فرین‌آنلاین

#روایت
Канал
Логотип телеграм канала فرین‌آنلاین
@farinonlineПродвигать
458
подписчиков
32,4 тыс.
фото
2 тыс.
видео
16,7 тыс.
ссылок
خبری دِه به من ای باد که جانان چون است...
К первому сообщению
🔴 #روایت یک #نماینده از دلایل #بازداشت مدیران کانال‌های #تلگرامی...

#فرین‌نیوز

🔹محمدعلی پورمختار، عضو کمیسیون قضایی مجلس درباره بازداشت چند تن از مدیران کانال‌های تلگرامی گفت:

🔻آن‌چه در بعضی از کانال‌های تلگرامی نشر می‌شود، مجموعه‌ای از اخبار کذب است که مربوط به اطلاعات محرمانه و درونی دستگاه‌هاست.

🔻با رصد و پیگیری‌های طولانی که روی عوامل انتشار برخی از اخبار کذب یا محرمانه صورت گرفته است، آن‌ها بازداشت شدند.

🔻عمده بازداشت‌ها به علت انتشار اخبار کذب خسارت بار بوده، علاوه بر این‌که برخی از آنان مصداق جاسوسی نیز محسوب می‌شده است که این‌گونه اخبار در چنین شبکه‌هایی که همگان اعم از دشمنان و جاسوسان نیز به آن‌ها دسترسی دارند، از مصادیق جرم است و بر همین مبنا باید با آن برخورد شود و اقدام قوه قضاییه نیز در همین راستا بوده است. /ایلنا

https://t.me/joinchat/AAAAADy_6ehiDBdqKC21GQ
فرین‌آنلاین
🔰 #عماد، کودک نجات‌یافته از حمله #تروریستی مجلس که تصویرش جهانی شد... او بیماری پیشرفته کبدی دارد و آن‌روز هم برای کمک خواستن از نمایندگان مجلس آمده بود. #فرین‌نیوز @farinnews
🔴 #روایت فرار #عماد دو ساله از چنگال #داعش؛
🔻 #مرگ در یک قدمی #کودک نجات‌یافته از دست #تروریست‌ها...

#فرین‌نیوز
@farinnews

🔸عکس نجاتش توسط نیرو‌های امنیتی هم جهانی و بسیار معروف شد. اما فقط عکسش!
کسی نپرسید که خودش آن‌جا چه می‌کرده؟ کسی از حال عماد خبر ندارد و نمی‌داند که با مرگ یک قدم فاصله دارد.

🔸مادر عماد می‌گوید: اهل گرگان هستیم. عماد مبتلا به ام‌پی‌اس نوع دو است در این بیماری آنزیم کبد در بدن تولید نمی‌شود.
هم اکنون عماد باید پیوند مغز استخوان شود و در صورتی که خون مورد نظر پیدا نشود باید پیوند کبد صورت گیرد.

🔸هم اکنون ۶ نفر برای پیوند مغز استخوان کاندیدا شده‌اند که هزینه آزمایش هر کدام یک میلیون و ۶۰۰ هزار تومان است.
هم‌چنین هزینه ارسال خون عماد به کشور آلمان ۳ میلیون و ۶۰۰ هزار تومان است و ما به دلیل مشکلات مالی از عهده پرداخت آن بر نمی‌آییم.

🔸این دفعه‌ی دوم بود که برای دریافت کمک به دفتر آقای بهرامی نماینده استان گلستان در مجلس می‌رفتیم.
وی دو معرفی‌نامه یکی به بیمارستان شریعتی و دیگری به وزارت بهداشت فرستاد؛ زمانی‌که به بیمارستان شریعتی و وزارت بهداشت مراجعه کردیم آن‌ها گفتند که ما نمی‌توانیم هیچ کمکی کنیم و بی‌توجه به ما گفتند باید دنبال یک خیر باشید.

🔸آن‌روز هم بار دومی بود که برای درخواست کمک از نماینده شهرمان به مجلس رفتم. برای همین عماد را هم با خودم بردم تا برای نجات پسرم از مرگ راهی پیدا کنم که آن اتفاق افتاد.

