#داش_فریدصلواتیجمعه بسیار خاصی بود برایم .
غم داشت ، لبخند داشت ؛ اشک ریختم، احساس که قابل وصف نیست . حرکات موزون بود .
مهم این است بوجود آورنده این حالات چه کسانی بودند ؟
البته این حالات در دو برنامه
به من دست داد .
اولین برنامه که
#داش_فرید عهده دار اجرایش بود
به مناسبت میلاد حضرت فاطمه ( س ) ، روز مادر و روز درختکاری بود.
23 اصله درخت
به پاسداشت مقام شامخ شهدای والامقام سانحه
#کشتی_سانچی در کوه صفه
اصفهان غرس گردید که افتخاری بود در این مراسم که
به همت
#شرکت_توسعه_مجتمع_های_وابسته_به_شهرداری_اصفهان برگزار گردید، پدر یکی از این قربانیان
به نام شهید
#میلاد_آروی در کنار ما و
به یادبود فرزند شهیدش درختی را کاشت و در مراسم از ایشان تجلیل شد .
وقتی فهمیدم همسر این شهید باردار است بسیار حالم دگرگون شد تا جایی که
به سختی برنامه را
به پایان بردم .
وقتی از پدرش دعوت کردم سخنی هر چند کوتاه برایمان بگوید تنها اشک ریخت و سکوت کرد .
بعد از پیایان این مراسم با آن حال
به هم ریخته
به طرف ماشین میرفتم دوست خوب هنرمند و شاعرم ،
#بی_تو همان وقت
به من گفت :
#داش_فرید میایی بروی مست شویم ؟
چون
به او اطمینان داشتم که مستی او از جنس عشق است گفتم : برویم
به بیمارستان امید
اصفهان ،محل درمان بیماریهای خاص و قسمت درمان کودکان سرطانی رفتیم .
دوستانی که در این بازدید ما را همراهی می کردند لباس حاجی فیروز و عمو نوروز پوشیدند.
زدیم و رقصیدیم و با کودکان بیمار خندیدیم .
خندیدن
#داش_فرید از روی اجبار بود. اشک امانم نمی داد.
مجبور بودم در مقابل فرزندانم
#مانی و
#نامی خود را شاد نشان دهم .
دردناکترین صحنه برایم وقتی رقم خورد و دیگر جایز نبود در آن مکان بایستم و هم حال خودم را خراب می کردم و هم حال اطرافیانم را.
کودک بیمار 10 ساله ما را با بی حالی می نگریست . وقتی کادویی را در مقابلش گرفتیم با چشمان بی حال نگاهمان کرد و تنها گفت : ممنون .
بدون اینکه کادویی که برایشان در نظر گرفتیم را از ما بگیرد
به مادرش گفت : مامان خسته ام ، من و ببر
به اطاقم .
سکانس جمعه برای داش فرید این گونه نوشته شد:
سکانس اول فرزندی
به دنیا می آید که پدرش شهید شده است و سکانس دوم پدر و مادری که در مقابلشان فرزند دلبندشان پرپر می شود .
چه حکمتی دارد این کارگردانی حضرت حق ؟
کانال
#داش_فریدصلواتی#روزنامه_نگارhttps://telegram.me/farid_salavati