مرکز قافله 📲

#یک_فنجان_تفکر
Канал
Искусство и дизайн
Музыка
Религия и духовность
Семья и дети
ПерсидскийИранИран
Логотип телеграм канала مرکز قافله 📲
@ghafele110Продвигать
61
подписчик
18,1 тыс.
фото
1,74 тыс.
видео
835
ссылок
🇮🇷 مهربانی را اگر قسمت کنیم💞 من یقین دارم به ما هم میرسد💕 آدمی گر ایستد بر بام عشق دستهایش تا خدا هم میرسد 🌹مرکز قافله🌹 آدرس ما در پیام رسان سروش ⏬ https://sapp.ir/ghafele110 آدرس ما در پیام رسان ایتا ⏬ https://eitaa.com/ghafele110
#یک_فنجان_تفکر ☕️

🔹دوش حمام رو نگاه کن. آب از بالا سرت میاد ولی اینکه اصلا آب بازشه یا نه، کم باشه یا زیاد، سرد باشه یا گرم؛ به تو مربوط میشه که کدوم شیر رو بچرخونی،
کم بچرخونی یا زیاد، اصلا بچرخونی یا نه!
همه به خودت ربط داره.

💠 این مثال رو زدم که بگم ماجرای "رزق و روزی" یک چنین ماجرائیه.

🔹 رزق ما تو آسمونه، اون بالا.
به همین خاطر قرآن میگه:
🌸"فی السماء رزقکم"🌸
یعنی روزی شما در آسمان است.

ولی اینکه فرو بباره یا نه و یا کم بباره یا زیاد به سعی و تلاش ما بستگی داره.
🌹" لیس للانسان الا ما سعی"🌹

💙فرموده اند اگر کسی رزقش کمه، انفاق کنه.
میگیم دست خودم خالیه.
💜 اما خدا میگه از همونی که داری ببخش تا برات زیادش کنم.
چه حساب کتاب قشنگی داره خدا.
💞 همه چیزش بوی محبت می ده.

💝میگه غمگینی؟ دلی رو شاد کن.
💕خسته ای؟ دست افتاده ای رو بگیر.
💞نگاه نکن کم داری، ببخش، من برات زیادش می کنم، درستش می کنم.

باور کنیم خداوند متعال رو.

💠دیدید وقتی حال کسی را خوب
می کنیم، یا دل کسی رو شاد می کنیم،
تا چند وقت خودمون شارژیم؟😃😍

کل قصه ی زندگی همینه.
همه اش بده بستون محبته.💞

اگه تو این داد و ستد شرکت نکنی و بلدش نباشی
پس «زندگی» نمی کنی...
همین.

💟 @ghafele110 🦋
🍃💙🍃💞🍃❤️🍃💞🍃💙
❤️🍃❤️
🍃 💞 @ghafele110
💙
💖 #یک_فنجان_تفکر ☕️

🔹مردی بود قرآن میخواند و معنی قرآن را نمیفهمید .
🍃 دخترکوچکش از او پرسید چه فایده ای دارد قرآن میخوانی بدون اینکه معنی آن رابفهمی؟
🔹پدر گفت سبدی بگیر واز آب دریا پرکن وبرایم بیاور .
🍃دختر گفت : غیر ممکن است که آب درسبد باقی بماند.
🔹پدر گفت امتحان کن. دخترم.

🍃دختر سبدی که درآن زغال میگذاشتند گرفت ورفت بطرف دریا وامتحان کرد سبدرازیرآب زد و به سرعت به طرف پدرش دوید ولی همه آبها از سبد ریخت وهیچ آبی در سبد باقی نماند. پس به پدرش گفت که هیچ فایده ای ندارد.

🔹پدرش گفت دوباره امتحان کن. دخترکم .
🍃دختر دوباره امتحان کرد ولی موفق نشد که آب رابرای پدر بیاورد .برای بار سوم وچهارم هم امتحان کرد تا اینکه خسته شد وبه پدرش گفت که غیر ممکن است...
🔹پس پدر به او گفت سبد قبلا چطور بود؟
🍃اینجا بود که دخترک متوجه شد و به پدرش گفت بله پدر قبلا سبد از باقیمانده های زغال کثیف وسیاه بود ولی الان سبد پاک وتمیز شده است.

🔹 پدر گفت: این حداقل کاری است که قرآن برای قلبت انجام میدهد.
پس دنیا و کارهای آن قلبت را از آلودگیها پرمی کند،

💖خواندن قرآن همچون دریا سینه ات راپاک میکند،
حتی اگر معنی آنرا ندانی!

حال اگر معنی اش را بدانی و درک کنی
ببین چه میکند با جان و روح تو...

💟 @ghafele110 🦋
▫️ 🦋🦋

#یک_فنجان_تفکر ☕️

ﭘﺎﺩﺷﺎﻫﯽ ﺩﺭ ﻣﻨﻄﻘﻪ ﺳﺮ ﺳﺒﺰ ﻭ ﺷﺎﺩﺍﺏ ﺣﮑﻤﺮﺍنی ﻣﯿﮑﺮﺩ
ﺭﻭﺯﯼ ﺑﯿﻤﺎﺭ ﺷﺪ ﻭ ﻃﺒﯿﺒﺎﻥ ﺍﺯ درمان ﺑﯿﻤﺎﺭﯾﺶ ﻋﺎﺟﺰ ﻣﺎﻧﺪند ﻭ ازﺷﺎﻩ ﻋﺬﺭ ﺧﻮﺩ
ﺭﺍ ﺧﻮاﺳﺘﻨﺪ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺩﺳتﺷﺎﻥ کاری ﺳﺎﺧﺘﻪ ﻧﯿﺴﺖ .
ﺷﺎﻩ ﻫﻢ ﻣﺠﺒﻮﺭ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺟﺎﻧﺸﯿﻦ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﻭﻓﺎﺕ ﺍﻋﻼم ﻧﻤﺎﯾﺪ .