🔸وضع مالی‌مان خوب نیست. بیماری پسرم پر هزینه است و کسی کمک حالمان نیست. دو فرزند دیگر هم دارم. شوهرم هم به دلیل معلولیت پایش نمی‌تواند کار کند.

🔸حالا هم امید داریم بلکه کسی کمک‌مان کند. همه فرزند دارند و می‌دانند درد و مریضی بچه چه حالی دارد. حالا تصور کنید پول هم نداشته باشید و باید پرپر شدن فرزندتان را تماشا کنید.

🔸آخر خرداد هم باید گلوی عماد را جراحی کنم که آن هم مشکلات خودش را دارد. عماد یک گوشش نمی‌شنود و گوش دیگرش هم سنگین است که بعد از عمل گلویش ممکن است به کل شنوایی‌اش را از دست بدهد.

🔸من چون قبلاً به ساختمان مجلس رفته بودم، آن‌جا را بلد بودم می‌دانستم برای دسترسی به طبقات باید از کدام طرف رفت. برای همین به محض این‌که تروریست‌ها وارد ساختمان شدند و شروع به تیراندازی کردند، عماد را بغل کردم و خودم را دوان دوان به طبقه اول رساندم.

🔸دفتر نماینده شهرمان در همان طبقه بود، تمام کارکنان بیرون آمده بودند و می‌پرسیدند که چه شده؟ من هم داد می‌زدم تو رو خدا کمکم کنید! دارند همه را می‌کشند! با همین فریادهای من آقای بهرامی مسئول دفتر نماینده شهرمان عماد را از من گرفت و به داخل دفتر پناه بردیم. بلافاصله در را قفل کرد و به طرف پنجره رفت.

🔸صدای تیراندازی و فریادها نزدیک‌تر می‌شد؛ آقای بهرامی پنجره را باز کرد و به من گفت باید از این‌جا بپرید.
پایین پنجره سقف یک طبقه دیگر بود که تقریباً ۱/۵ متر با ما فاصله داشت.

🔸خودش پایین رفت و عماد را از من گرفت، ارتفاع زیاد بود و من جرات پریدن نداشتم، تا این‌که صدایی از پشت سرم فریاد می‌کشید همه را بیرون بیارید و بُکشید! از ترس چشمانم را بستم و پریدم.

🔸روی سقف پایینی یک فضایی از نمای ساختمان بود که ما زیر آن به‌طور نیم خیز و مچاله پنهان شدیم. خیابان را می‌دیدم و عابرانی که به آن‌ها تیراندازی می‌شد کاملاً از آن‌جا معلوم بود.

🔸از بالا هم به طرف ما تیراندازی می‌کردند که دقیقاً تیرها به جلوی ما برخورد می‌کرد و گرد و خاک از زمین بلند می‌شد.

🔸چون محل پنهان شدن ما در تیررس و دید مستقیم تروریست‌ها بود، تقریباً از ساعت ۱۰/۳۰ دقیقه تا ۱/۳۰ بعدازظهر مجبور شدیم در همان محل بمانیم.

🔸عماد گریه می‌کرد. خسته شده بود و نمی‌توانستیم تکان بخوریم. عماد بیمار است و حالش مرتب بدتر می‌شد.
دودی هم که در محل پیچیده بود نفس کشیدن را برایش سخت‌تر می‌کرد. چندبار اشهدم را خواندم.

🔸پس از چند ساعت بعد از این‌که طبقات اول پاک‌سازی شد، ماموران امنیتی خودشان را به‌روی سقف رساندند، انگار تمام دنیا را به من داده بودند و دوباره متولد شده‌ام.
فرزندم را دوباره زنده می‌دیدم و این جان چندباره بود برایم.

🔸جلیقه ضد گلوله پوشیدیم و ماموران با شکستن شیشه طبقه اول ما را به آن‌جا منتقل کردند.
آن تصویری هم که از عماد گرفته شده برای همان موقع است که ماموران امنیتی در حال انتقال عماد از روی سقف به طبقه اول هستند.

🔸بعد از درگیری مجلس هم به دلیل دود ناشی از انفجار و تیراندازی عماد در بیمارستان طبی کودکان بستری شد و دیروز ظهر از بیمارستان مرخص شد.

https://t.me/joinchat/AAAAADy_6ehiDBdqKC21GQ