Смотреть в Telegram
ای بهار آفرینش خط چون ریحان تو صبح عید نیک بختان چهره خندان تو گر چه دارد عید از قربانیان حیران بسی می شود چون دیده قربانیان حیران تو جای بر خوبان شده است از شوکت حسن تو تنگ گل یکی از غنچه خسبان است در بستان تو یوسف مصری کز او چشم جهانی روشن است از فراموشان بود در گوشه زندان تو پای خواب آلوده دامان صحرا می کند آهوی رم کرده را گیرایی مژگان تو تا قیامت پایش از شادی نیاید بر زمین هر که سر را گوی سازد در خم چوگان تو می دهندش روشنان آسمان در دیده جا از زمین گردی که برمی خیزد از جولان تو زان بود پر گل گلستانت، که از حیرت شود دست گلچین پای خواب آلود در بستان تو از خریداران به سیم قلب یوسف قانع است هر کجا دکان گشاید حسن با سامان تو از رگ گردن سر خود زود بیند برسنان هر سبک مغزی که گردن پیچد از فرمان تو از اطاعت بندگان را بنده پرور می کنی می شود فرمانروا هر کس برد فرمان تو در سر کوی تو دایم فصل گلریزان بود بس که می ریزد دل عشاق از جولان تو چشمه حیوان همین یک خضر را سیراب کرد عالمی سرسبز شد از چشمه حیوان تو بس که دامان تو رنگین شد ز خون عاشقان خار را سرپنجه مرجان کند دامان تو می کند چون غنچه تنگی پوست بر اندام او هر که زانو ته کند بر سفره احسان تو خاک از دست گهربار تو دریا گشته است خوشه گوهر به دامن می کند دهقان تو تیغ جان بخش تو سرو جویبار زندگی است زنده جاوید گردد هر که شد قربان تو گر شد از وصف تو عاجز کلک صائب دور نیست موج را سوزد نفس در بحر بی پایان تو #صائب_تبریزی - دیوان اشعار - غزلیات - غزل شمارهٔ ۶۴۶۸ 🍃 Join ➣↻ @Ghazal_nabb
Love Center - Dating, Friends & Matches, NY, LA, Dubai, Global
Love Center - Dating, Friends & Matches, NY, LA, Dubai, Global
Бот для знакомств