ﺷﺎﻩ ﮔﻔﺖ ﻣﻦ کسی را ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﻣﯿﻨﻤﺎﯾﻢ ،
که ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﻭﻓﺎﺕ ﻣﻦ ﯾﮏ ﺷﺐ ﺩﺭ ﻗﺒﺮی که برای من آماده کرده اند ﺑﺨﻮﺍبد !
ﺍﯾﻦ ﺧﺒﺮ ﺩﺭ ﺳﺮﺍﺳﺮ ﮐﺸﻮﺭ ﭘﺨﺶ ﺷﺪ
ﻭﻟﯽ ﮐﺴﯽ ﭘﯿﺪﺍ ﻧﺸﺪ ﮐﻪ ﺩﺭ ﻗﺒﺮﺑﺨﻮﺍﺑﺪ .
ﺗﺎ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﯾﮏ ﻣﺮﺩ ﻓﻘﯿﺮ ﺣﺎﺿﺮ ﺷﺪ ﺗﺎ ﺩﺭاﯾﻦ ﻗﺒﺮ بخوابد
فقط ﯾﮏ ﺷﺐ ﻭ ﻓﺮﺩﺍ ﺻﺒﺢ ،ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﻣﺮﺩﻡ شود.

ﻣﺮﺩ ﻓﻘﯿﺮ ﺩﺭ ﻗﺒﺮ ﺧﻮﺍﺑﯿﺪ ﻭ روزنه ای ﺑﺮﺍﯼ نفس کشیدنﻭ ﻫﻮﺍ ﻫﻢ ﮔﺬﺍﺷﺘﻨﺪ ﺗﺎ ﻧﻤﯿﺮﺩ ﻭ ﻫﻤﻪ ﺭﻓﺘﻨﺪ .
ﺗﺎ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﻣﺮﺩ ﻓﻘﯿﺮ ﺑه ﺨﻮﺍﺏ ﺭﻓﺖ .
ﺩﺭ ﺧﻮﺍﺏ ﺩﯾﺪ ﮐﻪنکیر و منکر ﺑﺎﻻﯼ قبرش ﺁﻣﺪﻩ ﺍﻧﺪ.
ﺳﻮﺍﻝ ﻣﯿﭙﺮﺳﻨﺪ ﻭ ﻓﻘﯿﺮ ﭘﺎﺳﺦ ﻣﯿﮕوید ﺗﺎ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﭘﺮﺳﯿﺪند:
ﺩﺭ ﺩﻧﯿﺎ ﭼﯽ ﺩﺍﺷﺘﯽ؟
ﻓﻘﯿﺮ ﮔﻔﺖ :ﻓﻘﻂ ﯾﮏ ﻣﺮﮐﺐ ‏(ﺧﺮ ‏) ﻧﺎﺗﻮﺍﻥ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﻭ ﺩیگر
ﻫﯿﭻ ﭼﯿﺰ ﻧﺪﺍﺷﺘﻢ .
ﺍﺯ ﺭﻓﺘﺎﺭ فقیر ﺑﺎ ﺧﺮ ﭘﺮﺳﯿﺪﻧﺪ ﮐﻪ ﭼﺮﺍ ﺩﺭ ﻓﻼﻥ ﻭ ﻓﻼﻥ ﺭﻭﺯﻫﺎ بر ﺧﺮﺧﻮﺩ ﺑﺎﺭ ﺯﯾﺎﺩ گذاشتی ﮐﻪ ﺗﻮﺍﻥ ﺑﺮﺩﻧﺶ ﺭاندﺍﺷﺖ ﻭ ﭘﺮﺳﯿﺪﻧﺪ ﺩﺭفلان ﺭﻭز به خرت ﻏﺬﺍ ﻧﺪﺍﺩﯼ و....
ﻣﺮﺩ ﻓﻘﯿﺮ بخاطر ﺍﯾﻦ ﻇﻠﻢ ﻫﺎ که به ﺧﺮﺵ کرده بود ﭼﻨﺪ ﺷﻼﻕ ﺁﺗﺸﯿﻦ خورد که برق از سرش پرید .

ﺍﺯ ﺧﻮﺍﺏ ﺑﯿﺪﺍﺭ می شود ﺩﺭ ﺗﺮﺱ ﻭ ﻭﺣﺸﺖ ﺩﺭ ﻗﺒﺮ ﺁﺭﺍﻡ ﻣﯿﮕﯿﺮﺩ ﺗﺎ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﺻﺒﺢ
ﻣﯿﺸﻮﺩ ﻭ ﻫﻤﻪ ﺑﻪ ﺩﯾﺪﺍﺭ ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﺟﺪﯾﺪ ﺷﺎﻥ می آیند ﺗﺎ ﺍﺯ ﻗﺒﺮ ﺑﯿﺮﻭﻧﺶ ﮐﻨﻨﺪ
ﻭ ﺑﺮ ﺗﺨﺖ ﺳﻠﻄﻨﺖ ﺑﻨﺸﺎﻧﻨﺪﺵ .

