تو تمناے من و جان من و یار منے
پس بمان تا ڪہ نمانم بہ تمناے کسے
من سراپا همہ یڪ جلوه اے از ؏شق توأم
؏شق را جز تو ندیدم بہ سراپاے ڪسے !
#حضرت_مولانا
ڪــانــالــے
بــا زیــبــاتــریــن اشــعــار نــاب
و مــطــالــب ادبــی و...
تـ℘ـمنـای عــ℘ـشـق
امشب ریسمان گیسوانت را به قلب من زنجیر کن تا چشم هایت #قصه ی عشق مرا تصویر کند بگذار آغوشت درد #دلم را با هنر لبانت تدبیر کند اے که حالم بدم را تنها #تو درمانی
شب دیوانهوار زیر ڪَوش ماه ساز عشق مینوازد ، و ماه بر بام آرزوهایم مینشیند تا دستهایم تنهایی را با بغض در آغوش بڪشند ؛ زیبای من! کاش بدانی آغوش تو تنها بهانہای است برای خوابهایم تا لنگر بیاندازد خوشی را میان کابوسهایم ..!!
گاهے دلت بهانه جو مے شود مے گیرد و نفس ت را بَند مے آورد .. گاهی دلت براے ڪسے تندتر مے زند .. در هر دم و بازدمی قُرص و محڪم عشق را فریاد مے زند .. گاهی دلت همانے را مے خواهد ڪه نیست .. آشوب مے زند .. بیقرار مے شود بیقرارِ بیقرار ...
#تو را داشتن لذتیست ڪہ فقط #من میدانم و شب و #سڪوت و مستے و خواب هرشب پنجرهے #خیالم را بہ روے عطر #حضورت باز میڪنم آرامش جانم شو در قرارے ڪہ #دلم دیوانڪَے را فریاد میڪشد " #امشب" بہ #بهانہے دلم قرار دل #بیقـــرار باش!
یک دلِ سیر نگاهت را میخواهم، یک دلِ سیر آغوشت را... لمس دستانت را بوییدن عطرِ تنت را با سلول به سلول تنم میخواهم یک دلِ سیر دستِ نوازشت به رویِ زخمهایِ دلم را میخواهم رقص انگشتانت لابلای موهایم را بوسههای ادامه دارت بر چشمانم را خلاصه بگویم یک دل سیر زندگی کردن با تو را میخواهم
یک دلِ سیر نگاهت را میخواهم، یک دلِ سیر آغوشت را... لمس دستانت را بوییدن عطرِ تنت را با سلول به سلول تنم میخواهم یک دلِ سیر دستِ نوازشت به رویِ زخمهایِ دلم را میخواهم رقص انگشتانت لابلای موهایم را بوسههای ادامه دارت بر چشمانم را خلاصه بگویم یک دل سیر زندگی کردن با تو را میخواهم
#صدایم کن مرا به نام بخوان بگذار #سکوت ترک بردارد از ترنم لبانت ... صدایم کن تا #فراموشی نامم را با خود نبرده است. صدایم کن این آرامش تخدیری محتاج #توفان صدای توست.
#تو در من بودی و #من هر روز سراغت را #می گرفتم .. بدنبالت می گشتم #كوچه و شهر را #يكی نیست بگويد عشق كه #گم نمی شود همين كه هر ثانيه #دلت به درد می آید #خودش را نشان می دهد در #قلبت ..