🍂شب چو در بستم و مست از می نابش کردم
ماه اگر حلقه به در کوفت جوابش کردم
دیدی آن ترک ختا دشمن جان
بود مرا
گرچه عمری به خطا دوست خطابش کردم
منزل مردم بیگانه چو شد خانه ی چشم
آنقدر گریه نمودم که خرابش کردم
شرح داغ دل پروانه چو گفتم با شمع
آتشی در دلش افکندم و آبش کردم
غرق خون
بود و نمی مرد ز حسرت، فرهاد
خواندم افسانه ی شیرین و به خوابش کردم
دل که خونابه ی غم
بود و جگرگوشه ی درد
بر سر آتش جور تو کبابش کردم
#زندگی_کردن_من_مردن_تدریجی_بود#آنچه_جان_کند_تنم_عمر_حسابش_کردم🍂#فرخی_یزدی25 مهر 1318
سالروز درگذشت شاعر مشروطه خواه
#فرخی_یزدی🍁