باد رفته بود جوانیمان را بیاورد
که صورتش را دزدیدند
برای همین زیرِ برگها را می گردد
برای همین با درختها حرف میزند
برای همین ابرها را جابهجا میکند
برای همین
نبودنش را به شیشهها میکوبد
ملافه را کنار زدیم وُ
زیرِ برفها خوابیدیم
من اما گفتم
بهتر است، لب ها را بگذاریم برای بعد
لیوانهامان را از نفت پُر کنیم
به سلامتی هر چیز که دارد تمام می.شود
به سلامتی آتش
که از سوختن میرقصد
به سلامتیِ رنج
که قرنها خودش را تحمل کرده است
آه! روحِ قطرهقطرهٔ باران
چگونه بمبها از تو
تنها
باریدنت را آموختند
آه، روحِ بستهٔ درها
گیرم که قفلهاتان را بشکنم
دیروزهایم را
چه کسی آزاد می کند؟
آه، روحِ رفتهٔ رودخانه
روحِ سوختهٔ چراغ
روحِ عاشقِ من
که در تاریکی از من بیرون آمدی
و ساعتهاست کنارِ پنجره نشستهای
بر تخت دراز بکش
سینهات را بشکاف
بُگذار
این چند روزِ مانده را
من
در تو پنهان شوم
#گروس_عبدالملکیان