به نستعلیق ِ پر پیچ و خم مویت قسم بانو
فقط تنها برای من تو هستی محترم بانو
که تنها با تو یعنی خاطرات مشترک دارم
اگر چه سر نوشت ما جدا خورده رقم بانو
نمیدانی که امشب با خیالت تا کجا رفتم ...
همانجایی که بوسیدم لبانت را، تو هم بانو
برای آخرین باری که بوسیدی مرا رفتی
هنوزش می کنم احساس روی گونه ام بانو
نه شاعر بودم از اول نه اصلن شعر می گفتم
تو اینگونه بهانه داده ای دست قلم بانو
#علی_بیانی"به نستعلیق ِ پر پیچ و خم مویت قسم بانو"
گاهی یک شعر، یک حرف، یک اشاره، یک نشانه دنیای آدمی را دیگر گون می کند، پرتش می کند دقیقا در وسط تاریخ اش و او را تا دَم مرگ مواجه می کند، درگیر اش می کند می برد در ميانهی فرهنگ و تاریخ اش، تمام زیر و زَبَر های تاریخ اش را عینا نشان اش می دهد، تمام عواطف و روحِ حاکم در تاریخ اش را نشانش می دهد از غربت های عمیق و جگر سوز تا شکوهِ بی همانندِ تاریخ اش را، از خشم و عطوفتِ بی انتهای نیاکانش را و در یک کلام تمام رَوند تاریخ اش را پیش چشمش به نمایش می گزارد و چقدر خوب است این و چقدر سنگین.
مگر می شود تحمل کرد و چنان شادمانیِ عمیق و حزن بی انتها را تحمل کرد؟ آره که دشوار است این.
من از این شعر علی بیانی با خوانش خلیل سلحشور به اندازهی توانِ جان ام چنین تجربه داشتم،چنان متحیرم کرد که چگونه ممکن است چنینِ اثرِ تولید شود، آیا این الهام تاریخ است یا اتفاق ؟ آگاهانه است یا الهام ناخودآگاه تاریخ؟
عامل هرچه باشد، اثر تولید شده وزین است، احساس کردنی و شدیدا قابل تامل، خواندنی، شنیدنی و زیستنی.
باشد که ویران تان کند و من را به حقیقت ویران کرده باشد، نه چیزی سطحی و سرسری.
شاید زمان نگارش این جستار نبود که مسلم نبود، بلکه بسی بیشتر باید کلنجار رفتنی و تامل کردنی و بسی بسیار زیستنی و مزمزه کردنی.
در تعلیقه گاه ادامهی شعر و آیدی خوانش را میگزارم، باشد که ویران تان کند.
💙💟💛✅#گل_لالگ 👉 🆔@Gule_Lalag👈