پروفایل های مذهبی pinned «بِسْمِ اللَّهِ الࢪَّحْمَٰنِ الࢪَّحِيمِ... 🫧✨ فصل اول عثمان ذی النورین (ض) درمکه و مدینه قسمت 14 5-بیعة الرّضوان هنگامیکه حضرت رسول ﷺ و یارانشان به حدیبیّه رسیدند، لازم دانستند که نمایندهای از جانب خود نزد قریش بفرستند تا پیام صلح ایشان و تأکید آن حضرت بر…»
بِسْمِ اللَّهِ الࢪَّحْمَٰنِ الࢪَّحِيمِ... 🫧✨ فصل اول عثمان ذی النورین (ض) درمکه و مدینه قسمت 14 5-بیعة الرّضوان
هنگامیکه حضرت رسول ﷺ و یارانشان به حدیبیّه رسیدند، لازم دانستند که نمایندهای از جانب خود نزد قریش بفرستند تا پیام صلح ایشان و تأکید آن حضرت بر حفظ حرمت اماکن مقدسه را بدانها برساند و به آنها بگوید که مسلمانان تنها قصد أدای مناسک حج عمره را دارند و پس از آن به مدینه بازخواهند گشت. رسول خدا ﷺ ابتدا خراش بن أمیه خزاعی را سوار بر شتری به نام (ثعلب) به سوی قریش روانه نمودند. اما به محض ورود خراش به مکه، قریشیان شتر او را هلاک کردند و قصد کشتن خود او را نمودند که حبشیها آنان را از این کار بازداشتند. با بازگشت خراش نزد رسول خدا ﷺ و بازگو کردن واقعه، حضرت تصمیم گرفتند سفیر دیگری را نزد قریش بفرستند و به همین خاطر نخست عمر بن خطّاب رَضِیَ اَللهُ عَنْهُ را برای این کار برگزیدند[1]، اما عمر رَضِیَ اَللهُ عَنْهُ از حضرت خواستند که ایشان را از این کار معذور دارند و عثمان بن عفّان رَضِیَ اَللهُ عَنْهُ را نزد قریش بفرستند. خواسته عمر به حقّ بود و دلایل روشنی را برای این خواسته ارائه نمود. ایشان عثمان بن عفّان را برای این بهتر میدانستند[2] زیرا که عثمان رَضِیَ اَللهُ عَنْهُ از قبیلهای بود قدرتمند و صاحب اعتبار که میتوانست تحت حمایت آنان، پیام رسول خدا ﷺ را به مکّیان ابلاغ کند[3]. حضرت عمر رَضِیَ اَللهُ عَنْهُ به رسول خدا ﷺ گفتند: قریش از عداوت من با آنان خبردار هستند و از طرفی دیگر بنی عدی در مکه حضور ندارند تا از من در برابر قریش دفاع کند هر چند اگر پیامبر ﷺ باز مصلحت را در رفتن من ببیند، اطاعت امر خواهم نمود[4]. پیامبر خدا ﷺ به حضرت عمر جوابی ندادند. عمر رَضِیَ اَللهُ عَنْهُ در ادامه چنین گفت: یا رسول الله ﷺ من کسی را به شما پیشنهاد میکنم که در مکه از من بزرگوارتر و خاندان او بیشتر است، این مرد، عثمان بن عفّان است که قبیله او میتوانند از او حفاظت و حمایت کنند. رسول خدا ﷺ نیز به حضرت عثمان رَضِیَ اَللهُ عَنْهُ فرمودند: «اذهب إلى قريش فخبرهم أنَّا لم نأتِ لقتال أحد، وإنما جئنا زوارًا لهذا البيت، معظمين لحرمته، معنا الهدي، ننحره وننصرف». «نزد قریش برو و به آنان بگو ما نه به قصد جنگ که به قصد حجّ و زیارت کعبه آمدهایم و همراهمان حیواناتی برای ذبح است و بعد از ادای این مناسک بازخواهیم گشت». عثمان بن عفّان به راه افتاد تا به منطقه «بَلْدَح» رسید[5] که در آنجا با قریش برخورد کرد. آنان از آن حضرت پرسیدند که به