@flith کانال پروازفکرواندیشه
❄️#شاهنامه داستان نود
و هشت
#ازدواج_فریبرز_و_فرنگیساز سوی دیگر دلاوران ایرانی که بر جای مانده بودند از به درازا کشیدن پیکار نگران شدند
و دانستند که به یاری آنان نیاز است. پس گرز ها را به دست گرفته به رزمگاه تاختندو تا سر زدن خورشید جنگیدند
و آنگاه دست از نبرد برداشتند
و به کوه بازگشتند. چون اخبار به کیخسرو رسید موبد نامدار را با پیام نزد رستم فرستاد.
به رستم چنین گفت کای سرافراز
بترسم که این دولت دیرباز
همی برگرایدبسوی نشیب
دلم شد زکردار او پر نهیب
امید سپاه
و سپهبد بتوست
که روشن روان بادی
و تن درست
به پاسخ چنین گفت رستم به شاه
که بی تو مبادا نگین
و کلاه
تهمتن سپاه را آماده کردو با شتاب آرایش جنگی آغاز نمود
و به
فریبرز گفت : تو سپاه را بردار
و از پیش برو
و به طوس بگو در جنگ شتاب مکن تا من از پشت برسم.
فریبرز به رستم گفت : ای پهلوان آرزویی دارم که جز تو برکسی نتوانم گفت. من
و سیاوش برادر از یک بنیاد
و گوهریم
و زنی که از او بازمانده زیبنده من است. رستم نزد کیخسرو رفت
و گفت : شهریارا حاجتی دارم .
فریبرز کاوس، خواستار
فرنگیس است. خسرو پاسخ داد: ای نامدار میدانم که گفتار تو جز از راه خیر نیست. اما میدانی که مادرم به رای من نیست ولی به او می گویم تا چه پیش آید. سپس تهمتن
و کیخسرو نزد
فرنگیس رفتند. خسرو مادر را ستود
و گفت ای تنها یادگار پدر
و ای پشت
و پناه من ، اکنون که رستم را به یاری سپاه میفرستم
و فریبرز سرکردگی سپاه را دارد ،رستم بر این است که تو همسر
فریبرز باشی . اکنون رای
و فرمان تو چیست .
فرنگیس با دیدگانی اشکبار گفت : از من گذشته ، هیچ مردی در جهان چون سیاوش نخواهد بود ولی گفتار تو زبانم را بسته
و هرچه شاه بفرماید فرمانبردارم. رستم بی درنگ موبدی را فراخواند ،
فرنگیس و فریبرز را به همسری هم در آوردند
و پس از سه روز
فریبرز چون اختری فروزان در پیشاپیش لشکر به حرکت در آمد.
منبع: گفتار شورانگیز فردوسی
به کوشش : سهراب چمن آرا
@flith کانال پروازفکرواندیشه
❄️