ﻫﻤﯿﻦ ﮐﻪ ﻗﺒﺮ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﻣﯿﮑﻨﻨﺪ ﻣﺮﺩ ﻓﻘﯿﺮ ﭘﺎ به ﻓﺮﺍﺭ ﻣﯿﮕﺬﺍﺭﺩ ﻭ ﻣﺮﺩﻡ ﺩﺭ
ﭘﯽ ﺍﻭ ﺻﺪﺍ ﮐﻨﺎﻥ ﮐﻪ ﺍﯼ ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﻣﺎ ﻓﺮﺍﺭ ﻧﮑﻦ !
ﻣﺮﺩ ﻓﻘﯿﺮ ﺑﺎ جیغ ﻭ ﻓﺮﯾﺎﺩ ﻣﯿﮕوید:
ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺗﻨﻬﺎ ﺧﺮﯼ ﮐﻪ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﺍﯾﻦ ﻗﺪﺭ
ﻋﺬﺍﺏ ﺷﺪﻡ ﻭ ﺷﮑﻨﺠﻪ ﺩﯾﺪﻡ ﺍﮔﺮ ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﻫﻤﻪ ﻣﺮﺩﻡ ﺷﻮﻡ ﻭﺍﯼ ﺑﻪ ﺣﺎﻟﻢ ...

ای بشر از چه گمان کردی که دنیا مال توست
ورنه پنداری که هر لحظه اجل دنبال توست

هر چه خوردی، مال مور و هر چه هستی مال گور
هر چه داری مال وارث، هر چه کردی مال توست...

ـــــــــــــ
💖👇
🆔 @ghafele110 🦋
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌹🍃🌸🍃🌸🍃🌸
#یک_فنجان_تفکر ☕️

هنگام غروب، پادشاه از شکارگاه به سوی قصر خود روانه شد. در راه پیرمردی دید که بارسنگینی از هیزم بر پشت حمل میکند لنگ لنگان قدم بر میداشت و نفس نفس صدا می داد
پادشاه به پیرمرد نزدیک شد و گفت: مردک مگر تو گاری نداری که بار به این سنگینی می بری ، هر کسی را بهر کاری ساخته اند. گاری برای بار بردن و سلطان برای فرمان دادن و رعیت برای فرمان بردن
پیرمرد خنده ای کرد و گفت : اعلی حضرت ! این گونه هم که فکر می کنی فرمان در دست تو نیست به آن طرف جاده نگاه کن. چه می بینی؟
پادشاه : پیرمردی که بارهیزم بر گاری دارد و به سوی شهر روانه است.

💟 @ghafele110🦋
پیرمرد : می دانی آن مرد ، اولادش از من افزون تر است ولی فقرش از من بیشتر ؟
پادشاه : باور ندارم ، از قرائن بر می آید فقر تو بیشتر باشد زیرا آن گاری دارد و تو نداری و بر فزونی اولاد باید تحقیق کرد.
پیرمرد : اعلی حضرت ! آن گاری مال من و آن مرد همنوع من است. او گاری نداشت و هر شب گریه ی کودکانش مرا آزار می داد چون فقرش از من بیشتر بود گاری خود را به او دادم تا بتواند خنده به کودکانش هدیه دهد.
بارسنگین هیزم ، با صدای خنده ی کودکان آن مرد ، چون کاه بر من سبک می شود.
آنچه به من فرمان می راند خنده کودکان است و آنچه تو فرمان می رانی گریه کودکان است
🍃🌸🍃
💟 @ghafele110🦋
▫️ 🌹🌹

#یک_فنجان_تفکر ☕️

مزرعه داری بود که زمین های زراعی بزرگی داشت و به تنهایی نمی توانست کارهای مزرعه را انجام دهد. تصمیم گرفت برای استخدام یک دستیار اعلامیه ای بدهد چون محل مزرعه در منطقه ای بود که طوفان های زیادی در سال باعث خرابی مزارع و انبارها میشد افراد زیادی مایل به کار در انجا نبودند سرانجام روزی یک مرد میانسال لاغر نزد مزرعه دار آمد .
🆔 @ghafele110
مزرعه دار از او پرسید آیا تاکنون دستیار یک مزرعه دار بوده ای مرد جواب داد من می توانم موقع وزیدن باد بخوابم به رغم پاسخ عجیب مرد چون مزرعه دار به یک دستیار احتیاج داشت او را استخدام کرد.

مرد به خوبی در مزرعه کار می کرد و از صبح تا غروب تمام کارهای مزرعه را انجام می داد و مزرعه دار از او راضی بود.
سرانجام یک شب طوفان شروع شد و صدای آن از دور به گوش می رسید.مزرعه دار از خواب پرید و فریاد کشید طوفان در راه است فورا به سراغ کارگرش رفت و او را بیدار کرد و گفت بلندشو طوفان می آید باید محصولات و وسایلمان را خوب ببندیم و مهار کنیم تا باد آنها را با خود نبرد.
🆔 @ghafele110
مرد همانطوری که در خواب بود گفت: نه ارباب من که به شما گفته بودم وقتی باد می ورزد من می خوابم .مزرعه دار از این پاسخ عصبانی شد و تصمیم گرفت فردا او را اخراج کند سپس با عجله بیرون رفت تا خودش کارها را انجام دهد.
با کمال تعجب دید که تمامی محصولات با تور و گونی پو شیده شده است .گاوها در اصطبل و مرغ ها در مرغدانی هستند پشت همه در ها محکم شده است و وسائل کشاورزی در جای مطمئن و دور از گزند طوفان هستند.
مزرعه دار متوجه شد که دستیارش فکر همه چیز را کرده و همه موارد ایمنی را در نظر داشته بنابر این حق داشته که موقع طوفان در آرامش باشد .
🆔 @ghafele110

پ.ن. وقتی انسان آمادگی لازم را داشته باشد تا با مشکلات مواجه شود از چیزی ترس نخواهد.

