#آزردنآزَردن، به فتح زای معجمه است نه به ضم آن چنانکه اکنون در محاوره تلفّظ کنند:
از دوست به هر چیز چرا بایدت آزرد
کهاین عشق چنین باشد، گه شادی و گه درد
و قوافی ابیات دیگر، سرد، خورد و نتوان کرد است. (اسرارالتوحید فی مقامات ابی سعید ص٩٩)
خاری که در وفاش بپرورد، ورد شد
رویی که از جفاش بیازرد، زرد شد
نامرد چون پرستش درگاهِ او گزید
زان خسروِ جوانِ جوانمرد، مرد شد
(فلکی شیروانی)
صبح دم سرد زند، از پی خورشید زند
از پی خورشیدِ تو است این نفس سرد، مرا
بندهٔ آنم که مرا بیگنه آزرده کند
چون صفتی دارد از آن مه که بیازرد مرا...
(شمس تبریزی_١٢٧)
یادداشتهای
#محمد_قزوینی، بهکوشش
#ایرج_افشار، انتشارات دانشگاه تهران، ج١و٢: ۵
@ketabeabii