روضه ای با حافظ
سيلي آن روز به رويت چه غريبانه زدند
«آتش آن بود که در خرمن پروانه زدند»
يک کبوتر وسط شعله تقلا ميکرد
«جرمش اين بود که اسرار هويدا ميکرد»
رسم اين است که پروانه در آتش باشد
«عاشقي شيوهي رندان بلاکش باشد
با گل و غنچه تو ديدي در و ديوار چه کرد؟
«ديدي اي دل که غم عشق دگر بار چه کرد»
کمر سرو در اين کوچه کمان خواهد شد
«چشم نرگس به شقايق نگران خواهد شد»
آه! هجده گل از آن باغ نچيديم و برفت
«باربر بست و به گردش نرسيديم و برفت»
عمر کوتاه تو گنجايش دنيا را بس
«وين اشارت ز جهان گذران ما را بس»
خانه دوست کجا؟ صحن سپيدار کجاست؟
«اي نسيم سحر آرامگه يار کجاست؟»
#قاسم_صرافان|
غبار|