ـــــــــــــ
💖👇
🆔 @ghafele110 🦋
#یک_فنجان_تفکر ☕️

ملا نصرالدین کمونیست شده بود .
از او پرسیدند : ملا میدونی کمونیسم یعنی چه ؟
گفت : میدانم
گفتند : میدانی اگر دو تا اتومبیل داشته باشی و یکی دیگر اتومبیل نداشته باشد ناچار خواهی بود یکی از آن دو را بدهی !؟
گفت : بله کاملاً حاضرم همین حالا
گفتند : میدانی اگر دو تا الاغ داشته باشی باید یکی را بدهی به کسی که الاغ ندارد !
💟 @ghafele110 📚

گفت : با این مخالفم ! این کار را نمی توانم انجام دهم .
گفتند : چرا این که همان منطق است و همان نتیجه ؟
گفت : نه این همان نیست چون من الان دو تا الاغ دارم ولی دو تا اتومبیل ندارم !

بسیاری از مردم تا زمانی به شعارهای زیبایشان پایبد هستند که منافع خودشان در خطر نباشد آنها قشنگ حرف میزنند اما در مقام عمل هرگز بر اساس آنچه میگویند رفتار نمی کنند.

💟 @ghafele110 📚
#یک_فنجان_تفکر ☕️

🍃🌸🍃🌸🍃💞🍃🌸🍃🌸🍃
در قرون وسطا کشيشان بهشت را به مردم می فروختند و مردم نادان هم با پرداخت مقدار زیادی پول قسمتي از بهشت را از آن خود می کردند.

فرد دانايی که از اين نادانی مردم رنج می برد دست به هر عملی زد نتوانست مردم را از انجام اين کار احمقانه باز دارد تا اينکه فکری به ذهنش رسید …

💟 @ghafele110🦋

به کليسا رفت و به کشيش مسئول فروش بهشت گفت:
قيمت جهنم چقدر است؟
کشيش تعجب کرد و ...گفت: جهنم؟!
مرد دانا گفت: بله جهنم.
کشيش بدون هيچ فکری گفت: 3 سکه.

مرد سراسيمه مبلغ را پرداخت کرد و گفت: لطفا سند جهنم را هم بدهيد.
کشيش روي کاغذ پاره ای نوشت: سند جهنم. مرد با خوشحالی آن را گرفت از کليسا خارج شد.
به ميدان شهر رفت و فرياد زد:
من تمام جهنم رو خريدم اين هم سند آن است و هيچ کس را به آن راه نمی دهم.
ديگر لازم نيست بهشت را بخريد چون من هيچ کس را داخل جهنم راه نمی دهم.
💟 @ghafele110🦋

اين شخص "مارتين لوتر" بود که با اين حرکت ، توانست مردم را از گمراهی رها سازد.

در جهان تنها یک فضیلت وجود دارد و آن آگاهی‌ است...
و تنها یک گناه و آن جهل است!
▫️ 🌹🌹

#یک_فنجان_تفکر ☕️

سرخ پوستان از رييس جديد می پرسند :
آيا زمستان سختی در پيش است؟🤔

🆔 @ghafele110
رييس جوان قبيله که نمی دانست چه جوابی بدهد می گوید: برای احتياط برويد هيزم تهيه کنيد.☺️

سپس به سازمان هواشناسی کشور زنگ می زند:
آقا امسال زمستان سردی در پيش است؟
و پاسخ شنید: اينطور به نظر می آید.😊

پس رييس دستور می دهد که بيشتر هيزم جمع کنند، و بعد يک بار ديگر به سازمان هواشناسی زنگ میزند:
شما نظر قبلی تان را تأييد می کنيد؟
و پاسخ شنید : صد در صد !🧐

رييس دستور می دهد که افراد تمام توانشان را برای جمع آوری هيزم بيشتر بکار ببرند. سپس دوباره به سازمان هواشناسی زنگ می زند: آقا شما مطمئنيد که امسال زمستان سردی در پيش است؟🤔
و پاسخ شنید: بگذار اينطور بگویم ؛ سردترين زمستان در تاريخ معاصر!!!
رييس پرسید : از کجا می دانيد؟🤔🙄
و پاسخ شنید :
چون سرخ پوست‌ها ديوانه وار دارند هيزم جمع می‌کنند !!😐😳

🆔 @ghafele110
حالا بنظر شما دلار و ماشین و گوشت و مرغ و ... باز هم گران می شود؟؟؟!!!!

خواهشا کمتر هیزم جمع کنید !...

ـــــــــــــ
👇
🆔 @ghafele110
➡️ 🌹🌹

#یک_فنجان_تفکر ☕️

💠پسره به مادرش گفت با اين قيافه ترسناكت چرا اومدی مدرسه؟ مادر گفت غذاتو نبرده بودی،نميخواستم گرسنه بمونی.

پسر گفت ای كاش نمیومدی تا باعث خجالت و شرمندگي من نشی...
همیشه از چهره مادرش با یک چشم خجالت میکشید.😔

چندسال بعد پسر در 1شهر ديگه دانشگاه قبول شد و همون جا کار پیدا کرد و ازدواج كرد و بچه دار شد. خبر به گوش مادر رسيد .مادر گفت بیا تا عروس و نوه هامو ببینم.
اما پسر میترسید که زنش و بچش از ديدن پیرزن یه چشم بترسن...😕

🆔 @ghafele110
چند سال بعد به پسره خبر دادن مادرت مرده... وقتی رسید مادر رو دفن کرده بودن و فقط یک يادداشت از طرف مادرش واسش مونده بود :

📜پسره عزيزم وقتی ۶ سالت بود تو یه تصادف یک چشمتو از دست دادی،اون موقع من ۲۶ سالم بود و در اوج زیبایی بودم و بعنوان یک مادر نميتونستم ببينم پسرم یه چشمشو از دست داده واسه همين یه چشممو به پاره تنم دادم،
تا مبادا بعدا با ناراحتی زندگی كنی پسرم .مواظب چشم مادرت باش ...💫

😢😭اشك در چشمهای پسر جمع شد...
ولی چه دیر...