چه دلیلی به آنجا آمده است. ایشان فرمودند: رسول خدا ﷺ مرا نزد شما فرستاده تا شما را به دین خدا فراخوانم و به شما بگویم که خدا دینش را پیروز میگرداند و پیامبرش را عزّتمند، بدانید اگر دشمنان بر محمد فائق آیند به آرزویتان میرسید اما اگر محمد پیروز شود به خاطر رأفت و محبّتشان به بندگان خدا، شما را بین جنگ و ایمان مُخیّر میکند و اگر بخواهید جنگ کنید شکست خواهید خورد، زیرا جنگهای این چند ساله اخیر شما را تضعیف نموده و شکوه و عظمت شما را از میان برده است. عثمان از این نوع سخنانی که مورد پسند قریش بود میگفت و قریش آنها را نمیپذیرفت و میگفت: حرفهایت را شنیدیم اما این اتفاق نخواهد افتاد و محمد نمیتواند با زور به مکه وارد شود، نزد محمد برگرد و به او بگو که هرگز دستش به ما نمیرسد. در این میان أبان بن سعید بن عاص خود را ظاهر کرد و از عثمان استقبال کرد و او را پناه داد و بدو گفت: مأموریتت را انجام بده و پیام محمد را به قریش برسان. سپس از اسب پايين آمد و عثمان را بر ترکه اسبش سوار کرد و به مکه برد. در مکه، اشراف و بزرگان قریش چون ابوسفیان بن حرب و صفوان بن أمیّه که در بلدح با عثمان ملاقات کرده بودند، نزد عثمان آمدند تا بدو گویند محمد هیچگاه حق ورود به مکه را ندارد[6]. مشرکان به عثمان پیشنهاد کردند تا خود او در صورت تمایل کعبه را طواف نماید، اما حضرت از این کار امتناع ورزید[7]. در مدت زمانیکه حضرت در مکه اقامت داشت شروع به رسانیدن پیام رسول خدا ﷺ به مردم و به ویژه مردم مستمند و تحت ستم مکه نمود و آنان را به دین آزادیبخش اسلام فراخواند و آنان را به آزادی و رهایی قریبالوقوعی بشارت میداد[8]. آنان نیز به ایشان میگفتند. سلام ما را به رسول خدا ﷺ برسان که ما یقین داریم خدایی که محمد را به حدیبیه آورده، میتواند او را به مکه نیز وارد نماید[9]. • • • اللَّـهُــمَّ صَـلِّ وَ سَــلِّــمْ وَ بَارِكْ ؏َـلَے نَـبِـيِّـنَـا مُـحَـمَّـد..🌿💜!
بِسْمِ اللَّهِ الࢪَّحْمَٰنِ الࢪَّحِيمِ... 🫧✨ فصل اول عثمان ذی النورین (ض) درمکه ومدینه قسمت سیزدهم 13 4- غزوة «ذات الرقاع»
با رسیدن خبر حرکت مردان طوایف ثعلبه و أنمار از قبیله غطفان برای یورش به مدینه، حضرت رسول ﷺ ، حضرت عثمان رَضِیَ اَللهُ عَنْهُ را بر مدینه گماشت و خود با چهار صد تن از یارانش رهسپار کارزار شدند. در منطقه «صرار» سپاهیان اسلام با جمع کثیری از غطفانیان روبهرو شدند اما هیچ جنگی بین طرفین صورت نگرفت. هر دو سپاه از یکدیگر بیم حمله داشتند و به همین دلیل پیامبر اکرم ﷺ و یارانش نماز خوف را به جا آوردند. پس از گذشت زمان، دو سپاه متفرق شدند و به سرزمینهای خویش بازگشتند، این غزوه پانزده شبانهروز طول کشید.
خوشا آنان ڪہ در ظاهر فقیرند. به باطن بهتر از شاه و امیرند. خوشا آنان ڪہ سرگرم نیازند. بذڪر و فڪر و تسبیح نمازند بـفرداے قیامت روز مـحشر مـیان خـلق عـالم سر فـرازند