امشب از دوری تو دیده ی من
گل قرمز به زمین می پاشد
تو جدا از من و دل می گوید
کاشکی قلب تو با من باشد
روی گردی که سر پنجره است
می کشم طرح دلی دلواپس
نقش پرواز کبوتر دارد
قاب نقاشی بالای قفس
می رسد تا به گلویم نامت
بغض در حنجره ام می شکند
می کشم پنجه ی حسرت بر دل
کوچه در پنجره ام می شکند
دوزخی داغ درونم برپاست
لیک دنیا همه جایش سرد ست
یاد چشم تو به من می گوید
مرهمی هست اگر در درد ست
می کشم مرده نفس هایم را
خسته با حنجره ای دردآلود
کاش برگردی و برگردد باز
روزگاری که جهان زیبا بود
#عباس_خورشیدی#شبتان دور از دلتنگى
❣️