#مادرانه🌸
💖👇
🆔 @ghafele110 💕
#یک_فنجان_تفکر ☕️

🍃🌸🍃🌸🌹🌸🍃🌸🍃

💠 یک روز آفتابی، خرگوش بیرون از لانه اش غرق در تایپ بود. در همین حین، روباهی او را دید.
🔸پرسید خرگوش به چه مشغولی؟
🔹خرگوش گفت پایان نامه می‌نویسم.

🔸جالبه، موضوع پایان نامت چی هست؟
🔹در مورد اینکه یک خرگوش چطور میتونه یک روباه رو بخوره، کار میکنم.
🔸احمقانه است، همه میدونند که خرگوش، روباه نمیخورد.🙄😜

🔹مطمئن باش که میتونند، من میتونم اینو بهت ثابت کنم، دنبال من بیا.😳😥

خرگوش و روباه با هم داخل لانه رفتند و بعد از مدتی خرگوش به تنهایی از لانه خارج شده و به نوشتن خود مشغول شد. 😱😑

در همین حال، گرگی از آنجا رد می‌شد.
🔸گرگ پرسید:خرگوش چی مینویسی؟
🔹خرگوش گفت دارم روی پایان نامم که یک خرگوش چطور میتونه یک گرگ رو بخوره، کار میکنم
میخوای بهت ثابت کنم؟🤔😑

گرگ و خرگوش وارد لانه خرگوش شدند و باز خرگوش پس از مدتی به تنهایی برگشت و به کار خود ادامه داد.😱😳

⁉️اما در لانه خرگوش چه خبر بود؟ در گوشه ای از لانه خرگوش، پوست و استخوان روباه و در سوی دیگر مو و استخوان گرگ ریخته بود و در وسط لانه، شیر قوی پیکری دهان خود را تمیز میکرد.

نتیجه: مهم نیست، قدرتتان چقدر است،
مهم اینست که پشتیبان شما کیست؟!

💟 @ghafele110🦋


#یک_فنجان_تفکر ☕️

🔹روزی فیل با سرعت از جنگل می‌گریخت،
سبب را پرسیدند...
گفت: جناب شیر دستور داده که تمام زرافه‌ها را گردن بزنند...
گفتند: تو را چه به زرافه،
تو که فیل هستی...!

پس برای چه نگرانی؟
گفت: بله میدانم که فیل هستم،
اما جناب شیر، الاغ را مامور پیگیری
این موضوع کرده است...

#ترامپ

ـــــــــــــ
🌹👇
🆔 @ghafele110
#یک_فنجان_تفکر ☕️

به کوری چشم شما شفاعتش می کنیم!

🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃

روزی فردی (معاند) آمد خدمت امام صادق (علیه السلام) و به ایشان عرض کرد:

🔸اگر روزی یکی از دوستان شما گناهی کند ، عاقبتش چگونه خواهد بود؟

🔹امام (علیه السلام) در پاسخ به وی فرمودند:
خداوند به او یک بیماری عطا می‌نماید تا سختی‌های آن بیماری کفارۀ گناهانش شود.

🔸آن مرد دو مرتبه پرسید :
اگر مریض نشد چه ؟

🔹امام (علیه السلام) مجدد فرمودند:
خداوند به او همسایه‌ای بد می‌دهد تا او را اذیت نماید و این اذیت و آزار همسایه، کفارۀ گناهانش شود.
@ghafele110

🔸آن مرد گفت :
اگر همسایۀ بد نصیبش نشد چه ؟

🔹امام (علیه السلام) فرمودند :
خداوند به او دوست بدی می‌دهد تا وی را اذیت نماید و آزار آن دوست بد ، کفارۀ گناهان دوست ما باشد.

🔸آن مرد گفت :
اگر دوست بد هم نصیبش نشد چه ؟!

🔹امام (علیه السلام) فرمودند :
خداوند همسر بدی به او میدهد تا آزارهای آن همسر بد ، کفارۀ گناهانش شود.

🔸آن مرد گفت :
اگر همسر بد هم نصیبش نشد چه ؟

🔹امام (علیه السلام) فرمودند :
خداوند قبل از مرگ به او توفیق توبه عنایت می‌فرماید.

🔸باز هم آن مرد از روی عنادی که داشت گفت:
و اگر نتوانست قبل از مرگ توبه کند چه؟

🔹امام (علیه السلام) فرمودند :
«به کوری چشم تو ! ما او را شفاعت خواهیم کرد »

💠 پس چه زیباست بگوییم :
💖اللهم صلی علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.🌹💖

📚(عوالي اللئالي العزيزية في الأحاديث الدينية، ج۱، ص: ۳۴۵)

💟 @ghafele110 🦋💕🦋
🌹🌹

#یک_فنجان_تفکر ☕️

🦋 یک تحویلدار بانک تعریف میکرد:

روزی ﭘﺴﺮ ﺑﭽﻪ ﺍﯼ ﯾﻪ ﻗﺒﺾ آﻭرد تا ﭘﺮﺩﺍﺧﺖ کنه.

ﮔﻔﺘﻢ: ﻭقت ﮔﺬﺷﺘﻪ ﺳﺎﯾﺖ ﻫﺎﺭﻭ ﺑﺴﺘﯿﻢ ﻓﺮﺩﺍ ﺻﺒﺢ ﺑﯿﺎﺭ!
ﮔﻔﺖ: ﻣﯿﺪﻭﻧﯽ ﻣﻦ ﭘﺴﺮ ﮐﯿﻢ!
ﺑﺎﺑﺎﻣﻮ ﺑﯿﺎﺭمم ﻫﻤﯿﻨﻮ ﻣﯿﮕﯽ؟! ﮔﻔﺘﻢ:فرقی نمیکنه! ﺳﺎﯾﺘﻮ ﺑﺴﺘﯿﻢ ﭘﺴﺮ ﺟﺎﻥ!

