#شیراز در پایان آذر ماه،
به قلم استاد زندهیاد
#محمد_بهمنبیگی 🍉🍉🍉🍉🍉🍉آذر ماه است، تنها یک روز به آخر پاییز مانده است. در خانه نشستهام و از پنجره اتاقم بیرون را مینگرم. باران دو شب پیش خاکها را رُفته و گَردها را زدوده است. نارنجها و نارنگی های سرخ و زرد در میان برگهای سبز و خرم شعله میکشند. هوا آنچنان زلال و شفاف است که میتوانم سنگریزه های کوه روبهرویم را بشمارم.
مدهوش هوای حیاتبخش این شهرم. شهر نیست، یک پارچه بهشت است و بدون شک برای سَجع و قافیه نبودهاست که
شیراز را جنت طراز گفتهاند.
شیراز، زنان و دختران زیبا دارد ولی خودش از زنان و دخترانش زیباتر است.
نه فقط اردیبهشت
شیراز آبروی بهشت را میبرد، بلکه همهٔ ماههایش چنین سودایی در سر دارند.
شیراز فصل بندیهای متداول سال ها را بر هم زده است. تقویمش با تقویم های دیگر فرق دارد . زمستان و تابستان نمیشناسد. عمر بهارش پایدار است. پاییزش نیز جز بهاری نجیب و رنگ پریده نیست.
اگر به آنچه می گویم باور ندارید به این شکوفههای دیرپا و غنچههای طربزای گل سرخ که بر تارک بوتههای سبز، آماده شب زندهداری یلدا میشوند، بنگرید.
آسمان
شیراز به رنگهای گوناگون درمیآید،از نیلی سیر تا لاجوردی روشن، کبود شفاف و آبی کم رنگ.
ستارههای این آسمان، همان ستاره های آسمان دیگرند ولی در این دیار فروغ و دلبری دیگری دارند. زُهره
شیراز همان زهرهٔ تابنده همهٔ آسمانهاست، لیکن در افق این شهر به الماس درخشندهٔ درشتی میماند که از گلوی عروسی پرنیان پوش آویخته است و نظیرش را در کارگاه هیچ نقاش و در جواهر خانهٔ هیچ سلطان نمیتوان یافت. زهره
شیراز آفتابی است که از مغرب طلوع میکند.
آب و هوای
شیراز گل می پرورد، سرو آزاد میرویاند، گردو را در کنار لیمو مینشاند، یاس و نسترن را بر اندام نار و نارون میپیچد، بادام بن را در بهمن ماه به شکوفه میکشد و از همه اینها بالاتر، آتش زبانه کش ذوق را دامن میزند و در خاطرها شعر تَر میانگیزد. بیهوده نیست که این همه شاعر نغمه پرداز از خاک دلاویز این خطه برمیخیزد و در میان آنان، دو تن تا اوج قلههای افسانهای صعود میکنند، دو تن که فقط با یکدیگر رقابتی دارند و رقیبِ دیگری را به جهان شعر و ادب راه نمیدهند، دو پهلوان نامدار که یکی زمین را با همه پهناوری و دیگری آسمان را با همه بلندی فتح میکنند.
یکی از این دو تن با غزلهای شورانگیز خود بر سریر سلطنتِ مُلک سخن جای میگیرد. زبانی به نرمی حریر و نازکی خیال دارد. با چشمی پُراشک به سراغ برگهای پژمرده میرود. با لبی مشتاق، چهره درماندگان را میبوسد. با لحنی به مهربانی بوسه مادر احوال یتیمان را میپرسد، برای آزادی دربندان میکوشد. به زمین و دردمندان روی زمین وفادار میماند و در طریق تسکین آلام ستمدیدگان آنچنان سرگرم میشود که کمتر میتواند گریزی بزند و از مردم دنیا جدا شود...
لیکن آن دیگر، بیپروا به این گرفتاریها، بال و پر میگیرد، با شهپر نیرومندش قلههای مه گرفته و ستارههای دور دست را پشت سر میگذارد ، به اوج فلک میرسد و تازیانهٔ طعن و طنز را بر سر هرچه که پست و کوچک و تنگ و حقیر است فرود میآورد.
با مدعیان ظاهرپرست میستیزد، پردههای ریب و ریا را میدرد، پشمینه های آلوده را به آتش میکشد و آنگاه با آهنگی دلنشین و فاخر، نوای فرحبخش عشق را سرمیدهد و درهای آسمان را میگشاید...
آذرماه است. تنها یک روز به آخر پاییز مانده است....
*محمد
#بهمن_بیگیاگر قره قاج نبود: ۹۲-۹۰
🌦️🌦️🌦️🌦️🌦️🌦️شعروموسیقی
https://chat.whatsapp.com/J1pmfnDZYahIvZW1BVuKXn*
☃️تلگرام*
https://t.center/kakobioinjo@ketabeabii