است روی سرت بیفتد ! و یا همهی میکروبهای وحشتناکی که ممکن است بخوری ... آرامش خیالم تا ابد از بین رفته است !
اینجا بعضی ها زندگی نمیکنند، مسابقهٔ دو گذاشته اند ،میخواهند به هدفی که در افق دور دست است برسند. و در حالیکه نفسشان به شماره افتاده میدوند و زیبایی های اطراف خود را نمیبینند ؛ آن وقت روزی میرسد که پیر و فرسوده هستند و دیگر رسیدن و نرسیدن به هدف برایشان بی تفاوت است ...
از دست این آدمها که چشم به آسمان میدوزند و میگویند: مصلحت ما همین است! و به حرفی که میزنند ایمان ندارند، عصبانی میشوم! این نوع فروتنی یا تسلیم، یا هرچه که اسمش را میگذارید، فقط نشانهی تنبلی و سستی است...!
آنگاه که مردی به زبان نمی آورد زنی را دوست دارد همه چیز را از دست می دهد حتی آن زن را... و آنگاه که زنی به زبان می آورد مَردی را دوست دارد همه چیز را از دست می دهد حتی آن مرد را... در عشق... سکوت، جنایت مَرد است و حرف زدن، جنایت زن...
آنگاه که مردی به زبان نمی آورد زنی را دوست دارد همه چیز را از دست می دهد حتی آن زن را... و آنگاه که زنی به زبان می آورد مَردی را دوست دارد همه چیز را از دست می دهد حتی آن مرد را... در عشق... سکوت، جنایت مَرد است و حرف زدن، جنایت زن...
بابا لنگ دراز عزیزم ... تمام دلخوشی دنیای من این است که تو ندانی و من دوستت بدارم ! وقتی می فهمی و میرانیام ؛ چیزی درون دلم فرو میریزد ، چیزی شبیه غرور ! لطفاً گاهی خودت را به نفهمیدن بزن ! و بگذار دوستت بدارم !
در زندگی، مشکلات بزرگ نیست که به آدم با اراده احتیاج دارد؛ بلکه به نظرم با خنده به استقبال مشکلات کوچک رفتن واقعاً احتیاج به عزم و اراده دارد. من هم سعی میکنم چنین ارادهای را در خود بوجود بیاورم. میخواهم به خودم تلقین کنم که زندگی فقط یک بازیست و من باید تا آنجا که میتوانم ماهرانه و درست آن را بازی کنم. چه در این بازی ببرم و چه ببازم، در هرحال شانهها را بالا میاندازم و میخندم. #جین_وبستر
نمیدانم برای اولین بار کجا بود که به تو دل بستم نمیدانم کی بود و با توام نگاه بود ، نمی دانم چه واژگانی را بر زبان بیاوردم که آغاز این عشق را توصیف کند. فقط میدانم مدت مدیدی از آن میگذرد. می دانم کار از نیمه گذشته بود که متوجه شدم چه بر سرم آمده است!
خوشی های بزرگ زیاد مهم نیستند مهم اینه که آدم بتونه با چیزهای کوچک خیلی خوش باشه. بابا جون من رمز بزرگ خوشبختی رو پیدا کرده ام و آن این است که باید برای حال زندگی کرد و اصلا نباید افسوس گذشته رو خورد و یا چشم به آینده داشت بلکه باید از همین لحظه بهترین استفاده رو برد.