رفت، ﺑﺎ ﯾﻪ ﻣﺮﺩﯼ ﺍﻭﻣﺪ ﻟﺒﺎﺳﻬﺎﯼ کهنه ﻭ ﭼﻬﺮﻩ ﺭنج دیدﻩ ای داشت، ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ ﺑﺎﺑﺎﺷﻪ... .

ﺑﻠﻨﺪﺷﺪﻡ ﻭ ﺑﻪ ﻗﺼﺪ ﺍﺣﺘﺮﺍﻡ ﺗﺤﻮیلش ﮔﺮﻓﺘﻢ ﻗﺒﺾ ﻭ ﭘﻮﻟﺸﻮ ﮔﺮﻓﺘﻢ ﮔﻔﺘﻢ:
ﭼﺸﻢ ﺗﻪ ﻗﺒﻀﻮ ﻣﻬﺮ ﮐﺮﺩﻡ ﺩﺍﺩﻡ ﺑﻬﺶ.
ﮔﺬﺍﺷﺘﻢ ﺗﻪ ﮐﺸﻮ ﻓﺮﺩﺍ ﺻﺒﺢ ﭘﺮﺩﺍﺧﺖ ﮐﻨﻢ...
ﭘﺴﺮﻩ ﮔﻔﺖ ﺩﯾﺪﯼ ﺑﺎﺑﺎﻣﻮ ﺑﯿﺎﺭﻡ ﻧﻤﯿﺘﻮﻧﯽ ﻧﻪ ﺑﮕﯽ ﺑﻬﺶ!
ﺑﻌﺪﺵ ﺧﻨﺪﯾﺪ... ﺑﺎﺑﺎﺵ ﺑﻪ ﭘﺴﺮﺵ ﮔﻔﺖ ﺑﺮﻭ ﺟﻠﻮﯼ ﺩﺭ ﻣﻦ ﻣﯿﺎﻡ
ﺍﻭﻣﺪ ﺩﺭ ﮔﻮﺷﻢ ﮔﻔﺖ ﻣﻤﻨﻮﻧﻢ ﺍﺯﺕ ﺑﺨﺎﻃﺮ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺟﻠﻮﯼ ﺑﭽﻢ ﺑﺰﺭﮔﻢ ﮐﺮﺩﯼ!

ـــــــــــــ
👇
🆔 @ghafele110 🦋
#یک_فنجان_تفکر ☕️

💞" سی.پی.آر " بیمارستان جای جالبی ست، آدم هایی که بیرون از آن تند و تند قدم میزنند، گریه میکنند، دعا میکنند، حالشان بهتر از بیماری که برای زنده ماندن با دستگاه شوک دست و پنجه نرم میکند نیست.

💕آدم های بیرون از اتاق از یک چیز میترسند؛ از "نبودن" !
از نزدن ضربان قلب عزیزترین شخص دنیایشان، از جای خالیه یک آدم.

🍀اتاق شوک جای بد و جالبیست، تمام قول های عالم پشت دَرش داده میشود، تمام خاطرات مرور میشود! تمام خوبی هایش یادآوری میشود!

🌸حالا چشمتان را ببندید. بدترین آدم زندگیتان را درون این اتاق تصور کنید.
فرض کنید تنها کسی هستید که او دارد، به خوبی هایی که قبلا به شما کرده فکر کنید، به جای خالیش .

نبود آدم ها را هیچ کینه ای پر نمیکند!💖

لطفاً در زندگیتان یک اتاق سی پی آر، یک اتاق شوک داشته باشید
و خوبی های آدم های بدِ دنیایتان را احیا کنید .
بعضی روزها امروزمان به فردا نمیرسند 🍃

#دکتر_محبی

💟 @ghafele110
#یک_فنجان_تفکر ☕️

😎مردی يه ساندويچ براي دوتا پسر كوچيكش گرفت؛
گذاشت روی ميز،

به اولی گفت: "تو نصف كن!"😋😃
و به دومی گفت: "و تو انتخاب كن!"😋🤔

👌مات و مبهوت نحوه ی تربيت وعدالت اين مرد شدم!!

يعني اگه اولى يه وقت عمدا نامساوى نصف كنه، دومى حق داشته باشه كه اول انتخاب كنه!👏👏👏

این جوری عدالت رو یاد بچه هامون بدیم، نه با حرف و شعار عدالتخواهی!!

@ghafele110
#حتما_بخوانید
#یک_فنجان_تفکر ☕️

خواندنی👌

جواب ابلهان خاموشی است !😶

💠نقل است که شیخ الرئیس ابوعلی سینا وقتی از سفرش به جایی رسید اسب را بر درختی بست و کاه پیش او ریخت و سفره پیش خود نهاد تا چیزی بخورد ، روستایی سوار بر الاغ آنجا رسید.
💠از خرش فرود آمد و خر خود را در پهلوی اسب ابوعلی سینا بست تا در خوردن کاه شریک او شود و خود را به شیخ نهاد تا بر سفره نشیند ....

💠شیخ گفت : خر را پهلوی اسب من مبند که همین دم لگد زند و پایش بشکند!
روستایی آن سخن را نشنیده گرفت ، با شیخ به نان خوردن مشغول گشت . ناگاه اسب لگدی زد . روستایی گفت : اسب تو خر مرا لنگ کرد!

