همگی تنهایی را مزمزه کرده ایم
کفش هایمان را در مسیر هزار راه
که از کجی به ناکجا میرفته
پینه زده ایم
و آخرین موسیقی
که برای یک
شکست نواخته شده را
همچون سلحشوران
جنگ های خونین
با جان و دل
آویز گوش هایمان کرده ایم
کنار یک
ایستگاه اتوبوس
دستمان را تکیه گاه کرده ایم
برای به در کردن خستگی
ما نقاشی های زیادی
از زندگی کشیده ایم
که شاید تنها
وجه تمایزشان نام
خیابانی که در آن
قلمو را به دست
ذهنمان سپرده ایم باشد
بی توجه به
اعلان های مجازات
شاید دوست داشتن هایمان
بزرگترین
زخم ها را
درمان کرده
و ما در اتمسفر
فصل ها
حسرت
یک باران را به غارت برده ایم
چه میشود کرد
ما همان همه ای بودیم
که منتظر همدیگر بودیم
تا نقشه
فتح را
در جعبه ای شیشه ای
هدیه بگیریم
آری
ما همان همه ای بودیم
که باید می آمدیم شبی
در تاریکی
و می ماندیم ...
شاید...
#بهرادسعادتی