کانال پروازفکرواندیشه
@flith#روح_مارکس_در_تنبان_تاریخ_ایرانیک بحثی در فلسفه ی دین هست به اسم
#پلورالیسم یا
#تکثرگرایی. مثلا بحث میشود که کدام دین و مذهب حق است؟ اصلا حق چیست؟ بعد توی سروکله ی هم میزنند که مثلا ادیسونِ بدبختی (که الان حتی روحش توی اتاق خواب ما بالای آباژور ایستاده و شاهد اعمال و رفتار ماست؛ چه رسد به اتاق جراحیِ بیمارستانها، صنایع عظیم و حتی تمام ساحت
های حوزه
های علمیهی یهودی و اسلامی و بودایی و فلان و بهمان، و هر جای دیگری که برق رفته است، آیا آخرش بهشت میرود، یا در جهنم به موتور برق چهار هزار ولتی وصلش میکنند تا مدام ویبره بزند؟
دعواییست خلاصه. هر کس هم یک مقراضی دستش گرفته و بهشت و جهنم را متراژبندی می کند.
خب، خیلیها میگویند فقططططط دین ما، یا مذهب ما، آن هم فقط با قرائت خاصِ خود ما حق است و بقیهی عالم علف هرزه
های گلستان ما هستند. به اینها میگویند
#انحصارگرا.
یک عده هم همه را یکجوری در صراط مستقیم میدانند، و میگویند "هر که در این سرا درآید نانش دهید و از ایمانش مپرسید" (ابولحسن خرقانی). منطقشان این است که جنگ هفتاد و دو ملت همه را عذر بِنِه/ چون ندیدند حقیقت رهِ افساه زدند (حافظ). حقیقت پیچیدهتر از آن است که به چنگ کسی درآید: آن که گوید جمله حقند، احمقی است/ و انکه گوید جمله باطل، او شقی است (مثنوی). برای همین هم هیچ فرقی بین آدم و گوسفند و چمن و مجسمه، و کافر و بودایی و میکروب و باکتری و غیره نمیگذراند و میگویند: لَقَد صارَ قلبی قابلاً کُلَّ صورَه. دل مومن باید همه چیز را بپذیرد و حتی خانهی بتها باشد (قصیدة 16 ترجمانالاشواق از ابن عربی، پدر عرفان اسلامی). اینها همان
#پلورالیستها هستند.
یک عدهی سومی هم هستند که در مسیحیت به آنها
#شمولگرا میگویند. حرفشان این است که خیلی از پیروانِ ادیان و مذاهب دیگر هم بهشت میروند؛ لااقل طویله
های بهشت نصیبشان میشود تا به امر جفتگیری و خوردن و خوابیدن بهشتی بپردازند. فقط به این دلیل که اینها مسیحی "بدون عنوانند". یعنی مسیحیاند ولی خودشان خبر ندارند. حالا هِی به آنها بگویی بابا جان من مسلمانم، میگوید نه بالام جان؛ تو الان داغی حالیات نیست. تو یک مسیحی بدون عنوانی. خودت نمی فهمی.
داشتم نظریات
#مارکس را در کتاب "ریتزر"می خواندم. احساس کردم ما شبیه این سومیها هستیم. یکجورایی خیلی از ما ایرانیها
#مارکسیستهای بیعنوانیم" (بلانسبت). یعنی همه چیز را تابع جیبمان میدانیم. مدام ورد زبانمان است که تا اقتصاد درست نشود محال است چیزی درست شود. تلویحاً هم تمام سرمایهدارها را دزدان سر گردنه میدانیم که باید چشمشان را درآورد. حالا بماند که سرمایهداری بد است الا برای خودم. اتفاقا عاشق سرمایهدار شدنیم، آن هم از نوع یک شبه و بیدردسرش. از طرف دیگر هم هیچ حرکتی نمیزنیم تا وضعمان بهبود یابد. منتظریم
#اقتصاد درست شود تا شاید ما هم حرکتی کنیم.
ولی خب توی همان
#جامعهشناسی و اقتصاد هم بلبشویی است. اتفاقا یک پدرِ دیگرش، یعنی
#ماکس_وبر، معتقد بود حتی اقتصاد هم تابعِ طرز فکر ماست. غرب، سرمایهدار و
#مدرن نشد مگر با طرز تفکری که با مذهب کالونیسم در مورد وجدان کاری و اهمیت کار رواج یافت. حتی
مارکسیست
های هگلی (مثل لوکاچ) هم بعدها تاثیر اندیشه و آگاهی و رابطهی آن با عمل را پذیرفتند؛ اما ظاهرا ما به ناب هر چیزی بیشتر علاقه داریم.
#مارکسیسیم نابی که فرهنگ، آگاهی، فکر، عمل و هر کوفت و زهرمار دیگری را تابع ساختارهای اقتصادی جامعه میداند. البته خدایی، خوب است؛ با بیحالیِ خیلی از ما سازگارتر است. تغییر خودمان خیلی زحمت دارد؛ پس بگذار بقیه تغییر کنند. اصلا گورِ بابای
#فرهنگ و
#اخلاق و حتی
#سلامت و
#محیط_زیست. اگر اقتصاد هُلُپی درست شد، من هم فرهنگِ کاری و رانندگی و همسایگی و
#مصرف_آب و غیرهام را دُرست خواهم کرد.
دکتر محسن زندی (روانشناس)
(توجه: تفسیر روانشناختی
#مثنوی، به زودی از سر گرفته خواهد شد)
⚜کانال پروازفکرواندیشه
@flith