💠شیخ ساکت شد و خود را لال ظاهر نمود! روستایی او را کشان کشان نزد قاضی برد . قاضی از حال سوال کرد ، شیخ هم چنان خاموش بود . قاضی به روستایی گفت : این مرد لال است؟

💠روستایی گفت : این لال نیست بلکه خود را لال ظاهر ساخته تا اینکه تاوان خر مرا ندهد . پیش از این با من سخن گفته ،
قاضی پرسید : با تو سخن گفت؟
او جواب داد که : گفت خر را پهلوی اسب من نبند که لگد بزند و پایش بشکند . قاضی خندید و بر دانش شیخ آفرین گفت ...😅😏

💠شیخ پاسخی گفت که زان پس در زبان پارسی مثل گشت :

"جواب ابلهان خاموشی است"

📚 #امثال_و_حکم
👤 #علی_اکبر_دهخدا

🌹 @ghafele110
#یک_فنجان_تفکر ☕️

💠پاﺩﺷﺎﻫﯽ ﺩﺳﺘﻮﺭ ﺩﺍﺩ 10 ﺳﮓ ﻭﺣﺸﯽ ﺗﺮﺑﯿﺖ ﮐﻨﻨﺪ ﺗﺎ ﻫﺮ ﻭﺯﯾﺮﯼ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺍﻭ ﺍﺷﺘﺒﺎﻫﯽ ﺳﺮﺯﺩ، ﺟﻠﻮﯼ ﺁﻧﻬﺎ ﺑﯿﻨﺪﺍﺯﻧﺪ ﻭ ﺳﮕﻬﺎ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺩﺭﻧﺪﮔﯽ ﺗﻤﺎﻡ ﺑﺨﻮﺭﻧﺪ!!!
💠ﺭﻭﺯﯼ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﻭﺯﺭﺍ ﺭﺃﯾﯽ ﺩﺍﺩ ﮐﻪ ﻣﻮﺭﺩ ﭘﺴﻨﺪ ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﻭﺍﻗﻊ ﻧﺸﺪ! ﺑﻨﺎﺑﺮﺍﯾﻦ ﺩﺳﺘﻮﺭ ﺩﺍﺩ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺟﻠﻮﯼ ﺳﮓ ﻫﺎ ﺑﯿﻨﺪﺍﺯﻧﺪ...

💠ﻭﺯﯾﺮ ﮔﻔﺖ: ﺣﺎﻝ ﮐﻪ ﭼﻨﯿﻦ ﺍﺳﺖ 10 ﺭﻭﺯ ﺗﺎ ﺍﺟﺮﺍﯼ ﺣﮑﻢ ﺑﻪ ﻣﻦ ﻣﻬﻠﺖ ﺩﻫﯿﺪ...
ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﻧﯿﺰ ﭘﺬﯾﺮﻓﺖ.

💠ﻭﺯﯾﺮ ﭘﯿﺶ ﻧﮕﻬﺒﺎﻥ ﺳﮓ ﻫﺎ ﺭﻓﺖ ﻭ ﮔﻔﺖ: ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﻢ ﺑﻪ ﻣﺪﺕ 10 ﺭﻭﺯ ﺧﺪﻣﺖ ﺍﯾﻨﻬﺎ ﺭﺍ ﺑﮑﻨﻢ...
ﻧﮕﻬﺒﺎﻥ ﭘﺮﺳﯿﺪ: ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﮐﺎﺭ ﭼﻪ ﺳﻮﺩﯼ ﻣﯿﺒﺮﯼ!
ﮔﻔﺖ: ﺑﻪ ﺯﻭﺩﯼ ﺧﻮﺍﻫﯽ ﻓﻬﻤﯿﺪ...
ﻧﮕﻬﺒﺎﻥ ﮔﻔﺖ: ﺑﺎﺷﺪ؛ ﺍﺷﮑﺎﻟﯽ ﻧﺪﺍﺭﺩ!
ﻭﺯﯾﺮ ﺷﺮﻭﻉ ﮐﺮﺩ ﺑﻪ ﻓﺮﺍﻫﻢ ﮐﺮﺩﻥ ﺍﺳﺒﺎﺏ ﺭﺍﺣﺘﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﺳﮓﻫﺎ! ﻏﺬﺍ ﺩﺍﺩﻥ، ﺷﺴﺘﺸﻮﯼ ﺁﻧﻬﺎ ﻭ...
@ghafele110
💠ﺩﻩ ﺭﻭﺯ ﮔﺬﺷﺖ ﻭ ﻭﻗﺖ ﺍﺟﺮﺍﯼ ﺣﮑﻢ ﻓﺮﺍ ﺭﺳﯿﺪ...
ﺩﺳﺘﻮﺭ ﺩﺍﺩﻧﺪ ﻭﺯﯾﺮ ﺭﺍ ﺟﻠﻮﯼ ﺳﮓﻫﺎ ﺑﯿﻨﺪﺍﺯﻧﺪ.
ﻣﻄﺎﺑﻖ ﺩﺳﺘﻮﺭ ﻋﻤﻞ ﺷﺪ ﻭ ﺧﻮﺩ ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﻫﻢ ﻧﻈﺎﺭﻩ ﮔﺮ ﺻﺤﻨﻪ ﺑﻮﺩ.
ﻭﻟﯽ ﺑﺎ ﭼﯿﺰ ﻋﺠﯿﺒﯽ ﺭﻭﺑﺮﻭ ﺷﺪ!
ﻫﻤﻪ ﺳﮓ ﻫﺎ ﺑﻪ ﭘﺎﯼ ﻭﺯﯾﺮ ﺍﻓﺘﺎﺩﻧﺪ ﻭ ﺗﮑﺎﻥ ﻧﻤﯿﺨﻮﺭﻧﺪ!
💠ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﭘﺮﺳﯿﺪ: ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﺳﮓ ﻫﺎ ﭼﮑﺎﺭ ﮐﺮﺩﯼ؟
ﻭﺯﯾﺮ ﺟﻮﺍﺏ ﺩﺍﺩ:
10 ﺭﻭﺯ ﺧﺪﻣﺖ ﺍﯾﻦ ﻫﺎ ﺭﺍ ﮐﺮﺩﻡ، ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﻧﮑﺮﺩﻧﺪ؛ ﻭﻟﯽ
10 ﺳﺎﻝ ﺧﺪﻣﺖ ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﮐﺮﺩﻡ، ﻫﻤﻪ ﺭﺍ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﮐﺮﺩﯾﺪ...!
ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﺳﺮﺵ ﺭﺍ ﭘﺎﯾﯿﻦ ﺍﻧﺪﺍﺧﺖ ﻭ ﺩﺳﺘﻮﺭ ﺑﻪ ﺁﺯﺍﺩﯼ ﺍﻭ
ﺩﺍﺩ.
احتمالا در زندگی ﺗﻮ ﮐﺴﺎﻧﯽ ﺑﺎﺷﻨﺪ ﮐﻪ ﺧﻄﺎﯼ
ﮐﻮﭼﮑﯽ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﻧﺪ ﻭ ﻣﺪﺕ ﻫﺎﺳﺖ ﺑﻪ ﺧﻮﺩ ﺍﺟﺎﺯﻩ ﻧﻤﯿﺪﻫﯽ ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍ ببخشی.
ﮐﺎﻓﯿﺴﺖ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺑﻪ ﺭﻭﺯﻫﺎﯼ ﺧﻮﺑﯽ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺍﻭ ﺩﺍﺷﺘﯽ ﻓﮑﺮ
ﮐﻨﯽ...
ﺍﻣﯿﺪﻭﺍﺭﻡ ﺧﻮﺍﻫﯽ ﺑﺨﺸﯿﺪ...❤️

