#معجزهٔ_سعدی در کجاست؟
▪️دشوارترین نوع
#آشناییزدایی، آن است که در قلمرو
#نحوِ_زبان (syntax) اتفاق میافتد. زیرا امکاناتِ نحویِ هر زبان و حوزهٔ اختیار و انتخابِ نحوی هر زبان به یک حساب، محدودترین امکانات است. آن تنوعی که در حوزهٔ باستانگراییِ واژگانی یا خلق مجازها و کنایات وجود دارد، در قلمروِ
نحو زبان قابل تصوّر نیست. بیشترین حوزهٔ تنوعجویی در زبان، همین حوزهٔ
نحو است که بعضی از بزرگان فلاسفهٔ جمال در فرهنگ اسلامی تمام توجه خود را بدان معطوف داشته اند.
درین قلمرو، در زبان فارسی، فردوسی و سعدی، دو استادِ بیهمتا و بلامنازعاند. و کسانی که از مبنای بلاغیِ هنر ایشان، که در همین ساختارهای نحوی نهفته است، غفلت دارند غالبا، کارِ آنان را «نظم» میدانند و نه «شعر» در صورتی که درین چشمانداز، اوجِ «شاعری»، همان اوج «نظم» است و استعارهها و مجازهای نو و انواع دیگرِ بیان بندرت خود را نشان می دهند.
شاید در سراسر دیوان سعدی یک تشبیه یا استعارهٔ تازه وجود نداشته باشد در صورتی که دیوان ضعیفترین و گمنامترین شعرای عصر صفوی سرشار است از صدها استعاره و مجازِ بیسابقه.
سعدی و فردوسی از لحظهٔ حضورشان در تاریخِ ادبیات ما، همواره فرمانروایان بیچونوچرایِ قلمروِ شعر بودهاند و آن شاعرکانِ عصرِ صفوی، با همهٔ استعاره و مجازهای نوآیینشان، حتی برای اهلِ شعر و متخصّصان اینگونه مباحث نیز، فراموش شدهاند. معجزهٔ این دو استاد در همین جاست.
وقتی سعدی میگوید:
چون مرا عشقِ تو از هرچه جهان بازاستد
چه غم از سرزنش هرکه جهانم باشد
اگر گفته بود:
چون مرا عشق تو از جمله جهان بازاستد
چه غم از سرزنش جمله جهانم باشد
ظاهرا معنی تفاوتی نمیکرد ولی همهکس میداند که شعر از آسمان به زمین میآمد.
تمام زیبایی و هنر شاعر در همین "هر چه جهان و هر که جهان" است که در آن نوعی حذف وجود دارد، یعنی بهرهوری از یک ساختارِ نحویِ خاص که دیگران –تا آنجا که به یاد دارم– از آن غافل بودهاند. شاید نیما بدون اینکه توجهی به شعر سعدی داشته باشد تصادفاً به چنین حذفی در زبان دست یافته، وقتی میگوید:
جاده خالیست، فسرده است امرود
هرچه، میپژمرد از رنج دراز
محمدرضا
#شفیعی_کدکنیموسیقی شعر، صص ۳۲–۳۱
#سعدی#بنی_آدم_اعضای_یکدیگرندhttps://www.instagram.com/shafiei_kadkanishafiei_kadkani
@ketabeabii