ما صدای تمامی زنانی هستیم که نام و نشانی داشتند و از سوی پدر، برادر و همسر مرد، متاثر از فرهنگ و قوانین متحجرانه و مرد سالارانه اسلامی حاکم، تحت عنوان "ناموس" به قتل رسیدند.
من #مریم_سودبر هستم. من کشته شدم. ۲۱ ساله بودم دانشجو و عاشق رقص.
روز ۳۰ خرداد هشتاد و هشت بود، پدرم که احساس کرده بود من مدتیه ساکتم و ممکنه به دلیل نگرانی از وضعیت موجود و اعتراضات خیابانی منم به این اعتراضات بپیوندم مادرمو مجبور کرده بود که به من بگه امروز دانشگاه نرم ولی من که آخرین امتحان دانشگاهم رو باید میدادم قبول نکردم و رفتم بیرون. همه جا شلوغ بود و من ناخواسته از دوستام جدا شدم، مأمورای ضدشورش در کنار لباس شخصیا با باتوم به مردم حمله میکردن، چند تا مأمور باتوم به دست پشت سرم میدویدن، ضربه ای محکم به سرم وارد شد، دستمو گرفتم روی سرم و ناله کنان افتادم. مردم دورم حلقه زده بودن و میخواستن منو ببرن بیمارستان، یه پسر جوان گفت اگه ببریم بیمارستان دستگیرش میکنن، منم کم کم خودمو جمع کردم و با سری سنگین بلند شدم، یواش یواش با کمک چند نفر راه رفتم تا خونه. هیچی به خانوادم نگفتم اونا هم وقتی دیدن اومدم خونه خیالشون راحت شد. رفتم به اتاق خودم و خوابیدم و دیگه بیدار نشدم. در پزشک قانونی یه آقایی به پدرم گفت که من در اثر اصابت یه جسم سخت به سرم کشته شدم ولی وقتی پدرم ازش خواست که اینو بنویسه گفت اگه بنویسم جنازه رو بهتون تحویل نمیدن، پدرم هم مجبور شد سکوت کنه و پیکر منو تحویل گرفت و من در قطعه ۲۵۷ بهشت زهرا به خاک سپرده شدم. بعد از اون چند نفر به محل کار پدرم رفتن و با توپ و تشر اونو تهدید کردن و گفتن کسی دخترتو نکشته اون خودش مرده!!! و این شد که پدرم بخاطر امنیت بچه های دیگه اش مجبور به سکوت شد. ولی بعد از چند سال پدرم سکوتش رو شکست و گفت ما بعد از رفتن مریم به خاطر بچه های دیگرمون نگران شدیم و اون روزای اول سکوت کردیم اما آنقدر از حق خودمون و حق بچه هامون و زندگیمون گذشتیم و حرف نزدیم که الان مایلم حداقل بعد از این همه مدت درد دل هامو به جامعه و هم سن و سالای مریم بگم، «دخترم روز ۳۰ خرداد هشتاد و هشت سلامت به دانشگاه رفت اما ضربه باتوم به سرش خورد و شب وقتی برگشت خونه توی اتاق خودش تمام کرد.»💔