@ghafele110
#یک_فنجان_تفکر ☕️

💠🌸🌺🦋🌹🦋🌺🌸💠

🌴خواجه‌‏اى غلامش را ميوه‌‏اى داد. غلام ميوه را گرفت و با رغبت تمام میخورد. خواجه، خوردن غلام را میديد و پيش خود گفت: كاشكى نيمه‌‏اى از آن ميوه را خود می‌‏خوردم. بدين رغبت و خوشى كه غلام، ميوه را میخورد، بايد كه شيرين و مرغوب باشد.

@ghafele110
🌴پس به غلام گفت: يك نيمه از آن به من ده كه بس خوش میخورى. غلام نيمه‌‏اى از آن ميوه را به خواجه داد؛ اما چون خواجه قدرى از آن ميوه خورد، آن را بسيار تلخ يافت. روى در هم كشيد و غلام را عتاب كرد كه چنين ميوه‏اى را بدين تلخى، چون خوش می‌خورى.

@ghafele110
🌴غلام گفت: اى خواجه! بس ميوه شيرين كه از دست تو گرفته‌‏ام و خورده‌‏ام. اكنون كه ميوه‌‏اى تلخ از دست تو به من رسيده است، چگونه روى در هم كشم و باز پس دهم كه شرط جوانمردى و بندگى اين نيست. صبر بر اين تلخى اندك، سپاس شيرينی‌هاى بسيارى است كه از تو ديده‌‏ام و خواهم ديد.

👌همیشه از خوبی ادمها برای خودت دیوار بساز، هر وقت در حق تو بدی کردند فقط یک اجر از دیوار بردار، بی انصافیست اگر دیوار را خراب کنی !!!.

🍃🌸🍃🌸🍃🌸🌹🌸🍃🌸🍃🌸🍃
#یک_فنجان_تفکر ☕️

💠پادشاه به نجارش گفت: فردا اعدامت ميکنم، نجار آن شب نتوانست بخوابد.
همسر نجار گفت:

مانند هرشب بخواب، پروردگارت يگانه است و درهاي گشايش بسيار 🌸

کلام همسرش آرامشي بر دلش ايجاد کرد و چشمانش سنگين شدو خوابيد
💠صبح صداي پاي سربازان را شنيد،چهره اش دگرگون شد و با نااميدي، پشيماني و افسوس به همسرش نگاه کرد و با دست لرزان در را باز کرد و دستانش را جلو برد تا سربازان زنجير کنند. دو سرباز با تعجب گفتند:

@ghafele110
💠پادشاه مرده و از تو مي خواهيم تابوتي برايش بسازي،چهره نجار برقي زد و نگاهي از روي عذرخواهي به همسرش انداخت،همسرش لبخندي زد و گفت:
مانند هر شب آرام بخواب،زيرا پروردگار يکتا هست و درهاي گشايش بسيارند

🆔 @ghafele110
#یک_فنجان_تفکر ☕️

💠 آیه الله جوادی آملی:

« #زينب_كبري (س) كسي است كه طبق بيان امام سجاد (ع) ظاهراً به مقام شامخ ولايت بار يافته است،
براي اينكه كسي كه بدون تعليم عالم بشود معلمش بلا واسطه خداست؛
🌸 @ghafele110
كسي كه بدون تفهيم اهل فهم باشد معلمش و مفَهِمش ذات اقدس الهي است
كه وجود مبارك امام سجاد به زينب كبري (س) فرمود:

«أنتِ بِحَمدِ الله عالِمَةٌ غَيرُ معلَّمَةٍ فَهِمَةٌ غَيرُ مُفهَّمَةٍ».

آن كه در مكتب بشرهاي عادي درس و فهم نياموخت مع ذلك اهل فهم و علم شد چنين كسي مي شود ولي الله؛
آن سخنراني اش آن حماسه هايش آن صبر و بردباري اش آن قافله سالاري اش نشانه عظمت اين بي بي (س) است.»

🌸 @ghafele110
#حتما_بخوانید
Ещё