چهار زندانی کُرد در معرض اعدام:
روایت یکی از همراهان خانوادهها در «اولین و آخرین ملاقات» در اوین❗️مادر پژمان فاتحی به سختی راه میرود. از اضطراب یک روز است که نتوانسته چیزی بخورد، دخترش هم همینطور. وقتی خانواده پژمان فاتحی از اتاق ملاقات بیرون آمدند، توانستم چند جمله از آخرین حرفهای این کوردِ نازنین را بشنوم: «به ما گفت گریه نکنیم، لباس سیاهم نپوشیم. گفت این مرگ برای من افتخاره.»
امروز باران نمیبارد. از شبی که خبر اعدام محمد قبادلو را خوانده بودم چند روزی هوا بارانی بود. امروز اما آسمان بالاخره صاف دیده میشد. شاید مثل چهره مادری مظلوم شفاف و روشن.
از ماشین که پیاده شدم سخت بود چشمانم را از این آسمان بدزدم اما زیرِ همین زیبایی که سرمایِ سوزناک هم چاشنی آن شده بود، خانوادههای چهار زندانی سیاسی کورد انتظارِ اولین و آخرین دیدار با فرزندانشان را میکشیدند. سرمای اول صبح تحمل نکردنی بود و انتظار و راه طولانی باعث شد تا برخی زنان برای گرم شدن راهی ماشینها شوند. اشک و بغض صبحانه آنها بود.
صبحانه با سرما و انتظار بیرون از درب ملاقات زندان اوین سپری شد. رفته رفته به ساعتی که برای ملاقات اعلام کرده بودند، نزدیک میشدیم.
بالاخره مسئولان زندان راضی میشوند تا زمان رسیدن ملاقات، برخی خانوادهها از سرما به سالن ملاقات پناه ببرند. در جنگِ میان غم و سرما، شخصی بین خانواده میآید و میگوید: «آخرین ملاقات است.»
این را میگوید و میرود آن دست خیابان عینک آفتابی میزند. همراه چند سرباز و نیروی انتظامی که ایستاده بودند، مشغول به صحبت میشود و هر از چند گاهی میخندند، انگار نه انگار که رو به رویشان چهار خانواده یکسال و نیم را در بیخبری از فرزندانشان سپری کردهاند و حالا شیرینی این انتظار طولانی پیشکش کردن آخرین ملاقات به آنان است.
برخی از خانوادهها خشم خود از این رفتار را با کلمهی «خبیث» بروز میدهند.
انتظار، انتظار، انتظار.
👇https://www.radiozamaneh.com/801302#علیه_اعدام#حاکمیت_کشتار#قیام_زندگی